توکلی بینا عضو شورای مرکزی موتلفه: عجله در اعدام هویدا اشتباه بود/ دستور اعدام نشدن هویدا را از امام گرفته بودند
به گزارش جماران، حریم امام نوشت: ابوالفضل توکلی بینا از اعضای قدیمی حزب موتلفه اسلامی است و در دولتهای مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، حجتالاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی و دکتر محمود احمدینژاد مشاور رؤسای جمهور در امور اصناف بوده است. وی از روزهای نخست شروع نهضت امام در کنار دوستان دیگر خود که مشهورترین و شجاع ترین آنها شهید عراقی و فعالانی مانند آقای عسگر اولادی بود، فعالانه در صحنهها مبارزه حضور داشت. خاطرات وی مشتمل بر نکات جالبی از خصوصیات و سیره بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. وی در خصوص روزهای آغازین مبارزه و ارتباطش با حضرت امام میگوید: یک روز پیش از مصوبه انجمن های ایالتی و ولایتی نزد امام نشسته بودم، متوجه شدم تلفنی با آقای گلپایگانی مشغول صحبت است. سخن امام این بود که اکنون اگر متحد نشویم و برنخیزیم، رژیم همه ما را زیر چکمه های خود خرد خواهد کرد. توکلی در سفری شهید عراقی را به قم می آورد و واسطه دیدار او با امام میشود از همان زمان است که شهید عراقی، عاشق امام می شود. توکلی بینا از جمله مؤسسین هیاتهای مؤتلفهی اسلامی، و از جمله مبارزینی است که در جوانی، فعالیتهای خود را با شرکت در هیاتهای مذهبی آغاز کرد و با شروع نهضت به رهبری امام خمینی (ره)، به نهضت پیوست و آشکارا به فعالیت پرداخت. آنچه در ادامه از نظر میگذرد گفتگوی حریم امام با ایشان در باره تصمیمهای مهم امام و سیره و شیوه برخورد امام با مسائل در مقاطع گوناگون نهضت است:
شما در سالهای قبل از پیروزی انقلاب در دفتر امام در قم حضور داشتید از آن دوران و حال و هوای آن بفرمایید.
در اوایل نهضت بنده در روزهای یکشنبه صبح خدمت امام میرسیدم. سالهایی که در خدمت حضرت امام بودم ویژگیهای زیادی از ایشان بیاد دارم مثلا اینکه همیشه چه در همان اوایل نهضت چه در نجف و چه در نوفل لوشاتو و چه بعد از پیروزی انقلاب، واقعا مانند یک طلبه ساده زندگی میکردند. اخلاق خوبی که داشتند این بود که هیچوقت در سخن کسی وارد نمیشدند و آرام مینشستند و بعد از اینکه صحبتهای طرف مقابل تمام میشد، شروع به صحبت میکردند آنهم در حد نیاز. آنهایی که در طریق الهی سیر میکنند کم حرف میزنند و درست عمل میکنند. دیدار هایم با امام زیاد بود ولی از اینجا شروع کنم که بعد از تدارک راهپیمایی دسته عزاداری جمعیتهای موتلفه اسلامی که از مدرسه حاج ابوالفتح به طرف دانشگاه تهران که بسیار باشکوه برگزار شد و در آن شهید عراقی سخنرانی کردند قرار شد بنده و مرحوم حبیب الله عسگراولادی و شهید عراقی برای ارائه گزارش به قم خدمت حضرت امام بودیم. امام در منزل شهید حاج آقا مصطفی که روبروی منزل امام بود، تشریف داشتند. گزارش را ارائه دادیم و البته ایشان از عزاداریهای روز عاشورا در سراسر کشور و حضور گسترده مردم اطلاع داشتند و تصمیم گرفت که در عصر عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند که نمیخواهم به