نگاهی به ریشههای پدیده بیاعتمادی اجتماعی در گفتوگو مثلث با دکتر حمید صالحی
بیاعتمادی حاصل امروز و دیروز نیست
دکتر حمید صالحی؛ زاده 1346 در اراک، دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیاتمدیره موزه صلح تهران از بدو تاسیس تا امروز است. تجربه تدریس وی در دانشگاه و حضورش در کنفرانسهای متعدد بینالمللی، منجر به این شد که گپ و گفت کوتاهی درباره موضوع بیاعتمادی اجتماعی مردم در جریان امدادرسانی به آسیبدیدگان زلزله کرمانشاه داشته باشیم.
در جریان زلزله کرمانشاه شاهد حضور بسیاری از نیروهای مردمی در محل حادثه بودیم؛ حضوری که با هدف امدادرسانی صورت گرفته بود و در واقع نوید سبک تازهای از کمک را در موقع بحران جامعه ایرانی به ما نشان داد. علت اصلی این حضور و اصرار بر بودن در کرمانشاه از نظر شما چیست؟
در جریان زلزلهای که در کرمانشاه اتفاق افتاد، مردم به اتحاد و همبستگیای رسیدند که منجر به بروز حرکتهای خودجوش انساندوستانه در آن روزها شد. مسالهای که به اصطلاح عالم سیاست؛ تقویت روحیه ناسیونالیستی را در پی خود داشت. تجربهای که ما در زمان جنگ تحمیلی نیز داشتیم. وقتی صدام و حزب بعث 1250کیلومتر از مرزهای ما را مورد تاخت و تاز قرار داد و قسمتهایی از کشور ما را مورد تصرف قرار داد، تنها عاملی که باعث تجدید قوای مجدد نیروهای ما و ایستادگی هشتساله این نیروها در برابر ما شد، تقویت روحیه ناسیونالیستی عرب در برابر عجم بود. ما نیز از این فضای به وجود آمده، بهره گرفتیم. ما در کشوری با تنوع قومیتی زیادی زندگی میکنیم؛ کرد و ترک و عرب و بلوچ و فارس و... در ایران زندگی میکنند. تنها عاملی که باعث شد این اقوام در طولانیترین جنگ دنیا ایستادگی کنند، تقویت روحیه جمعی آنان بود. تقویت این روحیه که ما به هرحال یک ملت، با یک مرز و کشور و عنوان و سرزمین و زبان و دولت هستیم. ملتی واحده که در عین وجود اختلافات و تفاوتها در کنار هم ایستاده است.
در این نوع مسائل و با تجربهای که ما از دوران دفاع مقدس داشتیم، اینکه افراد از چه شهر و استان و با چه قومیتی در کار کمک شریک شدهاند، اهمیتی نداشت، همچنین بضاعت و طبقه مالی افرادی که در جریان این امدادرسانی سهیم بودند. آنچه مهم بود اینکه مردم در این روزها با روحیه انساندوستانهشان درصدد تقویت حس ملیشان برآمدند و یکپارچگی امت این کشور را بهخوبی نشان دادند. این موضوعات میتوانند در راستای یکدیگر و در برهههای مختلفی از تاریخ هر کشور مورد استناد و تحلیل قرار گیرند.
نقش شبکههای اجتماعی و وسایل ارتباطجمعی نوین، همچنین حضور سلبریتیهای گوناگون در این اتفاق، اثر تتبعی بر مردم داشت. بسیاری از مردم در روزهای چهارم یا پنجم حادثه با وسایل نقلیه شخصی به کرمانشاه رفتند تا شاهد جزئیات رویدادها از نزدیک باشند! نظر شما در اینباره چیست؟
چند سالی است که با پیشرفت تکنولوژی، ابزاری به نام فضای مجازی به میان ما آمده است. ابزاری که هم میتوان بعد فرصتگونه برای آن در نظر گرفت و هم بهعنوان یک تهدید به آن نگاه کرد. سرعت و تسهیل اطلاعرسانی و در نتیجه جنب و جوش مردم، شاید یکی از مهمترین نکات مثبت این ابزار است که اتفاقا در جریان زلزله کرمانشاه نیز به خوبی دیده شد. تا چندی پیش، چشم ما و مردم تنها به تلویزیون بود. ما هر چه از این تریبون میشنیدیم را عمل میکردیم و در واقع غیر از این مجرای ارتباطی دیگری در دسترس همگان نبود. ورود فضای مجازی اما یک گستردگی و تنوع فراوانی از اطلاعات را برای مردم به همراه آورد. فضایی که در کنار این تنوع، مدیریتبردار نیست و این نکته منفی را نیز همراه خود دارد. در فضای مجازی اخبار به سرعت منتشر میشوند و فارغ از صدق و کذب، این اخبار شنیده میشوند.
