بازگشت به سوم تیر؛ احمدینژادی دیگر در راه است
چرا 24 خرداد، دوم خرداد نشد و آیا سیاست ایران در سال 1400 سوم تیر دیگری را تجربه خواهد کرد
برای کسانی که سیاست ایران را تحلیل میکنند، دو سوال مهم درباره گذشته و آینده وجود دارد. اول اینکه چرا 24 خرداد 92 مانند دوم خرداد 76 نشد و دیگر اینکه آیا از رصد آنچه در این سالها رخ داده و از کنار هم قراردادن مولفههای مختلف میتوان به این نتیجه رسید که ما در انتخابات 1400 با سوم تیری دیگر مواجه خواهیم شد؟
پرسش در این مورد و کاوش در یافتن پاسخ این سوال میتواند تحلیلگران سیاسی را به پاسخ سوال دیگری نزدیک کند؛ اینکه کدامیک از گزینههای موجود شانس بیشتری برای پیروزی در انتخابات بعدی ایران خواهد داشت و در واقع میشود به این رسید که رئیسجمهور بعدی ایران کیست؟
شباهتها
«رقابت»، «مشارکت» و «شگفتیساز بودن نتیجه» از مهمترین ویژگیهای انتخابات از سال 76 به اینسو است. شگفتی متفاوتی که مردم را برای شادی در انتخابات به خیابان آورد. این اتفاق در چند اتفاق باز تولید شد. از سال ۷۶ به بعد صندوق رای به یک رقابت تمامعیار تبدیل شد؛ رقابتی که تا ثانیههای آخر ادامه داشته و خواب را از چشمان همه، حتی تا پایان لحظه شمارش آرا ربود. اگر به جهت حاشیهها و متفاوتبودن ماجرا از انتخابات سال 88 بگذریم، در سه انتخابات 84، 92 و 96 شباهتهای فراوانی در میزان مشارکت و قطبسازیهای سیاسی قابل مشاهده است. این اما همه ماجرا نیست؛ برای رسیدن به پاسخ سوالات ابتدای مطلب باید به تفاوتها پرداخت.
دوم خرداد؛ آغاز پایان از همان نقطه شروع
دوم خرداد 76 یک رقابت سیاسی تمامعیار میان دو جناح اصلی ایران بود. هیچ ائتلافی در کار نبود. تمام راست، مقابل تمام چپ سیاست ایران بود.
خروجی این انتخابات در عین ناباوری برای همه اهل تحلیل، پیروزی یک نفر از جناح چپ ایران بود، آن هم درست در شرایطی که خیلیها پیروزی علیاکبر ناطقنوری را قطعی میدانستند. خاتمی رئیسجمهور شد اما همان سال پایانی دولت اول اصلاحات، بهدلیل بالارفتن چگالی بحرانها، نوعی نومیدی در بخشی از حامیان دولت اصلاحات بهوجود آمده بود بهطوریکه دولت را در پیگیری مطالبات خود ناتوان دیدند و این موضوع باعث شد جرقههای اولیه عبور از خاتمی، قبل از انتخابات ریاستجمهوری، بهطور رسمی در نشست دفتر تحکیم وحدت (اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور) در گرگان زده شود. عدهای از اعضای شورای عمومی و مرکزی تحکیم وحدت بر این عقیده بودند که خاتمی در برآوردهکردن مطالبات جامعه و عمل به شعارهایی که داده است، کوتاهی کرده و درباره انتخابات جدید ریاستجمهوری (خرداد ۸۰) سه راهکار وجود دارد:
الف: از ایشان حمایت نکنیم و به گزینه دیگری برسیم.
ب: سکوت کنیم یا انتخابات را تحریم کنیم.
ج: مشروط و در منشوری از ایشان حمایت کنیم.