آن بپردازم. از آن دیدار خاطرهای دارم که خدمت خوانندگان محترم نشریه حریم امام بازگو میکنم. بعد از گزارش دسته عزاداری جمعیتهای موتلفه اسلامی خدمت امام، بنده از موقعیت استفاده کرده و در حالی که روبروی امام نشسته بودم عرض کردم از شروع نهضت طبقات مختلفی خصوصا جوانان، دانشجویان و تحصیل کردههای زیادی به بیت شما مراجعه میکنند اما بعضی افرادی که در دفتر شما هستند صلاحیتِ دفتر شما را ندارند و ضروری است که افرادی با روابط عمومی بالا در دفتر حضور داشته باشند تا برخوردی گرم تر با مراجعه کنندگان داشته باشند! امام فرمودند منظورتان چه کسی است؟ گفتم: فلانی! امام فرمودند ایشان فرد موثقی است! عرض کردم نه از این بابت؛ بلکه فردی باید باشد که تا این سیل جوانها و دانشجویان که به بیت شما مراجعه میکنند روابط عمومی خوبی داشته باشد! بعد از توضیحات بنده امام فرمودند: بر شما واجب است که در اینجا هر وقت چیزی میبینید، تذکر دهید. بخاطر دارم که در قضیه عاشورا و واقعه فیضیه، حضرت امام به همه خطبا، اهل منبر و فضلا سراسر کشور تکلیف کرد که مسائل روز را بیان کنند. بخاطر دارم که کلانتریها و ساواک از انقلابیون سه مدل تعهد میگرفتند که یکی این بود که راجع به شاه چیزی گفته نشود و بعد هم راجع به آمریکا و اسرائیل هم چیزی نگویید! حضرت امام در واکنش به این اقدام سخنرانی عجیبی داشتند فرمودند نهراسید از حکومت! آنها باید محاکمه شوند و از چند روز زندان و حبس نهراسید و مسائل اصلی را بیان کنید!
شما خاطرات زیادی از همراهی تان با امام در نوفل لوشاتو دارید. بازگویی آنها برای مخاطبان جذاب و برخوردهای امام در آن برهه که همراه با قاطعیت بوده درس آموز است؛ لطفا از چگونگی حضور تان در آنجا بفرمایید و آیا شما باتفاق شخص دیگری به نوفل لوشاتو رفتید؟
بله به اتفاق شهید عراقی به نوفل لوشاتو خدمت امام رفتیم. موقع غروب رسیدیم دیدیم جا نیست که پشت امام نماز مغرب و عشا بخوانیم. آمدیم پایین حیاط ایستادیم بعد از چند دقیقه دیدم یک جوان با عمامه مشکی آمد و گفت آقای توکلی، شما کی آمدید؟! خودش را معرفی کرد و متوجه شدم حسین آقا پسر شهید حاج آقا مصطفی خمینی است که گفت که شما وقتی در نجف نزد پدرم آمدید من از آنجا شما را میشناسم. ایشان رفت خدمت امام و جریان ورود ما را گفت و امام هم فرمودند، وارد شوند. ما 15 سال امام را ندیده بودیم و آن شب خیلی محبت کردند، مخصوصا به شهید عراقی. امام دست مهدی را گرفت و گفت آن بازوها کو؟! مهدی خیلی قوی بود و بعد از 13 سال خیلی لاغر شد. امام پرسید کی آمدید و وسایل شما کجاست؟ گفتیم تو هتل! حضرت امام فرمودند بروید بیاورید و در اداره اینجا کمک کنید که ما هم همین کار را انجام دادیم. فردا صبح گزارشی کامل از داخل ایران به ایشان دادیم و البته ایشان هم مطلع بودند. این زمانی بود که قیام مردمی در ایران شدت گرفت و امام هم با صلابت سکان انقلاب را در دست داشت و پیامهای لازم را به مردم و قوای دولتی میداد.
می خواستید یک خاطرهای از موضع گیری امام در باره حجاب که این روزها هم بحث آن در محافل مختلف سیاسی و اجتماعی مطرح میشود بیان کنید؟! بفرمایید.
