در گفتگو با مثلث؛
مهدی فضائلی: منتظر تکرار سوم تیر در انتخابات 1400 نباشید
برخی کارشناسان معتقدند زمینه برای وقوع یک سوم تیر مساعد است. به عبارت دیگر گرچه شروع و ادامه دولتهای اصلاحات و اعتدال شبیه به هم نبود اما امکان دارد که پایانی مشابه داشته باشد و شخصیتی پوپولیستی با شعارهای عدالتخواهی جای روحانی را در پاستور بگیرد
مثلث؛ مهدی فضائلی در اظهارنظر معتقد است: مردم در دولت آقای هاشمی بهخصوص در دولت خاتمی یک رفتار کاملا غیرمردمی را از دولتمردان خود دیده بودند و تشنه کسی بودند که احساس کنند از جنس خودشان است و آن فرد آقای احمدینژاد بود. بخشی که بهنظرم واقعی بود، رفتار مردمی احمدینژاد بود؛ البته ایشان در بحث عدالت تا حدودی سوءاستفاده کرد و در عمل نشان داد که آن عدالتخواهی را که مدعیاش بود، دنبال نکرد و یک مقدار در ادامه مسیر دچار انحرافات جدی شد.
مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید.
****
خیلیها از روحانی که سال 92 از مردم رای گرفت، تصور تکرار یک خاتمی ثانی را در ذهن داشتند. به نظر شما چرا آقای روحانی تبدیل به خاتمی نشد و جریانی مثل دوم خرداد به وجود نیامد؟
البته نمیدانم چه کسانی تصور میکردند که آقای روحانی، خاتمی دوم شود چون بهنظرم از جهات مختلفی هم شخصیت آقای روحانی و هم وضعیت و شرایطی که بر انتخابات حاکم بود، کاملا با شخصیت آقای خاتمی و شرایطی که در انتخابات سال 76 وجود داشت، متفاوت بود؛ لذا چنین توقعی بهنظرم ناشی از نشناختن شرایط و وضعیت پایگاه آقای روحانی است. آقای روحانی اصالتا و به لحاظ سنتی همیشه در اردوگاه اصولگرایی بوده است. ایشان عضو جامعه روحانیت مبارز بوده و چنین ارتباطاتی داشتند. اگرچه بهلحاظ مبنایی اصولگرا نبوده و نیست ولی به لحاظ تشکیلاتی و سوابقی که دارند، ایشان در چنین جایگاهی بوده؛ لذا هیچوقت آقای روحانی سابقه اصلاحطلبی نداشته، اگرچه بهلحاظ فکری شاید قرابتهایی به جریان اصلاحطلبی از نظر نوع نگاه به غرب داشته باشد ولی به هر حال هیچوقت اصلاحطلب نبوده است؛ پس یکی از تفاوتهای بین آقای روحانی و آقای خاتمی پایگاه تشکیلاتی و فکری این دو نفر است که با هم متفاوت بوده و هست و به همین دلیل پایگاه اجتماعی آنها نیز با هم متفاوت است. آقای خاتمی دارای یک پایگاه اجتماعی مشخصی بود که جریان اصلاحات داشت و آقای خاتمی هم در همان جریان بهصورت خیلی دقیق و شفاف تعریف شده بود؛ لذا پایگاه سنتی آن جریان پشت سر آقای خاتمی بود. آقای روحانی اساسا چنین پایگاهی را نداشت، یعنی نه پایگاه سنتی اصولگرایان را داشت و نه پایگاه سنتی اصلاحطلبان را. بهعبارتی میتوانیم بگوییم که اساسا فاقد یک پایگاه اجتماعی بود. یکی از دلایل مهمی که آقای روحانی با جریان اصلاحات ائتلاف کرد این بود که خودش چنین پایگاهی نداشت و به همین دلیل هم ایشان هیچوقت نمیتوانست قدرت بسیجکنندگی به آن معنا داشته باشد چون اصولا فاقد چنین پایگاهی بود. نکته یا تفاوت سوم بین انتخابات سال 92 و 76 تاثیراتش بود که در انتخابات سال 76 ما شاهد یک انتخابات کاملا دوقطبی بودیم. یعنی