البته جمع دیگری شرایط را برای مطرحشدن این موضوعات کاملا نامناسب تشخیص دادند و با توجه به زمان اندک، حتی حمایت مشروط را نیز قبول نداشتند اما در نهایت منتقدان خاتمی زورشان در حدی بود که بتوانند منشور را به رای بگذارند. هرچند منشور رای نیاورد و حمایت بدون پیششرط، خروجی آن نشست بود اما تیتر فردای آن روز روزنامه رسالت جمله زیر بود: «پروژه عبور از خاتمی در گرگان کلید خورد».
البته در نهایت این عبور اتفاق نیفتاد و خاتمی در دور دوم با رای بیشتری در مسند ریاستجمهوری ابقا شد ولی آثار و تبعات این نارضایتیها و میل به عبور، در نهایت، خستگی و نومیدی و چنددستگی را بین اصلاحطلبان به وجود آورد که عملا هیچ برنامه مشخص و مشترکی برای پیروزی در انتخابات بعدی نداشتند، گو اینکه برای رفع تکلیف و شاید هم جلوگیری از پیروزی همجبههایهای خود، در سه خاکریز، روبهروی هم ایستادند و درحالیکه ادعا میکردند رقیب آنها در پشت خاکریز چهارم است اما عملا هر سه گروه بهنفع رقیب کار کردند و غالب ترکشهای آنها به سمت خودیها پرتاب شد و در نهایت دودستی به مدت هشت سال قدرت را تقدیم کردند. ضعف هدایت و راهبری هسته مرکزی اصلاحطلبان، بهویژه در سال پایانی دوره هشتم ریاستجمهوری که نتوانستند بر اختلافات داخلی فائق آیند، در برآمدن دولت بعدی کاملا مشهود و مؤثر بود. در واقع نتیجه پروژه عبور از خاتمی، در خرداد و تیر ۸۴، واگذاری نتیجه به رقیب بود.
84؛ پدیدهای دیگر
سال 84 علیاکبر ناطقنوری بهعنوان لیدر اصلی راست سنتی به میدان آمد تا کرسی ریاستجمهوری را به جناح راست ایران بازگرداند. یک شورا تشکیل داد و نامزدها را کنار هم نشاند. سعی او ناکام ماند. این ناکامی البته به کام اصلاحطلبانی که با چند نامزد هم آمده بودند نشد. یک نفر ناگهان گوی سبقت را ربود. یک ناشناخته؛ محمود احمدینژاد. همه شگفتزده شدند. او رئیسجمهور شد و بهدلیل ناهمخوانیهایش با هر دو جناح، آرایش سیاسی ایران را آنچنان به هم ریخت که راست و چپ به هم رسیدند.
24 خرداد، دوم خرداد نبود
پیروزی حسن روحانی محصول یک ائتلاف بود؛ یک همنشینی سیاسی که از رد صلاحیت هاشمیرفسنجانی به بعد جدیتر از همیشه شد؛ همان ایده دولت وحدت ملی که در پایان دولت اول احمدینژاد جان گرفته بود. بدنه اجتماعی را هاشمی و اصلاحطلبان آوردند. اصلاحطلبان البته این ادعا را دارند که اکثریت بدنه اجتماعی برای آنها بوده است.
ایده مرکزی حسن روحانی در انتخابات ۹۲ یک طرح مشخص بود؛ گفت آمدهام تا تعامل و اعتدال را بهخصوص در پرونده هستهای که سرنوشت کشور به آن گره خورد بود، به اجرا دربیاورم. او آمد و برجام را به نتیجه رساند اما هم عمر برجام اندک بود و عمر پیمان اصلاحطلبان با او.
ائتلاف تمام شده؛ این را هم سعید حجاریان میگوید و هم محمدرضا عارف. هرقدر هم که کارگزارانیها برای چرخاندن در سیاسیورزی بر پاشنه ائتلاف اصرار کنند، فایدهای ندارد. حالا همه میخواهند خودشان باشند و خودشان بیایند. این هرگز به این معنا نیست که مانند انتخابات سال 76 تمام راست، مقابل تمام چپ با دو گزینه وارد شوند. تا اینجای کار همهچیز شبیه سال 84 است. آیا احمدینژادی دیگر در راه است؟
دیدگاه تان را بنویسید