بله؛ زمان مبارزات وقتی که آیت الله خامنهای از مشهد به تهران آمدند جا و مکان ثابتی نداشتند گاهی به منزل آقای شانه چی برای استراحت و مطالعه میرفتند. یک بار به ایشان پیشنهاد دادم که بنده در منزلم در زیر زمین دفتری دارم که سرویس بهداشتی هم در کنارش دارد و کاری هم به داخل خانه ندارد و باعث ناراحتی شما هم نمیشود، اگر تمایل داشتید میتوانیم در خدمت شما باشیم. ایشان دیدند و پسندیدند و مدت کمی در آنجا سکونت کردند و کلید خانه خدمتشان بود. مدتها بعد در خانه تنها بودم زنگ به صدا در آمد و آیفون را برداشتم دیدم آیت الله خامنهای و آقای طبسی هستند. فرمودند اینجا از همه جا راحت تر بودیم و آمدیم. خوشحال شدم. به داخل تشریف آوردند و خواستم سفارش شام از بیرون بدهم که فرمودند هر چه هست بخوریم. برای ایشان چنجه درست کردم و غذا که آماده شد گفتم از شام بهتر هم دارم برای شما! گفتند چی؟ گفتم نوار سخنرانی آخرِ امام که یکی از دوستان از پاریس آورده اند. خوشحال شدند ضبط را روشن کردم و نوار مربوط به صحبتهای حضرت امام در باره حجاب بود که احتمالا مربوط به مصاحبه امام با خبرنگار فرانسوی در باره حوادث و اوضاع آینده ایران بود که در 7 بهمن 1357 در نوفل لوشاتو انجام شده که خبرنگار از امام پرسید: برخی از رسوم اسلامی مانند حجابِ اجباری رها شده است آیا در جمهوری اسلامی از نو اجباری خواهد شد؟ که حضرت امام پاسخ دادند: حجاب به معنای متداول میان ما، که اسمش حجاب اسلامی است، با آزادی مخالفتی ندارد اسلام با آنچه خلاف عفت است، مخالف است. ما آنان را دعوت میکنیم که به حجاب اسلامی روی آورند و زنان شجاع ما دیگر از بلاهایی که غرب به عنوان تمدن به سرشان آورده است به ستوه آمدهاند و به اسلام پناهنده شده اند. این مطلب در مجموعه صحیفه امام، ج 5 ، ص541 نیز آمده است.
برای اقامت و پذیرایی از میهمانان چه برنامهای داشتید؟
در نوفل لوشاتو روزانه حدود 300 خبرنگار از سراسر جهان میآمدند و چون اداره آنجا بر عهده بنده و شهید عراقی بود آبگوشت درست میکردیم؛ سیب زمینی میپختیم و تخم مرغ آب پز میکردیم و دو وعده (ظهر و شب) غذا میدادیم. خاطرهای در این باره دارم که عرض میکنم: نوفل لوشاتو روستای زیبایی بود که یک واحد نان سنتی داشت رفتم با مسوول آنجا صحبت کردم که نان میهمانان و اعضا را برای غذای ظهر و شب تامین میکرد. برای برخی میهمانان هم از هتل کوچکی که در آن روستا بود استفاده میکردیم. رفتم با صاحب آن هتل صحبت کردم که بصورت اجاره ماهانه البته خیلی ارزان آنجا را در اختیار ما و میهمانانمان گذاشت. قبل از اجاره آنجا شهید عراقی به من گفت پولت کو میخوای اجاره کنی؟ گفتم خدا جور میکند! فردا صبح دیدم احمدآقا آمد و گفت: آقای صدوقی و چند نفر دیگر آمدند جا نداریم! به ایشان گفتم ناراحت نباشید جا داریم! که خیلی خوشحال شد. این را هم اضافه کنم که منابع مالی هم از طریق کمکهای مردمی تامین میشد. حضرت امام در طول اقامتشان در نوفل لوشاتو تابع قوانین و مقررات فرانسه بودند مثلا در باره ذبح شرعی گوسفند فرمودند تابع مقررات باشید. حضرت امام در نوفل لوشاتو زندگی ساده داشتند به مانند یک طلبه. نقش حاج احمدآقا در مدت اقامت امام بسیار تاثیر گذار و ایشان یک مدیر توانا بود و کارها را تقسیم میکرد و آقای کفاشزاده هم خدمت حاج احمدآقا بود و به ایشان کمک میکرد
سخنرانیهای امام پیرامون چه موضوعاتی بود؟ و چه کسانی شرکت میکردند؟
دورانی که در پاریس بودم و مسوولیت دفتر آنجا را بر عهده داشتم به خاطر دارم که حضرت امام معمولا هر شب بعد از نماز جماعت سخنرانی داشتند و در اکثر سخنرانیها که اغلب سیاسی بود، میفرمودند که شاه باید برود. آن زمان برخیها میگفتند که کشوری که شصت هزار مستشار آمریکایی دارد و سه رکن کشور یعنی ارتش، آموزش و پرورش و برنامه و بودجه (که آن زمان به مالی معروف بود) چگونه میتوان با دست خالی انقلاب کرد؟! اما حضرت امام بمانند معمار چیره دستی طراحی کرد و همه اتفاقات را در خشت خام میدیدکه کمتر افرادی از این نعمت خدادادی برخوردار بودند؛ آنقدر آگاهانه این مطالب را گفت تا اینکه 26 دی شاه رفت.
