افروغ: مردم نباید احساس کنند حضورشان فقط در انتخابات دیده میشود
افروغ گفت: مردم نباید احساس کنند به ابزار تبدیل شدهاند؛ به این معنا که حس کنند تنها زمانی دیده میشوند که به حضورشان برای مشارکت در انتخابات نیاز است.
تعامل مستمر دولت با نخبگان و بطور مشخص تشکیل اتاقفکر در وزارتخانهها از تأکیدات رئیسجمهوری در 6 سال اخیر بوده که در این زمینه گامهایی هم برداشته شد و در این راستا شاهد جلسات متعدد دکتر روحانی با اهالی دانشگاه بویژه نخبگان اقتصادی و اجتماعی بودیم. اما بجا است که بعد از 6 سال و در هفته دولت، کارنامه دولت در زمینه تعاملش با نخبگان را به ارزیابی بگذاریم؛ اینکه حاصل این تعاملات، چقدر منشاء تصمیمگیریهای دولت شده است و دولت چقدر توانسته از ظرفیت نخبگان برای حل مسائلش بهره ببرد و احتمالا در تعامل با آنان از بهرهگیری چه ظرفیتهایی غافل مانده که در دو سال آتی باید توجه ویژهتری به آن داشته باشد.
از این رو، به سراغ دکتر عماد افروغ، جامعهشناسی که خود به جامعه نخبگی تعلق دارد، رفتیم تا ارزیابی او را از نوع تعامل دولت با نخبگان در شش سال گذشته بدانیم و اینکه ردپای این تعاملات چند ساله را در عرصه عمل کجاها میتوان ردیابی کرد. دکتر افروغ بر این باور است که تعامل دولت با نخبگان بیشتر در راستای «همنوایی صوری» بوده و انتظار او این است که در دو سال آتی رأی و نظر اهالی دانشگاه کاربست عملیاتی بیشتری پیدا کند. افروغ این امر را یکی از راهکارهای مؤثری معرفی میکند که میتواند تقویتکننده رابطه دولت و مردم باشد. در ادامه ارزیابی انتقادی او را از نوع تعامل دولت با نخبگان بخوانید.
***
*جناب دکتر افروغ، به اعتقاد شما، تعامل دولت با نخبگان اساسا چه ضرورتی دارد؟
از هر منظری به این پرسش حیاتی بنگریم، تعامل و ارتباط متقابل دولت با نخبگان یک ضروروت اجتنابناپذیر است؛ حتی اگر دولتها یک برنامه و فلسفه سیاسی مشخص و مدونی برای اداره امور هم داشته باشند، بالاخره برای حل نظری و عملی مسائل جدید و غیرقابل پیشبینی که اتفاق میافتد، نیازمند نخبگان هستند. بگذریم از اینکه دولتها در ایران چندان با برنامه نبوده و حتی با یکدیگر ناسازگار هم هستند، بنابراین، در این صورت، ضرورت تعامل با نخبگان بیشتر و مضاعف میشود.
*کارآمدی و موفقیت یک دولت چقدر متأثر از چنین تعاملی است؟
دولت ایدهآل دولتی است که حتما تعامل مستمری با نخبگان داشته باشد. یک دولت موفق و کارآمد، نمیتواند یک نگرش انتزاعی یا یک نگرش پوپولیستی صرف داشته باشد. نمیتوان بر اساس یکسری ایدههای نظری و انتزاعی صرف، کشور را اداره کرد.
دولت قطعنظر از آرمانهایی که دنبال میکند حتما بایستی در اداره کشور نیمنگاهی به عرصه به اصطلاح «علیت» داشته باشد. منظور از «عرصه علیت» عرصه زندگی روزانه مردم و عرصه تأثیر و تأثرات مردم است؛ یعنی آن چیزی که باعث تغییر و تحولات مردم در عرصههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی میشود. این عرصه بیشتر به نخبگان تعلق دارد، چون نخبگان، عمدتا در عرصه غیررسمی هستند و بیشتر در عرصه قدرت اجتماعی حضور دارند.
