در موقع بروز بحران، اینکه چهره‌های شناخته‌شده یا به اصطلاح سلبریتی‌ها، پا به عرصه فعالیت اجتماعی و اقدام در جهت حل مشکلات اجتماعی بگذارند، قطعا امری پذیرفته شده و مطلوب است‌؛ امری که می‌تواند منشا‌ تحولات بسیاری در جامعه جوانان و نوجوانان شود. اما آنچه در ماجرای زلزله کرمانشاه شاهد بودیم، اندک تفاوتی با این روند معمول داشت. اینکه اقبال مردم برای همراهی با این سلبریتی‌ها، بیش از میل آنها به همراهی با نهادهای امدادرسان رسمی‌باشد‌، دلیل حدوث یک شکاف است. یک شکاف مهم اجتماعی که می‌تواند تبعات زیادی برای کل جامعه ایرانی در پی داشته باشد. در این پرونده به چرا‌یی بروز این شکاف و تبعات آن پرداخته‌ایم. این ‌بی‌اعتمادی ریشه در کجا دارد؟

دولت مجازی/آیا نهاد دولت در ایران ضعیف شده است؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مثلث/ محمد امیر خوش‌صحبتان

نزدیک به سه هفته از زلزله کرمانشاه می‌گذرد. سه هفته تلخ و پر از حادثه که هرچند برای مردم شهرهای کوچکی از این سرزمین اتفاق افتاده، اما دل و جان تمام مردم ایران را درگیر خود کرده است. آوار خشت و گل کرمانشاه هرچند روی سر اهالی سرپل ذهاب و روستاهای اطراف آن فرود آمده، اما درد این فرود، چنان در وجود همه مردم ایران، از تهران تا مشهد و کرمان و سیستان، نشسته که گو‌یی گرد این آوار روی سر تمامی‌مردم است.

در جریان زلزله کرمانشاه، مثل تمام بحران‌های مشابه مردم و مسئولان در کنار یکدیگر، تلاش داشتند تا به نفع آسیب‌دیدگان حادثه امدادرسانی کنند. به این معنا که کمک‌های مردمی‌از دقایق اولیه، پس از وقوع حادثه جمع‌آوری و به سوی محل زلزله ارسال شد‌؛ روندی که روزها و شب‌های متمادی پس از زلزله ادامه داشت و در سطح شهر حتی، پایگاه‌های مستقری برای تسریع در روند این امدادرسانی برقرار شد. مردم کمک‌های نقدی و غیرنقدی خود را به این پایگاه‌ها و مراکز می‌آوردند و آنها نیز پس از جمع‌آوری و دسته‌‌بندی، کمک‌ها را برای زلزله‌زدگان ارسال می‌کردند. رویه‌ای که از سال‌های دور؛ از زلزله رودبار و بم و ورزقان، در میان مردم جاری بوده و بدون هیچ قراردادی تبدیل به یک عادت در میان آنان شده است‌؛ اما آنچه در جریان زلزله کرمانشاه اتفاق افتاد، تفاوت زیادی با دفعات پیش از این داشت. تفاوتی که نظر بسیاری از اهالی پژوهش و مطالعات را به خود جلب کرد. مردم این‌بار، بار مسئولیت امدادرسانی و کمک‌رسانی را با امکانات شخصی به دوش کشیدند. با ماشین‌های شخصی به کرمانشاه رفتند و کمک‌های تهیه‌شده را در میان بومیان پخش کردند. بسیاری از آنها حتی از تحویل این محموله‌ها به پایگاه‌های هلال احمر و... سر باز زدند و در جواب پرسش چرا‌یی این ماجرا، از ‌بی‌اعتمادی‌شان به نهادهای رسمی سخن گفتند‌.