جریان راست به جریان چپ تعبیر میشد و از آن به بعد با یک فاصلهای جریان اصلاحات و بعد جریان اصولگرایی در عرصه سیاسی کشور در مقابل هم آرایش گرفتند ولی آنموقع جریان راست یک طرف و جریان چپ یک طرف دیگر بود و بهصورت کامل، یک دوقطبی را تشکیل دادند که آقای ناطق یک جریان را نمایندگی میکرد و آقای خاتمی هم جریانی دیگر را. در انتخابات سال 92 اساسا این دوقطبی به این شکل مطرح نشد چون جریان اصولگرایی شاهد یک تکثر در نامزدهای خود بود؛ نه آقای روحانی توان تبدیلشدن به یک قطب را داشت به همان دلایلی که قبلا اشاره کردم و نه رقبای او، لذا فضای انتخابات سال 92 برخلاف سال 76 اساسا یک فضای دوقطبی نشد. تفاوت دیگر هم در نتیجه انتخابات بود. نتیجه انتخابات در سال 76 حدود 20 میلیون رای بالا و یک پیروزی قاطع برای آقای خاتمی بود. او حدود سه برابر رقیب خود رای آورد درحالی که در انتخابات سال 92 آقای روحانی با یک رای بهاصطلاح ناپلئونی رئیسجمهور شد و با کوچکترین تشکیکی در نتیجه انتخابات میتوانست اساسا رئیسجمهور نشود؛ لذا مجموعه اینها بهلحاظ شخصیتی، پایگاه اجتماعی و آنچه در جریان انتخابات رخ داد، دست به دست هم داد و ایشان رئیسجمهور شد. اساسا آقای روحانی نمیتوانست آقای خاتمی بشود.
اما در این 6سالی که گذشته، اصلاحطلبان دائم یک نکتهای را به آقای روحانی یادآور شدهاند که پایگاه اجتماعی ما بود که پشت سر شما قرار گرفت، یعنی حداقل بدنه اجتماعی که به آقای روحانی رای داد، تصوری از او در قد و قامت آقای خاتمی داشت یا صرفا این تبلیغات اصلاحطلبان بود که چنین تصویرسازیای کرد.
قطعا جریان اصلاحات در رئیسجمهور شدن آقای روحانی، چه در مرحله اول و چه در دور دوم حتما نقش داشته و آقای روحانی بهنوعی رئیسجمهور جریان اصلاحات است و در این تردیدی نیست. امروز عملکرد آقای روحانی نتیجه تصمیم جریان اصلاحات در کشور است و آقای روحانی بدون حمایت جریان اصلاحات قطعا نمیتوانست رئیسجمهور شود و به همین دلیل جریان اصلاحات باید پاسخگوی عملکرد آقای روحانی باشد؛ اما از طرف دیگر جریان اصلاحات هم در راس میدانست که آقای روحانی نمیتواند یک نماینده تمامعیار برایشان باشد و هم بدنه آنها این را میدانستند و متوجه بودند. به عبارت دیگر جریان اصلاحات هم میخواست یک استفاده ابزاری از آقای روحانی بکند و این کار را کرد، یعنی چون میدانستند خودشان نامزدی ندارند که بتوانند در این عرصه وارد کنند در نتیجه با آقای روحانی ائتلاف کردند تا از موقعیت، ظرفیت و شرایط فکری و جهتگیریهای مشترکی که بین جریان اصلاحات و آقای روحانی بود، حداکثر بهرهبرداری را بکنند و خودشان در ساختار قدرت بمانند، سهم داشته باشند و نقش ایفا کنند، البته هیچوقت آن انگیزه کامل برای بهخصوص بدنه که محاسباتش یک مقدار با محاسبات راس جریان اصلاحات متفاوت است و بود، وجود نداشت؛ اگرچه رایش را به آقای روحانی داد ولی پای کار آقای روحانی به آن معنا نبوده و نیست چون راس محاسبه میکند و سیاستورزانه با این قضیه برخورد میکند. آنها نوع رفتار و تعاملشان یک مقدار متفاوت بوده و هست.