جالب این بود که در آنجا بنی صدر هر شب در سخنرانیهای امام شرکت میکرد و نُت برداری میکرد! البته آقای دکتر یزدی زیاد به او میدان نمیداد مرحوم صادق طباطبایی و قطب زاده هم اغلب شبها حضور داشتند. از ویژگیهای امام بود که برای اهالی محله نوفل لوشاتو هم احترام ویژهای قائل بود آنها هم برای خوشامدگویی میآمدند و برای امام گل میآوردند.
یک خاطره در همین باره عرض کنم: پس از فرار شاه هر فردی از سران رژیم که میخواست با حضرت امام ملاقات داشته باشد، میبایست مواضع خود را بصورت کتبی مینوشت تا ملاقات میکرد. مواضع مورد نظر هم این بود که اولا رژیم سلطنتی را نفی کند؛ ثانیا قیام و مبارزات مردم ایران را تایید کند. البته این مسئله شامل افراد دیگری هم میشد مثلا آقای دکتر سنجابی از سران جبهه ملی برای ملاقات با حضرت امام به نوفل لوشاتو آمدند و متنی را مبنی بر نفی رژیم سلطنتی و تایید قیام و مبارزات ملت ایران نوشتند که بنده خدمت حضرت امام بردم و امام هم متن را اصلاح کرد. وقتی دکتر سنجابی مجدد متن را اصلاح و امضاء کرد، حضرت امام اجازه دیدار دادند. از جمله افرادی که در آن زمان برای ملاقات با امام وارد نوفل لوشاتو شدند رمزی کلارک دادستان اسبق آمریکا بود. پس از دیدار با حضرت امام وقتی که میخواست خارج شود، بنده به آقای محمد هاشمی گفتم از او سوال کنید که در ملاقات با امام چه دیدید و نظرشان راجع به امام چیست؟ تاملی کرد . گفت: او یک مرد استثنایی تاریخ است.
شهید بهشتی در همان زمانِ حضور امام در نوفل لوشاتو بعنوان عضو شورای انقلاب تعیین شدند؟
بله شهید بهشتی حدود پنج شش روز در نوفل لوشاتو اقامت داشت. ایشان ایدئولوگ انقلاب بود و افرادی مانند آیت الله هاشمی و آیت الله خامنهای و دکتر باهنر و شهید مطهری از چهرههای بارز انقلاب بودند و در نبود امام هم ما از اینها مشورت میگرفتیم. بخاطر دارم بنده و شهید عراقی چون شهید بهشتی عضو فقهی شورای مرکزی موتلفه بود در باره ورود امام به میهن با ایشان مفصل صحبت کردیم که اصلا دلیل زودتر آمدن شهید بهشتی به ایران راه اندازی برنامه استقبال بود. یک عده از ایران میآمدند و به حضرت امام توصیه میکردند که مصلحت نیست که شما الان به ایران بروید در جلسه خصوصی که ما با حضرت امام داشتیم میفرمود که من هر چه سریعتر باید بروم در میان ملتم. امام با اقتدار این تصمیم را عملی کرد و اگر امروز میبینید که ما قدرت منطقهای هستیم حاصل توکل امام به خداوند است.
وقتی که حضرت امام برنامه برگشت به کشور را مسجل کردند، بنده به شهید عراقی گفتم که ما باید برویم و در ستاد استقبال فعال شویم. اول بهمن بود که برای کمیته استقبال به ایران آمدم و بعد از اینکه در ایران فعالیت خود را شروع کردیم هر شب با دفتر امام در فرانسه تماس داشتیم. خاطره جالبی در این زمینه دارم و آن اینکه در آن روزها برخی از کارکنان اداره مخابرات که ما آنها را هرگز ندیدیم و نمیشناختیم هر شب راس ساعت یک نیمه شب شماره مدرسه رو میگرفتند و میپرسیدند: آماده ای؟! و سپس تلفن را به دفتر امام در نوفل لوشاتو وصل میکردند و من با شهید عراقی صحبت میکردم و پیامهای امام را ضبط میکردم و همان نصف شب در حسینیه ارشاد دفتری بود و آنرا پیاده و تایپ میکردیم و هشت صبح سراسر تهران سخنرانی امام را پخش میکردیم.
امروز در سایه آن توکل امام است که شیخ ابراهیم زَکزاکی توانست سی میلیون شیعه درست کند. وقتی امروزه حتی برخی کمونیستها هم عکس امام را روی دیوار خانه هایشان میچسبانند و میگویند که او ناجی محرومین بوده است و اگر امروز قدرت برتر منطقهای بشمار میرویم بیشتر ارزش کار امام را درک میکنیم که میفرمود دست قدرت الهی پشت این انقلاب است. ما علی رغم همه عملکرد بدمان میبینیم که انقلاب با قدرت به پیش میرود. اسرائیل اخیرا بنا داشت حملهای موشکی به ایران داشته باشد اما آزمایش موشکی اخیر ایران بازدارنده بوده و آنها وحشت کردند! اینها جز عنایت الهی نمیتواند باشد. یک روز به ما سیم خاردار هم نمیدادند اما امروز به لطف رشادتهای امام که به ملت ما آموخت، دارای همه چیز هستیم. حضرت امام میفرمودند که ما مامور هستیم انقلاب را بدست آقا امام زمان(عج) تحویل بدهیم. امام همواره معتقد بود که انقلاب ما سه مرحله دارد یک مرحله اسلامی کردن خودمان است بعد باید به فکر منطقهای کردن آن و سپس جهانی کردن انقلاب باشیم. به عقیده ام اکنون در مرحله سوم آن چشم انداز امام برای انقلاب قرار داریم. بعنوان مثال جامعة المصطفی العالمیه، مرکزی آموزشی و یکی از ارگانهای مهم ایران برای اشاعه اسلام شیعه در سایر کشورها است. این مرکز در شهر قم واقع شده و در 120 کشور جهان شعبه دارد. میدانید که جامعه المصطفی در کشورهایی که جامعه مسلمان دارند نماینده دارد و از طریق این نماینده افراد مناسب برای آموزش اسلام را شناسایی و آنها را برای آموزش طلبگی به قم اعزام میکند. این دانشگاه حدود 40 هزار طلبه خارجی و 40 هزار فارغالتحصیل تربیت کرده است. لذا باید گفت اینها طلیعه همان زمینه سازیهای امام راحل بوده و رو به زایش است.
برنامه ویژه امام در آن ایام چه بود؟
خب حضرت امام پیام دادند و فرمودند من اولین جایی که میخواهم بروم دیدار با شهدا در بهشت زهرا است. بعد هم به بیمارستان (معروف به هزار تخت خوابی) برای دیدار با مجروحین خواهم رفت. ما برای بهشت زهرا 7 هزار نیرو تدارک دیدیم و یک هلی کوپتر هم با هماهنگی نیروی هوایی به آنجا منتقل کردیم. با این حال نمیشد جمعیت را کنترل کرد. سوله زدیم و بعد وقتی ماشین حضرت امام رسید، صفحه کلاچش سوخت! با هلی کوپتر امام را بردیم سمت جایگاه. در تهران برای حفاظت 36 کیلومتر را برنامه ریزی کرده بودیم، که افراد تعلیم دیده بودند.