  آن امت واحده‌

در سال‌های نه چندان دور، وقتی حادثه‌ای در کشور اتفاق می‌افتاد، همه جریان‌ها و افراد و نهادها، یکدل و یکصدا در صف امدادرسانی به خط می‌شدند. آنها اگر اختلاف سیاسی و فکری و اجتماعی و حزبی هم داشتند، موقتا کنار می‌گذاشتند و تبدیل به ید واحده‌ای برای کمک‌رسانی می‌شدند. آن زمان‌ها-که البته چندان هم از حافظه ما و شما دور نیست‌- آدم‌ها برای امدادرسانی، برچسبی همراه خود نداشتند. نه دولتی‌ها و نه مجلسی‌ها برای حضور در مناطق زلزله‌زده و گرفتن عکس یادگاری رقابت می‌کردند و نه اصولگرایان گوی آمار حضور در صحنه را از اصلاح‌طلبان می‌ربودند و نه بالعکس. خواننده‌ها و ورزشکاران و هنرمندان هم که آن زمان ارتباط چندانی با مردم نداشتند تا حضور لحظه‌به‌لحظه‌شان را خبررسانی کنند و از تمام اخبار عکس و فیلم برای هواداران‌شان بفرستند، پس اصلا حرفی از آن به اصطلاح سلبریتی‌ها در میان نبود‌. در آن زمان مردم به هم اعتماد داشتند و کار را به دست کاردان‌های دلسوز می‌سپردند. دلسوزانی که چه در لباس دولتمرد، چه در لباس نیروهای امدادگر و هلال احمر و چه در لباس بسیج و ارتش و سپاه، برای یک هدف تلاش می‌کردند؛ امداد.

گوش و چشم مردم به اخبار رسمی و روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون بود که دست فرمان امداد را به آنها اعلام کند. مردم هم گوش و چشم اعتمادشان را به اخبار صداوسیما سپرده بودند تا ببینند از آنها چه می‌خواهند‌. این روزها اما حساب امداد هم حساب دیگری است.

از نخستین ساعات رخ دادن زلزله، تا به امروز که چیزی قریب به سه هفته از آن لرز‌‌ش ‌7ریشتری می‌گذرد، لحظه آرامی‌در جریان امدادرسانی دیده و شنیده نشده‌. این درست برخلاف قرائتی است که صداوسیما و رسانه‌های رسمی از وضعیت امدادرسانی به مردم ارائه می‌دهند. مردم امروز دیگر اخبار را تنها از این مجاری پیگیری نمی‌کنند. آنها بیش از آنکه به قرائت رسمی و حاکمیتی از رخدادها اطمینان داشته باشند، روایات تلگرام و اینستاگرام و... را می‌شنوند و می‌پذیرند و تحت تاثیر همین شنیده‌ها و دیده‌ها، دست به اقدام می‌زنند. دیده‌ها و شنیده‌ها‌یی که غالبا از حقیقت دور نیست و شاید بتوان بن‌مایه آنها را از آنچه در‌ تریبون‌های رسمی گزارش می‌شود، واقعی‌تر دانست!

  بیچاره گوش تو...

در جریان زلزله بم و فاجعه جان باختن چند ده هزار تن از اهالی این شهر، اخبار حاشیه‌ای به گوش مردم مخابره شد که ابعاد مختلف آن تا مدت‌های زیادی پوشیده و سربسته مانده بود. آن روزها بازار شایعات و خبرسازی در غیبت رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی، هرچند مثل امروز داغ نبود، اما گپ و گفت روزانه مردم از این حواشی دور نمانده بود. هنوز دو هفته از ماجرای زلزله بم نگذشته بود که خبر فروش چادرها و اقلام امدادی زلزله زده‌ها در بازار تهران، در افواه عمومی پیچید‌؛ خبری که در فضای رسانه‌ای آن روز، دامنه زیادی پیدا کرد و در رسانه‌های زیادی از آن گفته و نوشته شد. در آن زمان که اهالی رسانه و خبر برای پرده‌برداری از ابعاد این ماجرا، تلاش زیادی می‌کردند و در بین این تلاش‌ها‌ بعضا‌ اخبار نادرست نیز به گوش مردم مخابره نشد، هیچ کس به این فکر نمی‌کرد که تبعات مخابره چنین شنیده‌هایی-که حتی صحت و سقم آن نیز به دست صاحبان‌تریبون نرسیده-چه می‌تواند باشد.