اما نکته مهم در اینباره، همان مدیریت فضای مجازی است. مدیریتی که اگر از آن غافل شویم، موجبات تشویش اذهان عمومی، شایعهپراکنی و به زبان عامیانه یک کلاغ چهل کلاغ در میان مردم میشود. در نتیجه این فضا نیازمند سرمایهگذاری و هزینه زیادی است. سرمایهگذاری درباره تبلیغات و شیوههای جدیدی از خبررسانی در این فضا که امروزه بهعنوان یکی از مجاری آگاهی در میان خانهها و خانوادهها شناخته میشوند. شیوه مدیریت جدیدی که قادر به بهرهگیری مثبت از این فضا به نفع مردم باشد. در غیر این صورت و در فضایی شبیه آنچه امروز در جامعه شاهدیم، بهنظر میرسد فضای مجازی نتیجهای جز تهدید برای ما نخواهد داشت.
بهنظر میرسد، مدیریت فضای مجازی در جریان کرمانشاه وجود نداشت. شایعهپراکنی درباره روند امدادرسانی در این حادثه بسیار گسترده بود. افراد زیادی دست به انتشار اخباری میزدند که در برخی موارد نیز واقعیت نداشت. همین بازار شایعهپراکنی منجر به بیاعتمادی در مردم شده بود و حتی در برخی موارد آنها را از اقدام به کمک نیز باز میداشت.
اساسا مدیریت نشدن این شایعات و اخبار، یکی از مهمترین عوامل رواج بیاعتمادی در حادثه زلزله کرمانشاه بود که باید به آن توجه کافی داشت.
یکی از مهمترین پایگاههای مردمی که در جریان زلزله کرمانشاه تقویت شدند و فرصتی دوباره برای هماوردی مردم را در خود دیدند؛ مساجد بودند. نظر شما درباره اثرات این مرکز بودن مساجد چیست؟ در سالیان گذشته چه اتفاقی افتاده بود که مسجد از محوریت فعالیتهای اجتماعی و مردمی تا حد زیادی دور مانده بود؟
از صدر اسلام تا امروز، مسجد مهمترین محور در جوامع اسلامی بوده است. همانطور که آغاز رسالت و حکومت پیامبر نیز از مسجد بوده، امروز نیز مسجد یکی از مهمترین نقاط ثقل در میان جوامع مسلمان و ستاد معین است. همچنین در جریان انقلاب اسلامی نیز مسجد همواره محل رجوعات مردمی بوده است. بخش اعظمی از پیروزی نیروهای انقلابی مرهون حضورشان در مسجد بوده و چهبسا پژوهشها و پایاننامه و کتابهای بسیاری که در این باره تدوین و نگاشته شده است.
مسجد بهعنوان مکانی که هر روز در چند نوبت مرتب، عدهای از مومنان را در خود جمع کرده و مشغول مناسک خاصی میکند، نوعی اعتماد را در میان این مخاطبان و دیگران ساخته و جلب میکند. اعتمادی که منجر به تشکیل یک حس خوب و معنوی در میان مردم میشود، وجود همین احساس در میان مردم است که آنها را در هنگامه مشکلات و معضلات به این پایگاه مردمی میکشانده است. همچنین مسجد همواره یکی از مکانهای آرامشبخش به مردمی بود که از مخاطبان دور و نزدیک این پایگاه به حساب میآمدهاند. بسیاری از مردم برای کمکرسانی و امداد به اقشار آسیبدیده، چه در مواقع بحرانهایی شبیه زلزله کرمانشاه و چه در مواقع زندگی عادی، همواره به مساجد رجوع میکردند. این احساس البته در زمان جنگ تحمیلی نیز تبلور خاصی داشت و در مساجد متمرکز شده بود. نکتهای که در سوال اول نیز به آن اشاره کردم.
این جایگاه مسجد کماکان و در طول تاریخ اسلام، همواره وجود داشته و ما نیز باید تلاش کنیم تا این احساس در درون مردم زنده نگاه داشته شود. انسجام و سازماندهی یکی از کارکردهای مهم مسجد در طول تاریخ اسلام بوده که تا امروز نیز حفظ شده است. هنوز اعتماد مردم نسبت به این پایگاهها کم نشده و نگاه بسیاری از مردم در اینباره همچنان مثبت است. البته این گزاره هم درست است که تعداد نمازگزاران در بسیاری از مساجد نسبت به گذشته کاهش داشته، اما این آمارها نسبتی با جایگاه اصلی و اجتماعی مساجد نداشته است.
بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان حوزه جامعهشناسی بر این باورند که بیاعتمادی مردم به پایگاههای رسمی امدادرسانی و جمعآوری کمکها، منجر به حضور مستقیم مردم در ماجرای زلزله کرمانشاه بود. آیا شما با این گزاره موافقید؟ دلیل این بیاعتمادی چیست؟
همه نکاتی که در سوالات پیشین مطرح شد، مقدمهای برای پاسخ به این سوال بود. من بهعنوان یک معلم دانشگاه، فردی که از صبح تا شب با افراد مختلف و موضوعات مختلف درگیرم، باید بگویم که شما به نکته فوقالعاده مهمی اشاره کردهاید. نکتهای که با این پرسش آغاز میشود؛ چه اتفاقی افتاده که مردم به علی دایی و صادق زیباکلام و دیگرانی که از دل این مردم و به صورت شخصی برآمدهاند، میلیاردها تومان برای کمک به زلزلهزدهها اختصاص میدهند اما به نهادهای دولتی مبلغی کمتر پرداخت میکنند؟! این سوال اصلی و ریشهای شماست.
برای پاسخ به این سوال من چند عامل را دخیل در موضوع میدانم. بیاعتمادی مسالهای نیست که یکشبه به بار آمده باشد. یعنی فراخور ایام زلزله و بحرانهایی از این دست نیست. زخمهای زیادی در گذر زمان جمع شده و در جریان کرمانشاه یکی از آن زخمها باز شده و خودش را نشان داده است. زخمهایی که ناشی از چند عامل است. عواملی که ما از آنان غفلت کرده و برای آن برنامهریزی نکردهایم. عواملی که وقتی به آنها رسیدگی نشود، میتواند بیاعتمادی را مثل یک ویروس در میان مردم نشر دهد. خداوند نقشه راه را در این روایات و آیات به خوبی نشان داده است. نقشهای که اگر تمام موارد نهی شده در جامعه مقصد ما وجود داشته باشد، نباید و نمیتوان انتظار یک جامعه پویا و شاداب را از آن داشت.
بهنظر شما ضعف مدیریت این گزارهها چه نسبتی با وضعیت امروز ما دارد؟
نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد، ضعف مدیریت در جامعه ماست. اگر در جامعهای مدیریت نهادینه نشده باشد، موجبات و محصول آن منجر به بیاعتمادی مردم میشود. مثلا در کجای دنیا نحوه امدادرسانی از یک کامیون پتو یا غذا، پرتاب این کالاها از درون کامیون برای مردم آسیبدیده بوده است؟ آنهم در کشوری که تجربه چندین زلزله سراسری و پرآسیب مثل منجیل و رودبار و بم و... را در خاطره تاریخی و مدیریتی خود داشته. آیا در این کشور هنوز هم باید مدیریت به این سبک و سیاق صورت پذیرد؟ آیا وقت سروسامان دادن به اوضاع توزیع کمکها نرسیده است؟ وقت تمرین و مانور برای این مسائل هنوز نرسیده؟
به نظر میرسد که بخشهای زیادی از این موضوع به مدیریت بحران در کشورمان بازمیگردد. مدیریتی که هیچ سرمایهگذاری درستی برای آن در ایران نشده و قدمی برداشته نشده است. ما همواره بهدنبال حل یکشبه بحرانها بودهایم و اتفاقا هیچگاه نیز از این رویکرد نتیجهای نگرفتهایم. همین مساله منجر به این شده که مردم از نهادهای رسمی دلخوشی نداشته باشند و کمکهایشان را از این سازمانها دریغ کنند. آنها به این سیستم امدادرسانی و توزیع اعتماد نمیکنند و در نتیجه کمکهایشان را به سوی مجاری دیگری سرازیر میکنند.