*هر دولتی بطور معمول نخبگانی را در دستگاه دولتی خود در مقام مشاور یا مسئول دارد. آیا اکتفا کردن به همین نخبگان برای پیشبرد کار دولت کفایت میکند؟
منظور من از نخبگان «نخبگان رسمی» نیست؛ نخبگان رسمی به بدنه رسمی نظام تعلق داشته و الزامات، تعلقات و قید و بندهای خودشان را دارند، این در حالی است که نخبگان باید آزاد از قید و بند رسمی و سیاسی باشند.
اگر قرار باشد، ایدهها بسط پیدا کند دولت باید دیالکتیکی با «عرصه علیت» داشته باشد، بهترین نظام، نظامی است که ما شاهد دیالکتیکی بین «دلیل» و «علت» باشیم؛ دلیل را با «نظام رسمی» و علیت را با «عرصه قدرت غیررسمی» تعریف میکنیم و نخبگان به این عرصه غیررسمی تعلق دارند و هر قدر این تعامل کمتر شود، شکاف میان دولت و ملت بیشتر میشود. این امر، میتواند به یک بحران مشروعیت و در نهایت یک انقلاب اجتماعی ختم شود.
بنابراین، دولت موفق، دولتی است که مدام و صادقانه دست نیاز به سمت نخبگان عرصه مدنی دراز کند و نخبگان احساس کنند که در یک فضای صادقانه مشورت داده و به مشورت آنان عمل میشود. یکی از شاخصهایی که نخبگان را جذب میکند، توجه به مشورتهای آنان است.
*برای شکلگیری یک تعامل مؤثر و کارآمد بین دولت با نخبگانِ عرصه مدنی، به چه ساز و کاریی نیاز است؟
بهترین ساز و کار همان «اتاق فکر» است؛ اتاق فکر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... که باید در هر یک از این اتاقها، موضوعات مختلف روز و مسائل حال و آینده جامعه مطرح شوند و راهکارهایی مشخص و عملیاتی برای حل آن پیدا شود.
*فکر میکنید عمدهترین مسألهای که جامعه امروز ما با آن دست به گریبان است، چیست؟ شما به عنوان یکی از نخبگان عرصه مدنی، برای برونرفت از این مسأله چه توصیه و پیشنهادی برای دولت دارید؟
نظام ما امروز از یک بیماری تحت عنوان «سیاستزدگی» رنج میبرد که پیامد دخالت اهالی سیاست در ساحتهای مختلف جامعه است. در این فضا، نخبگان از طریق اتاقهای فکر میتوانند راهکارهایی برای برونرفت از واقعیت تلخ سیاستزدگی ارائه دهند.
یک قدرت سیاسی مشروع به جای توسل به زور و تهدید بر «اقناع» تأکید دارد و آن را در دستور کار خود قرار میدهد و اتخاذ آن کاری است که از عهده نخبگان و با تشکیل اتاقهای فکر محقق میشود.
دیگر اینکه ما در «مقولات اقتصادی» مشکل اساسی داریم؛ بعضا نخبگان اقتصادی ما راهکار ارائه میکنند ولی میبینند در عمل اتفاق مؤثری رخ نمیدهد و دولت بعضا به یک «همنوایی صوری» بسنده میکند؛ در حالی که «همنوایی عملی» مورد انتظار است.
*از نظر شما چهار گامی که دولت باید بردارد تا بهتر بتواند رأی و نظر نخبگان را عملیاتی کند، چیست؟
اهرمهای اقدامات عملی نه در اختیار نخبه که در اختیار دولت و حاکمیت است. مسألهای که در حوزه اجتماعی باید تذکر داد، این است که مردم نباید احساس کنند به ابزار تبدیل شدهاند؛ به این معنا که حس کنند تنها زمانی دیده میشوند که به حضورشان برای مشارکت در انتخابات نیاز است. مردم در زندگی روزمرهشان شکاف بین خود و حاکمیت در بخشهای سیاسی- اقتصادی را میبینند و آن را حس میکنند؛ چون نخبگانشان در عرصه مدنی بیکار نبودهاند، و در این عرصه آگاهیبخشی کردهاند؛ مخصوصا نخبگانی که تعلقی به عرصه رسمی ندارند و از مواهب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رها هستند.
