گفتوگوی هفته نامه مثلث با امیر عبدالرضا سپنجی
آثار عاشورایی خوب در تلویزیون داشتهایم
امیر عبدالرضا سپنجی؛ رئیس سابق پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات و عضو شورای پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بوده است. سپنجی یکی از صاحبنظران در حوزه رسانه و محتوای رسانه است که درباره نقش رسانه ملی در انتقال فرهنگ عاشورایی با او به گفتوگو نشستیم.
بهنظر میرسد اساسا سیاستگذاری در برنامههای صداوسیما دیده نمیشود و این عدم سیاستگذاری در ایام مذهبی و مناسبتها هم دیده میشود. این روزها که در ایام محرم به سر میبریم، برنامهها و سریالهای تلویزیونی رویکرد و نگاه خاصی ندارند و ما بهرغم اینکه بارها از تغییر سبک زندگی مخاطبان سخن گفته ایم بهطور مثال از مفاهیم عاشورایی که میتوانند نقطه اتکای مهمی در تغییر افکار و سبک زندگی و پیشبرد جامعه به سوی اخلاق باشند بهرهای نبردهایم. به نظر شما چرا این سیاستگذاری در صداوسیما وجود ندارد؟
سیاستگذاری موفق وقتی انجام میشود که از صاحبنظران آن حوزه استفاده شود، درحالیکه ما در سازمان صداوسیما صاحبنظران را در اتاق فکرهای صداوسیما نمیبینیم و خود مدیران هم اذعان دارند که این اتفاق رخ نداده است. زمانی آقای صوفی، معاون رادیو در صداوسیما، من و چند نفر از متخصصان حوزه ارتباطات را دعوت کرد و طی جلسهای نقطه نظرات ما را پرسید. آن زمان قول دادند که این جلسات به صورت مداوم برگزار شود و ما هم ایدههای خود را بیان کردیم اما دیگر هیچ جلسهای برگزار نشد. ما استادان بزرگی در عرصه ارتباطات کشور داریم و چندین نفر سرآمد هستند اما از این کارشناسان و متخصصان در هیچ یک از اتاقهای فکر صداوسیما بهرهای گرفته نمیشود. در حالی که افراد درجه چندم در شوراهای سیاستگذاری حضور دارند، لفظی که این روزها بیشتر در دهان مردم افتاده «ژن خوب» است و گویا در سازمان صداوسیما هم این بحث ژن خوب و مدیریتهای رفاقتی، فراوان وجود دارد. با این حال وقتی یک سازمان رسانهای ارتباطش با افراد رسانهای که تدریس و پژوهش دارند منقطع میشود، چندان نمیتوان از آن انتظار مهمی داشت و توقعات هم در همین حد است که اصطلاحا آنتن پر شود. من تا به حال ندیدهام که کارشناسان و متخصصان حوزه رسانه، در صداوسیما برنامهای داشته باشند یا در تیم برنامهسازی حضور داشته باشند. درحالی که مثلا در آلمان، پروفسوری آلمانی را میشناختم و تجربهای از نوع کار وی داشتم که رسانههای آلمان به اعتبار جایگاه وی در حوزه علم ارتباطات برنامههای تلویزیونی در اختیار او قرار میدادند تا بهعنوان یک صاحبنظر خودش مصاحبه کند و برنامهسازی انجام دهد. اما اکنون در سیاستگذاریهای رسانهای کشور و صداوسیما، کارشناسان و متخصصان برجسته حوزه رسانه چه جایگاهی در این سیاستگذاریها دارند؟ هفته پیش دیدم حجتالاسلام زائری را به یکی از شوراهای اندیشهورزی در شبکههای سیما دعوت کرده بودند که این خیلی خوب است، اما آیا فقط با حضور یک نفر همه مسائل حل میشود؟حضور ایشان مغتنم است، اما خیلی خوب خواهد شد که از کارشناسان رسانهای مبرّز در همه بخشهای سازمان و شوراهای اندیشه ورزی و سیاستگذاری استفاده شود.
