گیلان به روزهای عجوزهاش نزدیک میشود
در فرهنگ مردم گیلان زمستان به سه بخش نامساوی تقسیم میشود که دو جزء اولش مذکر و بخشی از جزء آخرش، مؤنث است. چهل روز اول، چله بزرگ و بیست روز بعد، 11 بهمن تا اول اسفند ماه چله کوچک، هفت یا ده روز از پایان اسفندماه نیز، زن پیر یا روزهای عجوزه نام دارد.
به گزارش مثلث آنلاین به نقل از ایسنا، با وجود تقویم رسمی کشور، بخشهایی از سال در فرهنگ گیلان همچنان مانند تقویم اوستایی کهن و جدید مذکر است، مثل زمستان که چله اولش را چله برادر بزرگ (پیله برار) و به چله کوچکش (کوچی چله یا کوچی برار) میگویند. امروزه برخلاف تقویمهای کهن ایران، دیگر سخن از مونث بودن بهار و تابستان در تقویم فرهنگ مردم گیلان نیست. اما در ادبیات گیلکی، بهار هنوز دوشیزه است؛ بهار کورکی (دخترک بهار). این موضوع در اشعار شاعران گیلکی سرای معاصر هم دیده میشود.
در دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان که محمد بشرا و طاهر طاهری گردآوری کردهاند، درباره زمستان استان گیلان آمده است:چله، پیوسته چله بزرگ و اولین چهل روز آغاز هر فصل است که گاه روزهای بینابینی به حساب میآید که در هر فصلی بنا بر آن که در کدام نیمه سال باشد، رو به گرمی یا سردی میرود. چهل روز اول بهار را اگرچه بهار سرد میخوانند، اما به گرمی رو دارد و چهل روز اول پاییز (پاییز گرم) رو به سردی میرود و چهل روز اول زمستان، گویای سرمای رو به اوج است.
شب یلدا (چله شب)، اولین شب از چهل روز اول زمستان است و چون دو برابر چله کوچک است، آن را چلهی بزرگ (پیله چله) مینامند. شب آغازین چله کوچک نیز تا حدود نیم قرن پیش، مانند شب اول چله بزرگ زمستان (یلدا) مراسمی داشت، ولی در آن شب، همراه تنقلات مرسوم، به جای هندوانه که دیگر موجود نبود ماست میخوردند.
برگزاری این جشن درست برابر با شب سده باستانی بود که پنجاه شب و پنجاه روز تا بهار و نوروز فاصله داشت. چنین شبی را با آتش افروزی و برگزاری جشنی ویژه، گرامی میداشتند. از طرفی شگفت این که اگر تعداد شبها و روزهای چله کوچک را چون سده با هم جمع کنند، میتوان آن را چله نامید.
چله بزرگ که فرا میرسد، سرمای زمستان را با خود به همراه میآورد. اما در باور مردم، برادر بزرگ با آن که فرصت کافی برای باراندن تگرگ و برف و باران دارد، عاقلتر است و برای استفاده از قدرت خود، دفعالوقت میکند. زیرا میداند که برف این موقع سال بسیار آبدار، سنگین و مخرب است. از این رو در باریدن امساک میکند و به قول عامه مردم، دست نگه میدارد.
چله کوچک بیرحم و خشن است
چله کوچک که بیست روز پایانی بهمنماه را در اختیار دارد و فقط میتواند به اندازه نیمی از زمامداری برادرش حکومت کند، بیرحم و خشن است و سعی میکند در زمان تسلط خویش، نوزادان را در گهواره و حتی کُره اسبها، برهها و جنین جانوران را در شکمشان از سرما منجمد کند و بکشد. او از عهده این کار برنمیآید، زیرا زمین بعد از گذشتن چله بزرگ نفس میکشد و طول هر روز به اندازه نعره گاو نری، طولانیتر و بهار هر لحظه نزدیکتر میشود.
چله کوچک گاه در همین مدت بیست روزه، آن چنان توفان و سرمایی را سبب میشود که مثال زدنی است. در سالهای ۱۳۲۸، ۱۳۵۰، 1383 و 1386 برف سنگین بیشتر در چله کوچک باریده و خانهها را خراب کرده است به همین دلیل است که در فرهنگ گیلان، چله کوچک در برانگیختن توفان و سرمای شدید نامآور شده است. ده روز اول چله کوچک، قلب زمستان است. اگر مردم باور دارند که چله کوچک نمیتواند کاری از پیش ببرد، به سبب نفس کشیدن زمین و بلند شدن طول روزها و نزدیک شدن بهار است.
به روایت افسانهها، در روز پایان چله بزرگ در نهم بهمنماه، برادر بزرگ چموش پا کرده، لباس گرم پوشیده، با چماقی در دست، عزم کوچ میکند. برادر کوچک هم با همین هیأت، به عزم آن که تنور سرما را بتاباند و همه چیز را نابود کند، از راه میرسد. دو برادر رو در روی هم قرار میگیرند. اگر در این روز، هوا توفانی و سردتر شود، برف و تگرگ ببارد، باور دارند که دو برادر با هم مقابله کردهاند و یا برادر کوچکتر، برای برادر بزرگتر، خط و نشان کشیده است تا به او بفهماند که چقدر زرنگتر و کاریتر است و میتواند برف و سرما و یخبندان را چندین برابر کند.
این دوره را روزهای عجوزه یا پیرزن مینامند
این دوره را روزهای عجوزه یا پیرزن مینامند. پیش از گرم شدن هوا، در مدتی کوتاه، سرمای شدیدی حاکم میشود و آن را به عربی ایام العجوز و بردالعجوز میخوانند. میگویند این پیرزن پس از هلاک شدن قوم عاد از یخبندان سخت زنده ماند، از طرفی نیز گفتهاند پیرزنی بود که با گرم شدن هوا، جامهی زمستانیاش را بیرون آورد و زمانی که هوا سرد شد ناگهان یخ زد.