از اتفاقات مدرسه رفاه و علوی برای مخاطبان ما بفرمایید.
امام یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند. در مدرسه علوی همراه ستاد استقبال خدمت امام رسیدیم و ایشان فرمودند بروید برای اداره اینجا هیات مدیره تشکیل بدهید. مرحوم حاج احمد آقا خیلی از کارها از جمله کنترل رفت و آمدها و کنترل و حراست و حفاظت را برعهده داشتند. یک خاطره عرض کنم از دیدارهای امام در مدرسه علوی؛ عصرها نوبت دیدار خواهران با امام بود؛ شهید محلاتی خدمت حضرت امام رفتند و گفتند آقا ازدحام جمعیت باعث میشه که برخی از خانمهای جوان از شدت علاقه بیهوش میشوند و حرام است که به دیدار شما بیایند! حضرت امام تبسمی کردند و خطاب به ایشان گفتند که سهم خانمها در انقلاب کمتر از شما آقایان نبود و شما بروید و شرایط دیدارها را بهتر کنید. یکی دو روز بعد از پیروزی انقلاب هویدا را به مدرسه رفاه آوردند و در طبقه دوم در یک اتاق مستقل و اختصاصی نگهداری کردند. دستگیری و انتقال هویدا مردمی بود و حضرت امام هم دستور دادند که هر چه میخواهد برای او فراهم کنند؛ لباس و غذا... که البته چند روز بعد به زندان قصر منتقلش کردیم که بعد اعدام شد! البته دولت موقت تلاش کرد که او اعدام نشود و دستورش را از امام هم گرفته بودند اما قبل از اینکه پیام امام را برسانند، اعدامش کردند! چهار نفر بودند که یکی از آنها هویدا بود. البته به نظرم اعدام او به آن فوریت کار اشتباهی بود چون او یازده سال نخست وزیر بود و اطلاعات زیادی از شاه داشت. مثل تیمسار فردوست که حرفهای زیادی گفت. نصیری و رحیمی را هم به مدرسه رفاه آوردند رحیمی را خودم بردم زیر زمین مدرسه رفاه و زندانی کردم. او با رشادت دو جوان از نیروهای مردمی بازداشت شد.
حضرت امام یاسر عرفات را برای بار اول در مدرسه علوی به حضور پذیرفتند. یاسر عرفات با حدود شصت نفر یک شب در مدرسه خوابیدند. صبح غیر از یک خانم که همراه آنها بوده، هیچکدام برای نماز صبح بیدار نشدند! قضیه را به امام گفتیم که سری تکان دادند و تاسف خوردند.
خاطره دیگری اگر به خاطر دارید در پایان بفرمایید.
یک روز در حوالی تاریخ 22 بهمن 1357 حضرت امام تصمیم گرفتند که برای زیارت حضرت عبدالعظیم به شهر ری بروند حاج احمدآقا موضوع را به ما گفت و من از قبل ماشین خودم را که یک بنز 230 سبز رنگ بود آماده کرده بودم. ساعت 11 شب حکومت نظامی شروع میشد؛ ما ساعت 9 شب راه افتادیم البته قبل از حرکت چند نفر را به آنجا فرستادیم که مواظب اوضاع باشند. وارد صحن شدیم، بازار بسته بود ولی نمیدانم جمعیت چگونه متوجه حضور امام در حرم حضرت عبدالعظیم شدند! که به یک باره مانند آبی که از زمین بجوشد، جمع شدند. وقت تنگ بود نمیدانستیم از میان جمعیت چگونه امام را بیرون بیاوریم! یک مرتبه دو جوان قوی هیکل که نمیدانم از کجا آمدند، کمک کردند که امام سوار ماشین شدند. مردم هجوم آورده بودند که امام اظهار نگرانی میکرد که نکند با حرکت ماشین کسی از مردم آسیبی ببیند. عدهای روی سقف و کاپوت ماشین نشسته بودند و هر آن ممکن بود اتفاقی پیش بیاید. با زحمت فراوان چند دقیقه قبل از یازده شب به مدرسه رفاه رسیدیم.
دیدگاه تان را بنویسید