همچنین یکی از عواملی که منجر به بیاعتمادی مردم در کشور ما شده، قانون است. ما حدود 17هزار قانون داریم. همچنین مجلس شورای اسلامی طی سال حدود 90جلسه دارد که هزینه هریک از این جلسات در حدود یک میلیارد و اندی برآورد شده است. از مجموع این روند و این قوانین مصوب، شاید بیش از 400 مورد اجرایی نشده باشد. دلیل این امر چیست؟! جز نقصان در فرآیند مدیریت قانونگذاری و اجرای قانون؟
شما فکر میکنید اتفاقی که در سرپل ذهاب و کرمانشاه رخ داد و در برخی تریبونها نیز رسانهای شد، آیا ناشی از نیاز واقعی مردم بود؟ آیا مردم به آب معدنی نیاز داشتند که تعداد زیادی از باکسهای آب معدنی را در چادرها انبار کردند؟ حاشا و کلا! این رفتارهای مردم ناشی از زخمهایی بود که آنها طی سالیان و در زندگی خود داشتند؛ زخم فقر و بدبختی و حاشیهنشینی، زخمی که منجر به رواج یک فرهنگ خاص در میان مردم شده است. مردمی که فقر، گرسنگی، بیکاری، بهداشت، مسکن و... در میان آنها بیداد میکند. زخمهایی که با این حادثه دوباره سر باز کردند.
مردمی که با هزار زخم و مشکل، خانهای خشتی در شهرهای حاشیهای و مرزی برای خود ساخته بودند و هیچگاه مورد توجه سازمانها و نهادهای حاکمیتی نبودند، امروز خانههایشان را از دست دادهاند. آنها برای فرار از این وضعیت است که دست به دامان رفتارهای عجیب اجتماعی میشوند. به همین دلیل است که او اگرچه خانهاش خراب نشده، چادر امدادی را نیز دریافت میکند و برای تامین مخارجش آن را میفروشد. به همین دلیل است که او سر و دست خود را برای دریافت چند بطری آب معدنی بیشتر میشکند. دلیل بروز این رفتارها آیا غیر از فساد، ظلم، بیعدالتی و... است؟
و اما راهحل این مساله بیاعتمادی از نظر شما چیست؟ اصلا راهحلی پیش پای ماست؟
همانطور که طی مصاحبه بارها و بارها تاکید کردم، مساله بیاعتمادی امری نبود که یکشبه اتفاق افتاده باشد. اما درباره راهحل، بهنظر من برای ارائه یک راهحل در این باره، باید نهضتی را آغاز کنیم که فراگیر باشد. در کنار این مساله باید به چهار عاملی اشاره کنم که قرآن جوامع را از آنها بازداشته اما به روشنی در جامعه ما پدیدار است. ظلم و بیعدالتی، فساد، ترک امر به معروف و نهی از منکر و تشتت که امروز شبیه سیلی است که در جامعه ما به راه افتاده است. اما اینکه ما چطور باید جلوی این سیل را ببندیم و سد بزنیم نامشخص است. بهنظر من با یک برنامهریزی دقیق و نظم در امور، میتوان از افراد شایستهای که در این امر میتوانند کمک کنند استفاده کرد. شایستهسالاری یکی از مهمتری مغفولات در کشور ماست که اساسا به آن توجهی نداشتهایم. شایستگان در کشور ما منزویاند و استفادهای از آنان نمیشود. امروز کشور ما پر از کشمکشهای سیاسی است که هر جناح و جریانی در یکسوی آن درصدد اثبات
خودشان برآمدهاند.
این در حالی است که مردم دارای مشکلات بنیادی و اساسی هستند. اما سیاسیون در پی اثبات خود و نفی دیگران هستند! آنها نه به تواناییها و منابع و معادن و موقعیت کشور واقف هستند و نه درصدد برنامهریزی برای استفاده از آن. این در حالی است که کشورهایی با ظرفیتهای کمتر و منابع محدودتر از ایران، فرصتهای بیشتری را پیش روی مردم خود گذاشتهاند. کشوری مثل هلند که گسترهای حدود 37هزار کیلومتر مربع دارد، 90میلیارد دلار صادرات کشاورزی داشته است! این درحالیاست که وسعت این کشور در حد چند استان ماست! چنین کشوری در این گستره جغرافیایی، صادراتی دوبرابر صادرات نفتی ما دارد. آیا اینها درد نیست؟ آیا میتوان برای این مشکلات راهحلی غیر از آنچه قرآن اشاره کرده اندیشید؟
نهضتی که درصدد مبارزه با ظلم و بیعدالتی برآمده باشد، فساد را جلوگیری کند، امربه معروف و نهی از منکر را به معنای واقعی احیا و از تفرقه و تشتت جلوگیری کند و بتواند قدمی برای بازسازی اعتماد مردم بردارد، باید بتواند امور را به درستی ترتیب دهد و شاید بتواند به درستی با جریان رواج بیاعتمادی اجتماعی مقابله کند.
دیدگاه تان را بنویسید