این سیاستگذاریهای رسانهای درباره برنامههای مذهبی هم روشن نیست بهرغم اینکه ما در یک جامعه مذهبی و اسلامی زندگی میکنیم و کارشناسان و متخصصان زیادی هستند که میتوانند در امور رسانهای به سازمان کمک کنند اما جای خالی آنها هم در سیاستگذاریها بهشدت احساس میشود درحالی که صداوسیما از این کارشناسان فقط در برنامههای مناسبتی و آموزشی بهره میگیرد و بهطور مثال دهه اول محرم را با قرار دادن یک میکروفون در برابر کارشناس به راحتترین شکل ممکن آنتن را پر میکند و کل برنامههای رسانه ملی به نمایش تصاویری از عزاداری، مداحی و سخنرانیها منحصر میشود.
خاطرم هست سالی در ایام محرم و حتی روزهای تاسوعا و عاشورا آنتن با برنامههای زنده پر بوده است، این درحالی بود که آنتن در این ایام به پخش زنده عزاداریها از شهرهای مختلف ایران اختصاص یافته بود. اینگونه پخش کردن برنامههای مذهبی برای چنین مناسبتهایی کافی نیست. حتما این آیینها و سوگواریها برای همه ما اهمیت دارد، مردم ما دیندار هستند و این آیینها لازم است تکریم شود، اتفاقا مساله این نیست که رسانه به این آیینها بیاعتنا باشد اما باید برنامهریزی روشنی وجود داشته باشد تا مفهوم اصلی این آیینها برای مخاطب مشخص شده و آموزش داده شود. در صداوسیما بحث مخاطبشناسی باید بهعنوان یک اصل در نظر گرفته شود، بحث «اثر بومرنگ» یکی از مباحث مهم حوزه ارتباطات است که در صداوسیما باید به آن توجه شود و مصداقش این است که اگر پیامیبیش از حد تکرار شود، تاثیر معکوس خواهد داشت. مخاطب وقتی فرمیاز عزاداری یا مراسم یا گفتوگو را به شکل مکرر بشنود و ببیند نسبت به آن محتوا سست شده و سراغ شبکهها
و محتواهای دیگر میرود.
مدیران و سیاستگذاران صداوسیما باید متوجه باشند که محتوایشان متناسب با این رسانه تصویری باشد. دورههایی بود که ما سریالهایی مثل «شب دهم» را در این ایام میدیدیم. بهطور مثال استفاده درست از محتواهایی مثل سخنرانی، در همان حسینیه و مسجد و حضور پای منبر اتفاق میافتد، نه در تلویزیون یا رادیو. صداوسیما برای انتقال محتوای مذهبی لازم است خلاقیت
به خرج دهد.
ما معتقد هستیم که مفاهیم عاشورایی گستره و ظرفیت وسیعی برای پرداخت، آموزش و رشد دارند، تلویزیون چه طراحیای میتواند داشته باشد که بهتر بتواند این مفاهیم و ظرفیت را به تصویر بکشد، بشناساند و یا فرهنگ آن را نمایش دهد؟
رسانههای حرفهای دنیا معمولا از کارکردهای قالبهای مستند بهره میگیرند و برای فرهنگسازی و اینکه مخاطب از مفهوم و مغز یک آیین و پدیده مطلع شود از کارشناسان هم استفاده میکنند. اینجا هم گاهی ما میبینیم که مثلا شبکه 4 از کارشناسان و متخصصان برای چنین میزگردهایی دعوت میکند. اما یک نکته در اینجا وجود دارد که باز هم مانع از استقبال مخاطب میشود و آن این است که حلقه میهمانان و کارشناسان این میزگردها و گفتوگوها بسته است. بهطور مثال افرادی هستند که 10 سال است در این گفتوگوها شرکت میکنند و هر سال حرفهایشان را بیان میکنند و طبیعتا یک نفر وقتی بارها موضوعی را بیان کند، به تکرار میرسد.