بر مبنای باوری رشتی، پیرزن، پس از نوروز سلطانی چهل کُنده سوزانیده است، یعنی تا چهل روز از بهار گذشته، هنوز خطر بازگشت سرما وجود دارد. این خطر در پارهای از سالها که زمستان سردی نداشته و به اندازه کافی برف نباریده است، تا پنجاه روز از بهار گذشته هم وجود دارد. گیلکان به آن پنجک رودباری میگویند.
قصههای ایرانی درباره پیرزن به این نکته اشاره دارند که در روزهای پایانی یا لحظه حساس دیگری از زمستان، سرما ناگهان افزایش پیدا میکند و بعد از آن هوا دوباره گرم میشود.
در برخی روایتها، پیرزن دختری دارد به نام آفتاب به حوت یا آفتاوئوت. این آفتاب به حوت را در گیلکی آفتا و برحوت یا آفتاو به حود میگویند. این اصطلاح در فرهنگ عامه گیلان، نام سراسر اسفندماه هم هست.
پیرزن زمستانی در فرهنگ مردم گیلان دامدار است
در صومعهسرا، ده روز بعد از آفتا و بر حوت را «کچه ماشه» گویند و اعتقاد دارند که پس از پایان کچه ماشه سرمای زمستان کاهش پیدا میکند و بهار میرسد. به این ترتیب، به باور مردم، دو ماه از سه ماه زمستان مذکر و ماه سوم مونث است. در گاهشماری گذشته ایران، به ویژه در زمانهای دور، هفت ماه تابستان بزرگ مونث و پنج ماه زمستان، مذکر به حساب میآمد، چرا که طبیعت در هفت ماه اول سال، چون زن، زاینده و بارآور بود.
پیرزن زمستانی در فرهنگ مردم گیلان دامدار است. قصههایش وام گرفته از نواحی مرکزی و غربی ایران و آنها نیز، خود متأثر از فرهنگ مدیترانه هستند.
این پیرزن برخلاف همه دامداران گیلانی، صاحب شترانی است که بنا به عادت، در سرمای پایانی زمستان باید آبستن شوند. از قضا در یکی از سالها، در آخرین ماه زمستان (حوته ما) هوای بسیار خوشی حاکم بود و سرمای پایانی زمستان به اعتدال بهاری میگرایید و شتران پیرزن باردار نمیشدند.
پیرزن که نگران آبستن شدن شتران خود بود، به یکی از اولیا یا انبیای زمان خود توسل جست که نزد پرورگار شفیع شود تا بار دیگر، سرمای زمستان برای مدتی بازگردد و شترانش این فرصت را بیابند که باردار شوند. آرزوی پیرزن برآورده شد. با بازگشت سرما و یخبندان سخت، شتران پیرزن باردار شدند و پس از آن دوباره آسمان چهره گشود و اعتدال بهاری حاکم شد.
به این دلیل روزهای پایانی زمستان و نزدیک به اعتدال بهاری را، زمانی که هوا به هم میخورد و سرمای زمستانی باز میگردد یا بر شدت آن افزوده میشود، سرمای پیرزن یا بردالعجوز میگویند.
این پیرزن زمستانی در باور مردم گیلان مظهر سرما و یخبندان است و با فرارسیدن بهار و گرم شدن تدریجی هوا، به زیرزمین میرود و تا پایان فصل گرم و بازگشت مجدد سرما همان جا میماند.
در گذشته، گرمای تابستان که به اوج خود میرسید، هنگامی که مردم برای کشیدن آب چاه، سطل را به ته چاه میفرستادند، چند بار زیرلب زمزمه میکردند: «پیرزن یخ بریز. یخ نداری برف بریز.» آنها باور داشتند که پیرزن سرما در دل یا ته چاه است و با ریختن برف یا یخ درون سطل، آب را خنک میکند. از این رو، به گمانشان با سفر پیرزن سرما به زیرزمین، در تابستانها، آب در چشمهها و عمق چاهها خنک میشود. شاید مراد از زیرزمین، همان جهان مردگان باشد.
رپیتوین، ایزدگرمای نیمروز است که در سراسر زمستان سرد، در زیر زمین به سر میبرد و آبهای زیرزمینی و چشمهها را گرم نگه میدارد و در نیمه روز نوروز، بر روی زمین ظاهر میشود.
ماه لاغرکُشان
سراسر اسفندماه دارای سرمای خطرناکی است، به ویژه با بادهای موذیاش (حوت زنه فوت). این ماه در میان مردم به ماه لاغرکُشان معروف است. مردم معتقدند که در این ماه، رگ آدمیان باریک میشود و انسان بیشتر احساس سرما میکند. در این ماه، خردسالان و سالمندان باید بیشتر خود را بپوشانند و با هر گرمای اندک هوا، لباسهای خود را کم نکنند.
زمستان برای مردم گلهدار و کشاورز فلات ایران فصل ناخوشآیند و نگرانکننده است. به همین دلیل، مردم در طول زمستان که غلبه تاریک شب بر روز نورانی است و روز به حداکثر کوتاهی خود میرسد، با جشنها و آیینها به ایزدان خورشید، گرما، نور و روشنایی، متوسل میشدند. از جمله این آیینها، جشن شب یلدا یا شب چله بود که هنوز هم در گیلان با شور و اشتیاق برگزار میشود. این جشن، جشن آغازین شب نشینیهای پرجاذبهی طولانی، سرد و تاریک زمستان است.
دیدگاه تان را بنویسید