مردم سراسر شهرهای ایران، با هر توان و مسکنت اقتصادی، از اموال و اندوخته‌هایشان زده بودند تا به هموطنانی کمک کنند که در مصیبت بم گرفتار شده بودند. حالا و پس از گذشت چندی از اتفاق، مخاطب این خبر بودند که کمک‌هایشان به دست اهالی بم نرسیده و در بازار سیاه تهران به فروش می‌رسد. با شنیدن این خبر؛ چه بلایی بر سر ذهنیت مخاطبان می‌آمد؟!

مشابه این اتفاق و این خیانت در سال‌های اخیر و موارد مشابه دیگری نیز به گوش مخاطب عام جامعه ایرانی رسیده است. او هر صبح که یک روز کاری را آغاز می‌کند، از رادیو، تلویزیون، روزنامه یا کانال‌های تلگرامی، شنونده خبر یک اختلاس میلیاردی است. طی چند سال اخیر، شاهد دادگاه‌های زیادی با موضوع اختلاس بوده است.روزی از شهردار یک کلانشهر مهم، روزی دیگر از یک وزیر، نماینده و وکیل سابق، یک شب از شهرام جزایری و شب دیگر از امیرمنصور آریا و بابک زنجانی و... جریان اختلاس بیت‌المال را شنیده است.

او شهروندی است که خاطره استات اویل و رانت‌خواری نفتی و پولشوئی گازی را در ذهن خود دارد. هر روز از ماجرای سکه‌های تشویقی و انعام‌ها و حقوق‌های میلیاردی و نجومی‌می‌شنود. گوش پُری از فروش‌تراکم و دستمزدهای کذا‌یی مربیان فوتبال و بدهی‌های میلیاردی باشگاه‌ها و بانک‌ها و سپرده‌های مفقود شده همشهریان و هم‌وطنانش دارد، اما هنوز شهروند همین جامعه است. شهروندی که گوشش به اخباری است که دیگر برایش ارزش شنیدن هم ندارند‌. او مترصد یک فرصت است‌؛ فرصتی برای رساندن صدای اعتراضی که ساکت

 است...

یک نگاه ساده به حال و روز شهروند جامعه ایرانی ما را متوجه خیلی از تحولات اجتماعی می‌کند که مثل کوه‌های یخی هستند‌. یک دهم آنچه که واقعا وجود دارد، در حادثه کرمانشاه دیده شد، اما‌‌90درصد این واقعیات هنوز از چشم‌ها پنهان است. واقعیاتی که رفته‌رفته فضای باورها و اندیشه‌های عمومی را سخت تحت تاثیر قرار داده و مسیر این دولت- ملت را به سمت و سو‌یی دیگر می‌برد. ما در این فضا شاهد درگیری‌های کلامی‌و عصبانیتی هستیم که از کف جامعه، به روی آن رسیده است. این روزها نه تنها مردم از دولتمردان عصبانی هستند که دولتمردان از یکدیگر نیز به گلایه آمده‌اند. ماجرای زلزله کرمانشاه شاید نخستین و بارزترین صحنه ‌نمود این احساس بود‌؛ احساسی که وقتی در زمان مناظرات انتخاباتی، روی صفحه‌های تلویزیونی و پیش چشمان‌‌80میلیون ایرانی علنی شد، کسی خبر از امتداد آن در فضای عمومی جامعه نداشت.  انتخابات اگرچه مجال بروز احساسات سیاسی و هوادارانه زودگذر است، اما تفاوت زیادی با زلزله دارد‌؛ تفاوتی که گو‌یی برای مسئولان و دولتمردان ایرانی چندان آشکار و شناخته شده نیست‌. یکی فرمانده سپاه را زیر سوال می‌برد و از ارتش جانبداری می‌کند‌، حال آنکه ارتش و سپاه دو عضو واحد از یک پیکره هستند که در کنار هم به خدمت مشغول‌اند. دیگری همه اتفاقات را به گردن دولت‌های قبل و قبل‌تر و قبل‌تر از آن می‌‌اندا‌زد و دیگری در جواب....!