مثلث؛ تحلیلی وجود دارد که گفته میشود همانطور که بعد از دوره آقای خاتمی یک فرد عدالتخواه پوپولیست یا یک پوپولیست با شعار عدالتخواهی روی کار آمد، بعد از دولت آقای روحانی هم شرایط اقتصادی و هم اوضاع سیاست خارجی پذیرای شخصیتی مثل آقای احمدینژاد است که در سوم تیر سال 84 پیروز انتخابات شد. شما فکر میکنید زمینه برای بروز و ظهور یک احمدینژاد دیگر بعد از دولت روحانی فراهم باشد؟
اینکه افکار عمومی دیگر تفکری مثل تفکر آقای روحانی و نزدیک به جریان اصلاحات را برنمیتابد، بهنظرم تا حدود خیلی زیادی این اتفاق افتاده و افکار عمومی امروز هیچ اقبالی نسبت به این جریان به دلیل عملکرد بسیار ضعیف و تاسفباری که این تفکر و نتیجه آن برای کشور داشته، ندارد. در اینکه افکار عمومی چه جایگزینی را انتخاب خواهد کرد و به چه سمتی سوق پیدا خواهد کرد، تصور میکنم سمتوسوی افکار عمومی، سمتوسوی کارآمدی است؛ یعنی هرکسی را که احساس کنند عرضه کار و توان حل مشکلات را دارد به سمت او گرایش پیدا خواهند کرد. اینکه فردی چنین ظرفیتی را از خود نشان میدهد، رفتارش پوپولیستی باشد یا به صورت واقعی، یک بحث دیگری است ولی تصورم این است که رویکرد و گرایش قالب در افکار عمومی به سمت یک فرد کارآمد و فردی است که مردم احساس کنند عرضه حل مشکلات را دارد که سابقهاش نیز چنین چیزی را نشان دهد و هم اینکه او در رقابتهای انتخاباتی بتواند چنین تصویری را از خود ارائه کند.
مثلث؛ به اعتقاد شما در 24 خرداد 94، دوم خرداد تکرار نشد؛ سوم تیر 84 آیا در 1400 تکرار میشود، بهعبارت دیگر آیا جریانی که در سوم تیر سال84 روی کار آمد در سال 1400 تکرار خواهد شد؟
به نظرم خیر. برای اینکه من امروز گفتمان کارآمدی را به جهاتی قالب بر گفتمان عدالت میدانم. در سال 84 عملکرد دولت آقای خاتمی و آقای هاشمی یک مطالبه انباشتهشدهای را در راستای عدالت ایجاد کرده بود که کسی مثل آقای احمدینژاد توانست روی این موج سوار شود و با روحیاتی مردمی که داشت، پیروز شود. مردم در دولت آقای هاشمی بهخصوص در دولت خاتمی یک رفتار کاملا غیرمردمی را از دولتمردان خود دیده بودند و تشنه کسی بودند که احساس کنند از جنس خودشان است و آن فرد آقای احمدینژاد بود. بخشی که بهنظرم واقعی بود، رفتار مردمی احمدینژاد بود؛ البته ایشان در بحث عدالت تا حدودی سوءاستفاده کرد و در عمل نشان داد که آن عدالتخواهی را که مدعیاش بود، دنبال نکرد و یک مقدار در ادامه مسیر دچار انحرافات جدی شد ولی در سال 1400 تصور میکنم که آن جنبه مردمی همچنان میتواند مهم باشد اما برای مردم و افکار عمومی به نظرم کارآمدی مهمتر از عدالت خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید