مروری بر دیدگاههای گوناگون منتقدان درباره آخرین ساخته مهران مدیری؛
انسانی که مدرن هست، که مدرن نیست!
ساعت پنج عصر مخلوطی از کارهای تلویزیونی مدیری است اما با پرداختی شلخته و میزان سنهای تکراری همراه با عدم تسلط در شکل گیری قواعد سینمایی
هفته نامه مثلث ؛ احمدرضا کلانتری: ساعت پنج عصر؛ تا امروز که من این مطلب را مینگارم، یازده روز از آغاز اکران نخستین ساخته سینمایی مهران مدیری گذشته است. یازده روزی که برای سینمای ایران، یک رکورد عجیب چه در حوزه گیشه و چه در فضای نقد هنری به ارمغان آورده است! یکی از این دو که درباره گیشه هست، ارمغانی تحفه گون و دیگری ارمغانی نه چندان دلچسب!
نخستین ساخته مهران مدیری در نخستین روز اکران، با فروشی حیرتانگیز رکورد گیشه سینمای ایران را جابجا کرد. رکوردی که پیش از این به فیلم فروشنده اصغر فرهادی اختصاص داشت. همین یک دلیل شاید برای فعالین سینمایی کافی باشد که مصممتر و با عزم بیشتر و البته در اسرع وقت به سمت سالنهای سینما بروند و ساخته مدیری را با دقت ببینند! اما آنچه در واقعیت شاهد آن هستیم، چیزی غیر از این است!
برای جمع آوری این اقتراح، به سراغ بیش از ده تن از منتقدین مطرح سینمای ایران رفتیم. منتقدینی که اسم و امضای آنان پای همه فیلمها و سریالهای تلویزیونی و سینمایی وجود دارد. اما در کمال ناباوری با این پاسخ مواجه میشدیم که این بزرگواران فیلم را ندیدهاند و در نتیجه نمیتوانند درباره آن نظر بدهند! این یکی از عجیبترین پاسخهایی بود که اتفاقا در تمام این بیش از ده تماس تکرار شد!
این چنین شد که برای نقد این فیلم سینمایی، به سراغ منتقدین جوانتر و تازه کاری رفتیم که در این باره اهتمام بیشتری نشان دادهاند. آنچه پیش روی شماست، ماحصل این تلاشهای بیفرجام است!
شخصیت اصلی داستان ساعت پنج عصر، چگونه آدمیست؟!
محسن شهمیرزادی: اساسیترین اصل در نوشتن قصه، تغییراتی است که برای شخصیت اصلی داستان رخ میدهد. در واقع داستان نویس وقایع و قصهها را برای شخصیت اصلی مینویسد و سپس او را در مقابل پیچ و خم حوادث و رویدادها قرار میدهد تا به نقطه آخر برساند. سیامک انصاری؛ یگانه عاقل داستانهای مدیری، این بار در لباس شیک و مایه داری مهرداد پرهام روایت شده است. روایتی که مدیری همواره در موضع خود بدون تغییر مانده است؛ شخصیتهای داستانهای مدیری همواره ثابتند و جبر محیط فقط تکانههایی محدود به آنها میدهد. شیرفرهادها، همیشه شیرفرهاد ماندند و بلوتوثها تغییری نکردند. سیامک انصاری نیز همواره همان تنها عاقل داستانها بود که هیچوقت از سوی جامعهای که با آن در تماس است، درک نمیشد و همواره با انبوهی از تودههای جاهل مواجه است.
افشین علیار: مهرداد پرهام در موقعیتهای مختلف گیر میافتد. موقعیتهایی که اصلا به او ارتباطی ندارد؛ مثل پرداخت شارژ همسایهها، تحویل و خاکسپاری شوهر پیرزن یا دمخور شدن با نادر و در آخر مشارکت اشتباهی در یک اعتصاب؛ این اتفاقات غیرمنطقی نه کمدی و نه درام محسوب میشوند. تنها یک سواستفاده تجاری است که فیلمساز در گام نخست فیلمسازی در سینما فکر کرده میتواند با استفاده از نام خود در مقام کارگردان و نام سیامک انصاری بهعنوان بازیگر تماشاگر را به سینما بکشاند!
امروزه تماشاگر به راحتی گول میخورد. تنها با نام دو کمدین به سینما میرود و هشتاد دقیقه از وقتش را میگذراند. اما مطمینا ساعت پنج عصر به دلیل ضعفهای اساسیاش نمیتواند تماشاگرش را راضی نگه دارد، زیرا هدف تماشاگر از دیدن این فیلم چیز دیگری بوده است، پیشبینی میشد که این فیلم چنان بخنداند که تماشاگر با چشمان گریان سالن سینما را ترک کند. اما نگارنده شاهد است که در زمان نمایش این فیلم تماشاگران آنقدر آرام و بیصدا نشسته بودند که انگار فیلم درام در حال نمایش است؛ آیا این سواستفاده نیست؟!
موسی حسن وند: ابتداییترین سوالی که تماشاگر از خود میپرسد، این است که قهرمان فیلم ما در کجا زندگی میکند که بدیهیات را نمیداند، اینجا ما با خوبی و اخلاق مدار بودن قهرمان (برخلاف شبهای برره و مردهزارچهره) همذات پنداری نمیکنیم، قهرمان فیلم بسیار نادان است! و این را اضافه کنید به فضاهایی که برای تماشاچی امروزی، قابل باور و البته درک نیست.
ساعت پنج عصر؛ روایتگر یک داستان از ناکامیهای انسان مدرن است یا یک نقد اجتماعی؟!
محسن شهمیرزادی: کشمکش شخصیت سیامک انصاری، با دنیای مدرن ایرانی است. دنیایی که ساکنان بالاشهری هم شعور زندگی جمعی ندارند، رانندگانش ولو پشت ماشین شاسی بلند سگ گله حمل میکنند و از ادب و شعور بهرهای ندارند. از اساس مدیری هیچ ابایی از استهزا و تحقیر روشنفکری ایرانی ندارد.
خارج رفتههای قصه مدیری کم شعوران فرصتطلبی هستند که نه به فکر همسر خودند نه پدرشان. روشنفکران تنها ژستی بیش نیستند که آن را بر مزار دوست جوان خود نیز حفظ میکنند و عزا و عروسی شان در این ژستها تغییری ایجاد نمیکند. طولی نمیکشد جدال بحران شهر مدرن ایرانی با سیامک انصاری در داستان آغاز شود. لوکیشن بکری در بالای شهر که آرامش میزانسن در اوج خود قرار دارد. مردی ثروتمند و لاکچری که همسرش برای تحصیل(!) به فرانسه رفته است، او با ورزشهای هوازی و موسیقی لایت صبح خود را آغاز میکند و این فانتزی دقیقهای دوام نمیآورد که از بانک به او تلفن میشود و گره اصلی داستان رقم میخورد. از 7 صبح تا 17 عصر فرصت است تا به بانکی در نزدیکی خود برسی. بعد از تلفن است که بحرانها یک به یک آغاز میشود، ضرباهنگی که مثل قطار آرام آرام اضطراب و گره و بحرانها را به داستان میافزاید و در اوج اضطراب نیز مدام بوق قطار را فشار میدهد و هیچگاه داستان از ریتم نمیافتد. در این میان مدیری شخصیت داستان خود را به مشکلات زندگی آپارتمانی، بیمارستان، مترو، اعتیاد و تظاهرات صنفی و... دچار میکند و در این میان مرثیه خوان بسیاری از مصایب فرهنگی و اجتماعی ایرانیان میشود.
افشین علیار: ساعت پنج عصر فارغ از سوژه، از موقعیتهای لحظهای استفاده میکند، اتفاقهای کلیشهای که ربطی به نقد اجتماعی ندارد، نمیشود به این فیلم برچسب نقد اجتماعی زد. چرا که موضوع فیلم کاملا نامفهوم است و هدف فیلمساز در نشان دادن موقعیتهای بیحاصل به نتیجه ی مشخصی نرسیده، روند شکل گیری ساعت پنج عصر کاملا تلویزیونی شکل گرفته و حتی کاراکتر اصلی فیلم که سیامک انصاری آن را بازی میکند، فارغ از پرداخت سینمایی در قالب همان نقشهای گذشتهاش بازی کرده است.
در این فیلم انصاری مثل همیشه به صورت کاملا اتفاقی و اشتباهی در موقعیتهایی قرار میگیرد که نمیتواند از آن رها شود. همین اتفاقها و موقعیتها برای او بحرانی پیش میآورد، موقعیتهایی که در فیلم وجود دارد، اساسا همان موقعیتهایی ست که مدیری در تلویزیون آنها را هم بازی کرده و هم ساخته است.
موسی حسن وند: اگر مدیری میخواسته فیلمیروشنفکری بسازد، لوکیشن محل زندگی با طراحی منحصر به فردش میتوانست پرداخت بیشتری داشته باشد و چارچوبی را به نام زندگی مدرن به تصویر بکشد که انسان را درون چارچوبهای نادیدنی، محصور کرده است.
اما تاسف آور این است که مساله فیلم اصلا نه مدرنیسم است نه چیزی شبیه به این، چرا که شبه مدرنیسم خیالی، با سکانس حمام و دعوای جلوی آپارتمان نابود شده و فیلم به سمت ایجاد موقعیتی کمیک حرکت میکند و البته این کمدی، نه تنها در حد سریالهایی نظیر شبهای برره و مردهزارچهره نیست، بلکه به چند شوخی کلامیو نشان دادن خیابانهای بخش ثروتمند شهری خلاصه میشود. فضای روشنفکری به راحتی فراموش شده و تا انتهای فیلم، بجز تافتههای جدا بافته از مردم که به نوعی غرغر روشنفکری است تکرار نمیشود.
بهره کشی از انسان در زندگی امروز، یکی از مهمترین محورهای ساعت پنج عصر است. آیا این پیام به شما منتقل شده است؟!
محسن شهمیرزادی: مدیری در این داستان به مخاطب میباوراند اگر ثروتمند هم که باشی مشکلات جامعه گریبانت را خواهد گرفت. وکیل هم باشی بیقانونی به بحران میاندازدت و سرت به کار خودت هم باشد، سیاست از تو سوءاستفاده خواهد کرد. در این شرایط همه به فکر خودشانند. اما یگانه عاقل داستان تلاش دارد انسانیت خود را در این دنیای فردگرا حفظ کند. عاقلی که اگرچه جبر روزگار او را تغییر نمیدهد، اما قهرمان نیز نیست. او سعی دارد زندگی سالمیداشته باشد و برایش تلاش میکند اما نمیتواند قهرمآنجامعه خودش باشد، او تغییر نمیکند اما دیگران را نیز نمیتواند دچار تغییر کند. دنیای مدیری دنیای بیقهرمان است، رکودی است که همواره ادامه خواهد داشت و تنها باید «گلیم انسانیت خود را از آب بیرون بکشیم». در روایت مدیری همه مردم تودهاند و بنابراین مخاطب نیز باید به جهالت خود بخندند. به قول یکی از اندیشمندان، مدیری نوعی سادیسم دارد، او خود و مخاطب را تا حد اعلا آزار میدهد تا هم بخندد و بخنداند و هم مصیبتی بر جامعه بخواند. مدیری شخصیت اول داستانش را در بدترین شرایط و بحرانها قرار میدهد و او را در مصیبتبارترین فلاکتها قرار میدهد و مخاطب را بابت این مصایب میخنداند. او مخاطب را آزار میدهد و کسی با حال خوش از ساعت 5 عصر بر نمیگردد. فیلم حتی اگر نخنداند، نباید آرامش مخاطب عام را به هم بریزد، مخاطب یعنی همان قشر متوسطی که تا عصر در همین روزمرگیهای عذابآوری که مدیری نشان داد، زندگی میکند و میخواهد با دیدن فیلم نشاطی به او افزوده شود و حال در کنارش این رسالت فیلمساز است که چه مفهومیرا به این مخاطب منتقل کند تا او را به سطوح بالاتری از فهم و عقلانیت بکشاند. اثر سینمایی مدیری خنده دارد اما خندهدار نیست.
مهمترین نقد به ساعت پنج عصر چیست؟!
محسن شهمیرزادی: مدیری بهرغم تلاشش برای بیان مسایل اجتماعی، در فیلمنامه دچار حفرههای فراوانی است. شاید اگر او ذهن قصهپرداز الوند را فدای نام خود نمیکرد و اجازه میداد خشایار الوند تا انتها همراه او باشد، قصه پرپیمانهتری روایت میشد. تلفن بانک به هیچ وجه بهانهای خوب برای شروع قصه و گیرافتادن در این ماجراهای عجیب و غریب نیست. بماند که چگونه میشود فردی متمدن، ساکن در اقدسیه و صاحب گوشی آیفون نمیتواند اقساط خود را به صورت آنلاین پرداخت کند، اما این جای سوال دارد که چگونه تاخیر یک روزه وام موجب میشود بانک منزل وی را پس بگیرد و مهمتر آنکه مگر اقساط وام ماهانه نیستند؟ چگونه فرض شخصیت اصلی با واقعیت یک ماه تفاوت داشت و معتقد بود مهلت پرداخت قسط من ماه دیگر است در حالی که قسط این ماه خود را نپرداخته؟ چگونه رییس بانک دوست صمیمیفردی باشد و او مجبور است برای رسیدن به بانکی که تنها چند کیلومتر (از اقدسیه تا ولنجک) فاصله دارد به این بلاها دچار شود.
افشین علیار: ساعت پنج عصر مخلوطی از کارهای تلویزیونی مدیری است اما با پرداختی شلخته و میزان سنهای تکراری همراه با عدم تسلط در شکل گیری قواعد سینمایی، سینما برنامه تلویزیونی و اجرای استندآپ کمدی نیست سینما با آیتم سازی فرق بسیاری میکند نمیشود در سینما از عناصر تلویزیونی استفاده کرد و نمیشود بازیگری مثل سیامک انصاری را در فیلم جا داد و او همان کارهایی را انجام بدهد که قبل از این در سریالها و آیتمها انجام داده، راستش اصلا نگارنده نمیتواند به فیلم بپردازد چرا که ساعت پنج عصر هیچ نکته ی قابل اهمیتی ندارد این فیلم براساس آیتمها یا سریالهای تلویزیونی ساخته شده که مدیری در ساخت آنها اگر چه مهارت خاصی دارد اما نتوانسته مختصات سینمایی را رعایت کند، مدیری مقوله ی سینما را به درستی درک نکرده و با همان ابعاد سریال سازی سراغ سینما آمده؛ از آنجایی که لازمه ی سینما قصه گویی و فضاسازی است ساعت پنج عصر قصه و فضای مشخصی ندارد و مدیری تنها با استفاده از بازی سیامک انصاری که فوق العاده دمدستی و تکراری ست میخواسته جریانی از یک کمدی جدید و مدرن را به تماشاگر نشان دهد اما این فیلم کمدی و مدرن نیست چرا که ساعت پنج عصر مشکل اساسی دارد و آن هم بلاتکلیفی ست، بله فیلم ساعت پنج عصر اثری بلاتکلیف در محتواست، محتوایی آشفته و بیسروشکلی که نه کمدی ست و نه درام، هدف فیلمساز در شکل گیری و روند موضوع بیشتر به یک شوخی شباهت دارد، انگار مدیری سینما و تماشاگرانش را به تمسخر گرفته است...
قالب ساعت پنج عصر به سریالهای مدیری شباهت دارد یک آدم که در موقعیتهای پیچیده قرار میگیرد که میخواهد از آن موقعیتها فرار کند که نمیتواند؛ شاید این موقعیتها در سریال سازی موفق به نظر برسند اما باتوجه به ابعاد گسترده ی سینما این موقعیتها نمیتوانند تماشاگر را راضی کنند، موقعیتهای شبه تلویزیونی نمیتوانند به سینما تبدیل شوند زیرا که تماشاگر این موقعیتها و اتفاقها را بارها در طنزهای تلویزیونی دیده است حالا چرا باید این اتفاقات تکراری را با یک بازیگر تکراری در زمان محدود با پرداختی سطحی در سینما ببیند؟
موسی حسن وند: ساعت پنج عصر ملغمهای از سریالهای پیشین این طنزپرداز موفق، علاوه بر دغدغهها و جهان بینی شخصی است که به تم روشنفکری و عوام زدگی مزین شده و جالبتر که در هیچکدام از موارد مذکور به عمق نرفته و در همان سطح اولیه خود مانده است. موفقترین بخش فیلم را هم میتوان کمپین تبلیغاتی فیلم دانست که در طول ماه گذشته توانست فیلم را در تیترهای خبری شبکههای اجتماعی نگه دارد تا بتواند همه رکوردهای روز اول اکران در سینمای ایران را بشکند.
دیدگاه تان را بنویسید