بخشی از جامعه ما ممکن است نسبت به مسائل مذهبی کمتر دغدغهای داشته باشد و یا حداقل به اصطلاح موضعگیری منفی ندارد و خاکستری است، اما چقدر فکر میکنید مخاطب دغدغه مند که بهدنبال شناخت آموزش مسائل دینی است در ایامیمثل محرم میتواند از تلویزیون اطلاعات و محتوای مورد نظرش را دریافت کند؟
بحث مخاطبپنداری همین مساله را بیان میکند، اینکه پنداره مدیر و برنامهساز از مخاطبان، با ماهیت واقعی مخاطب تفاوت میکند. اگر ما نسبت به مخاطب، شناخت داشته باشیم میتوانیم برنامهها و طراحیهای خود را بر آن اساس تنظیم کنیم. امروز برنامههای صداوسیما چندان جوابگوی مخاطب علاقهمند و دغدغهمند در حوزه عاشورا هم نیست.
من معتقدم شاید بین 5 تا 10 درصد از مخاطبان دغدغهمند بتوانند محتوای دینی مورد نظر خود را از صداوسیما دریافت کنند. محتوای مورد استفاده بزرگسالان که طبق نظریه «استحکام» در علم ارتباطات پیش میرود و فرد بالغ، بهدنبال دیدگاه و محتواهایی است که بتواند اندیشه و عقاید قبلی خود را تقویت کند. برای کودکان هم که حساسترین قشر جامعه ما هستند، هیچ برنامهریزی روشنی در این زمینه وجود ندارد. کودکان از تلویزیون تاثیرپذیری جدی دارند، درحالی که محتوایی که باید برایشان تولید شود موجود نیست.
شبکه نهال، انیمیشنها و کارتونهای زیادی پخش میکند، اما بهطور مثال برای دختر خردسال من برنامههای ترکیبی و مذهبی تلویزیون که مختص سن او در این شبکه پخش میشود، جذابیتی ندارد و از آنها
استقبال نمیکند.
چقدر خود شما نگران آموزشهای مذهبی و دینی فرزندانتان از طریق تلویزیون هستید؟
من اساس مذهبی شدن را در فضای خانواده و مدرسه میدانم و چندان امیدی به تلویزیون برای مذهبی شدن فرزندان این سرزمین ندارم، تلاشم نیز بر این بوده است که فرزندانم را در مدارس خوب ثبت نام کنم. تلویزیون، در حوزههای مذهبی و با شرایط فعلیاش اگر اثر منفی نگذارد، اثر مثبتی هم نخواهد داشت و من حتی سعی میکنم زمان تماشای تلویزیون را در خانوادهام محدود کنم تا فرزندانم بتوانند زمان بیشتری برای آموزش از روشهای دیگر داشته باشند.
چرا تلویزیون که ادعاهای زیادی در عرصه آموزش و پرورش مخاطب در یک جامعه دینی دارد به نظر شما نمیتواند موفق عمل کند؟
ما به بیان حرفهای زیبا عادت کردهایم. متخصص بیان حرفهای قشنگ شدهایم، درحالی که عمل کردنمان به آن حرفها در حد زیر صفر است. در رسانه هم به همین ترتیب عمل میکنیم و سخنان و شعارهایمان درنهایت موعظههای خوبی هستند، ولی به عمل منجر نمیشود. نبود حرفهایگری، نبود برنامهریزی، عدم شناخت رسانهای مثل تلویزیون و ویژگیهایش و البته عدم استفاده از متخصصان امر باعث میشود که دچار مشکل شویم. ما نتوانستیم نسلی از مدیران و برنامهسازان حرفهای و جوان را تربیت کنیم و به همین دلیل است که دائم از مدیران و برنامهسازان قدیمی و بازنشسته بهره میگیریم.
فکر میکنید در این ایام برنامه شاخصی داشتهایم که بتواند بهعنوان یک برنامه مهم و شاخص تغییری حتی کوچک در اندیشه و نگاه مخاطب ایجاد کرده باشد؟
من به شخصه ترجیح میدهم برای بهدست آوردن محتوای مورد نظرم خودم به عزاداری بروم. شاید در شبهای احیا بیشتر بتوانید از رسانه استفاده کنید، اما در ایام عزاداری تلویزیون برای من بیشتر بهعنوان موزیک متن روشن بود و کمتر از آن بهره میگرفتم.
شاید بهترین سریالی که مناسبتی ماه محرم کار شد سریال «شب دهم» بود و یکی از برنامههای گفتوگومحوری که فضای متفاوتی هم داشت و البته امسال تولید نشد «این شبها» با اجرای رضا درستکار بود که به دلیل دعوت از بعضی از میهمانان و شکلگیری فضای گفتوگوهای متفاوت میتوانست بیشتر مخاطب را راضی کند. تلویزیون باید سراغ قصه گویی برود. همه ما از کودک تا بزرگسال قصه را دوست داریم و برایمان جذاب است، حتی سخنرانان خوب کارشان را معمولا با حکایتها و تمثیلها شروع میکنند. رسانه تلویزیون باید از این ظرفیتهای داستانگویی و رنگ و لعابهای تصویری بهره بگیرد.
در تفاوت سریال و فیلم با تاک شو یک نکته وجود دارد و آن فراگیری هنر نمایشی است که سریال را اکثر افراد در سنین مختلف میتوانند ببینند اما تاک شوها سنین محدود و مخاطبان محدودتری دارند مخصوصا وقتی به مقولات تخصصی و مذهبی میرسند اما برای جذب طیف بیشتر مخاطبان بهتر میتوان از سریال بهره گرفت و ساخت و پخش مکرر آثاری مثل «شب دهم» و «مختارنامه» توانسته این جذابیت و استقبال را
ثابت کند.
حتی من مستندی دیدم که درباره مداحان قدیمیتهران بود و تلفیقی از عکس و گفتوگو و نریشن داشت و این مجموعه مستند هم کار خوب و متفاوتی بود و فکر میکنم در فضای بیپولی سازمان اینها آثار متفاوتی هستند.
چقدر محتوایی که در گفتوگوها مطرح میشود میتواند پاسخگوی سوالات ذهنی مردم باشد؟
در اینجا میتوان از برنامه «این شبها» دوباره مثال زد که موضوعات خوبی را مطرح میکرد و حتی گاهی با بعضی از مسائلی که فکر میکنیم خط قرمزی است مماس میشد. من باز هم به مساله مخاطب سنجی اشاره میکنم که ما ابتدا باید بدانیم مردم ما چه میخواهند و چه دغدغه و نیازی دارند و بعد به آنها بپردازیم. وقتی سوالات را از دل جامعه استخراج کنیم و بعد کارشناس به آنها پاسخ گوید چنین برنامهای بیشتر مورد توجه مخاطب خواهد بود. برنامه «این شبها» به دلیل خلاقیت و دغدغه و مطالعات آقای درستکار و تیم سازنده برنامه تقریبا توانست مخاطبان خود را داشته باشد که البته این برنامه هم نتوانست خیلی فراگیر شود و دایره میهمانانش محدود شد. یکی از ویژگیهای جذاب کننده چنین برنامههایی این است که بتوانیم دیدگاههای مختلف را در آن وارد کنیم و بعد به آنها جواب دهیم اما ما نگرانی داریم و این دیدگاهها را مطرح نمیکنیم.
کار رسانه این است که قضاوت را به مخاطب بسپارد. وقتی ما میخواهیم جای مخاطب حرف بزنیم تصمیم بگیریم و به نتیجه برسیم به هدفمان نمیرسیم و مخاطب از رسانه فاصله میگیرد. مسئولان نگرانی دارند و این باعث شده تا فضا بسته شود.
دیدگاه تان را بنویسید