بنابراین، اگر قرار است اتاق فکری تشکیل شود، نباید نمایشی و جناجی باشد چون قدرت اجتماعی به یک جناج خاص تعلق ندارد؛ «قدرت اجتماعی» قدرت متکثر است و باید نمودی از این تکثر در اتاقهای فکر هم دیده شود و منطق گفتوگو بر آن حاکم شود و به یک نتیجه برسند و به آن عمل کنند. عملی شدن این ایدهها، بدست نخبگان نیست بدست مسئولانی است که این اتاقهای فکر را تشکیل دادهاند و فرصتهای مالی و مادی را در اختیار دارند؛ آنان باید گوش شنوایی نسبت به این ایدههای نخبگی داشته باشند.
دوم، قطع نظر از اتاق فکر، میتوان از ساز و کار دیگری هم برای تحقق بخشیدن به تعامل بین دولت و نخبگان سخن گفت و آن «جمعبندی مواضع و دیدگاههایی» است که نخبگان بطور روزانه طرح میکنند.
سوم، بهرهگیری از یافتههای پیمایشها است، پیمایش ملی که دولت در سال 95 انجام داد، میتواند یکی از این سازکارها باشد. اما به نظر میرسد متأسفاته دولتمردان ما بیتوجه از کنار این دادههای پیمایشی رد میشوند.
چهارم، ایجاد مقررات و ساز و کارهایی برای رسانهها است.
*چه عوامل بازدارندهای وجود دارد که میتواند نخبگان را نسبت به مسائل جامعه و مسئولیت اجتماعیشان بیتفاوت کند و آنان را به سکوت وادارد؟
نخبگان یک جامعه هیچگاه سکوت پیشه نمیکنند و تنها در صورتی به سکوت تن میدهند که اولا احساس کنند به اظهارنظرهایشان توجهی نمیشود و دوم اینکه در صورت اظهارنظر و اعلام موضع از سوی رسانههای دیدگاه رقیب، مورد هتاکی قرار میگیرند که چنین رویکردهایی میتواند برای «مشارکت اجتماعی نخبگان» بازدارنده باشد.
دولتمردان باید بستر را برای نخبگان فراهم کنند تا آنان با امنیت خاطر بتوانند دیدگاهها و مواضع خود را طرح کنند و ترس از اظهارنظر نداشته باشند. ترس نخبگان تنها ترس امنیتی نیست، بلکه ترس از هتاکی است که اغلب از سوی رسانهها صورت میگیرد. در این فضا، نخبه به این نتیجه میرسد که یا باید خود، رسانه داشته باشد یا سکوت اختیار کند.
*اشاره کردید که تعامل دولت و نخبگان، یکی از راههایی است که میتواند شکاف میان دولت و ملت را کم کند. در 6 سالی که دولت اعتدال بر سر کار است رابطه دولت و مردم را چگونه ارزیابی میکند؟ چقدر از عمق این شکاف کاسته شده است؟
اگر بخواهم در مورد دولت فعلی صحبت کنم باید بگویم که نمره قابل قبولتری را به سالهای اولیه روی کار آمدنش میدهم. اما هر قدر که به سالهای اخیر نزدیکتر میشویم، این ارتباط کمرنگتر و به نوعی به یک استفاده ابزاری از نخبگان بسنده میشود. شکاف بین «صورت» و «محتوا» این روزها بیشتر خود را نشان میدهد. در ابتدا وعدهها و امیدهایی به چشم میخورد اما دیگر از آنها هم خبری نیست.
*فارغ از دولت، برای خود نخبگان چه مسئولیت اجتماعی قائل هستید؟
در بحث تعامل نخبگان و دولت باید از یک طرف به دولت توصیههایی کرد و از طرف دیگر باید به نخبگان «مسئولیت اجتماعیشان» را یادآور شد؛ به این معنا که تحت هر شرایطی باید در متن جامعه حضور و بروز داشته باشند حتی اگر بسترهای لازم مهیا نباشد.
اما این یک توصیه ایدهآل است و درصد کمی از نخبگان در شرایط حاد، حاضر به حضور در جامعه و تعامل با دولت هستند. مخصوصا اینکه ما شاخصهایی را برای فعالیتهای اقماری حوزوی و دانشگاهیمان تعریف کردهایم که براساس آن اهالی حوزه و دانشگاه، انگیزهشان را برای حضور در صحنه از دست دادهاند تا آنجا که احساس میکنند تعامل با متن جامعه و حضور در رسانهها به ساحت علمیشان آسیب وارد میکند. اما واقعیت این است که این شاخصها همگی ساختگی و بیگانه با علم و جامعهاند.
در این فضا و با توجه به این شاخصها نخبگان احساس میکنند هر چه کمتر صحبت کرده و کمتر حضور و بروز داشته باشند، عالمتر نشان داده میشوند! اینها متاسفانه شاخصهای نادرستی است که بر فضای علمی ما حاکم شده است و متصدی آن هم نهادهای بالا دستی از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
این در حالی است که امروزه، حداقل در حوزه جامعهشناسی از «جامعهشناسی مردممدار» یاد میشود و تأکید دارند که علم و جامعهشناسی باید ارتباط دیالکتیکی با مردم و نیازهای آنان داشته باشد، این ارتباطات دیالکتیک باید در قالبهای انجام مصاحبه و نوشتن یادداشت و... خود را نشان دهد؛ نه اینکه نخبگان برج عاج نشینانه و انتزاعی قلم بزند. اینها به تعریفی که ما از شاخصهای فعالیت علمی و نظام ارتقاء دانشگاهیان داریم، برمیگردد.
متأسفانه شاخصهای ما بیش از آنکه «متعینانه» باشد بر پایه «ملاکهای تعیینی» است؛ یعنی استاد به جای اینکه درجه خود را از فعالیتهای مضمونی و محتوایی خود و از پایین بگیرد، بر پایه شاخصهای فرمالیستی و از بالا میگیرد. این در حالی است که ما به «استاد متعین» نیاز داریم؛ استاد متعین به معیارهای ارتقاء کاری ندارد و برای مخاطبهای متفاوت مینویسد؛ یک مخاطب آن دانشگاهی است اما حسب رسالت اجتماعی خود، مخاطب دیگری هم به نام «مردم» دارد. چنین اساتیدی را باید پاسداشت.
امروز جامعهشناسی آمریکا به این نتیجه رسیده است که جامعهشناسی سیاستی و حرفهای، آنان را از هدف دور کرده است و باید به «جامعهشناسی مردممدار» برگردد؛ جامعهشناسی که تکوین آن از اساس، بر آن پایه بود؛ یعنی، اخذ مسائل اجتماعی، تحلیل و کشف راهحلها.
*فکر میکنید اولویتهای دولت در دو سال پیش رو چه باید باشد؟
نخستین اولویت دولت باید «مسائل اقتصادی» باشد؛ آمارها، پیمایشها و شعور جمعی، همه مبین این نکته است. اما اقداماتی متناظر با این مسائل صورت نمیگیرد. درد مردم، اقتصادی و مسألهشان شکاف طبقاتی و اختلاف فاحش درآمدی است. دولت در این جهت باید گامهای مؤثرتری بردارد و تنها به یک همنوایی صوری بسنده نکند.
واقعیت این است که دولت فعلی اهرمهای بالقوه و بالفعل لازم را برای تعدیل شکافهای درآمدی و معیشتی در اختیار دارد و بارها نخبگان در این زمینه موضع گرفته و راهحلهایی را هم ارائه کردهاند اما به نظر میرسد دولتمردان ما یا انگیزه عمل کردن ندارند یا دستگاههای نظارتی اثرگذاری ندارند. در این فضا، ممکن است مردم بطور ساختاری آماده برخورد شوند و این برخورد غیرقابل پیشبینیشان معلوم نیست که از چه جنسی باشند.
دیدگاه تان را بنویسید