شبکه‌‌های اجتماعی اما شاید مهم‌ترین کاتالیزور تند شدن این فضا هستند. دسترسی میانبر مردم به اخبار از طریق این شبکه‌ها، آنها را به منبع ‌بی‌پایان و آزادی از خبر وصل می‌کند که درست و غلط در گزاره‌های مخابره‌شده این منبع جا‌یی ندارد. اخبار دروغ و راست در این شبکه، به صورت درهم به مخاطبان القا‌ می‌شود و البته پاشنه آشیل این بحث نیز سعی مسئولان مرتبط در لاپوشانی اخبار صدقی است که از این مجرا به گوش مردم رسیده است. در جریان زلزله کرمانشاه خبرهای زیادی درباره سرقت از محموله‌های ارسالی به گوش مخاطبان رسید که هریک از مسئولان به نوبه خود سعی در پوشاندن این اخبار از چشم مردم داشت. اخباری که سرانجام توسط تنی چند از مسئولان مربوطه به صورت رسمی تایید و شفاف‌سازی شد‌، اما روند این شفاف‌سازی با چنان تاخیری مواجه شد که بار دیگر فضای عمومی را از پیگیری و شنیدن مجاری و‌تریبون‌های رسمی خسته کرد و آنها را به سوی فضاهای غیررسمی سوق داد.

  راستی سیری چند...؟

رواج فضای ‌بی‌اعتمادی و دلزدگی از مراجع و دستگاه‌های رسمی، مردم را به سوی اعتماد به فضاهای غیررسمی سوق می‌دهد. در چنین فضا‌یی است که اگر اتفاقی مشابه آنچه در کرمانشاه رخ داد، در گوشه‌ای دیگر از کشور حادث شود، مهجور اول و آخر ماجرا، دستگاه‌های عمومی و رسمی امدادرسانی خواهند بود. در چنین فضا‌یی است که مردم واکنش مثبتی به هلال احمر و ارتش و سپاه و... نخواهند داشت و‌ ترجیح می‌دهند کمک‌هایشان را از طریق جمعیت‌های غیررسمی و مردمی‌به دست نیازمندان برسانند. همین ذهنیت البته در فضای عمومی و روتین کشور نیز اندک اندک رواج پیدا می‌کند و اینچنین می‌شود که نرخ واریز صدقات مردمی‌به صندوق‌های کمیته امداد، با کاهش سال به سال مواجه می‌شود!اگر بیش از یک میلیارد تومان در عرض ۴۸ ساعت به حساب صادق زیباکلام واریز می‌شود، اگر بیش از ‌6میلیارد تومان در عرض چند روز به حساب علی دائی واریز می‌شود یا اگر سلبریتی‌های اینستاگرام مبالغ چند صد میلیونی مخاطبان‌شان را برای کمک‌رسانی به کرمانشاه راهی می‌کنند، دلیلی جز ‌بی‌اعتمادی به حساب و کتاب مجاری امدادرسانی رسمی ندارد. گرچه حدود 40 میلیارد‌تومان هم به حساب هلال‌احمر واریز شد که نشان از اعتماد اکثریت جامعه به نهاد‌های رسمی دارد. برخی از روزنامه‌ها می‌گویند که در کانال‌های رسمی تلگرامی، بیش از 1850 شماره حساب جهت واریز کمک‌های مردمی، آنهم به صورت شخصی اعلام شده که البته مبالغ هنگفتی نیز به این حساب‌ها واریز شده است‌؛ مبالغی که میزان آن خبر از وقوع یک سونامی‌اجتماعی می‌دهد‌.دروغ؛ سرخط اصلی آن سبک از خبررسانی‌ها و صدور تایید و تکذیب‌های پی در پی است که متاسفانه سالیانی است در میان ما رواج یافته‌؛ گزاره‌ای که هر روز بیش از دیروز، اعتماد عمومی را خدشه‌دار می‌کند و آب به آسیاب خواسته دشمن، یعنی ‌بی‌اعتمادی و دلزدگی عمومی جامعه می‌ریزد‌؛ آسیبی که می‌تواند تبعات منفی زیادی در حوزه اجتماعی به بار آورد. تبعاتی که قطعا در حوزه اجتماعی متوقف نخواهد ماند و به فضای سیاست، اعتقادات و فرهنگ مردم سرریز خواهد کرد.

آیا برای چنین روزی اندیشه کرده‌ایم؟!