حاتمیکیا اهل سکوت نیست مروری بر کارنامه سینمایی ابراهیم حاتمیکیا در گفت وگوی مثلث با مهدی آذرپندار
مهدی آذرپندار؛ رئیس مرکز تخصصی فرهنگی بسیج و منتقد سینماست که در جشنواره سی و ششم نامِ او و برخی از همکارانش را بر بولتنهای هر روزه جشنواره میدیدیم. او که دانشآموخته مقطع کارشناسی در رشته مهندسی متالوژی از دانشگاه علم و صنعت ایران است، این روزها فیلم ماهگرفتگی را در مرحله پیشتولید دارد و در تلاش است که به ساحت سینما وارد شود.
مهمترین مشخصه سینمای حاتمیکیا چیست؟
بهنظرم نخستین نکته درباره ایشان این است که حاتمیکیا جزو نسلی از فیلمسازان است که بهجز یک یا دو نفر از همنسلان او، بقیه مسیر فیلمسازیشان تمام شده . این در حالی است که حاتمیکیا برخلاف دیگران رو به اتمام نیست و هنوز هم مهم است. مثلا میرکریمی کارگردان بسیار مهمی بود. آثار او در جشنوارهها دیده میشد و همواره محل بحث بود. اما این روند تا یک حبه قند ادامه داشت. فیلمهای جدید او در جشنوارهها چندان دیده نمیشود، محل بحث نیست و دعوایی درباره آن نمیشود. مثلا فیلم دختر بسیار ساده بود و همه نظر واحدی داشتند که این فیلم در اندازه میرکریمی نیست.
یا مثلا شما مجید مجیدی را میبینید که دچار افت شده است.هرچند اوضاع مجیدی نسبت به خیلیها بهتر ارزیابی میشود. او امسال یک فیلمیساخته که حتی به جشنواره هم ارائه نکرده و در اکران خصوصی مراحلش را طی کرده. فکر نمیکنم اتفاق خاصی درباره آن رخ بدهد.
یا کیومرث پوراحمد هم نمونه کاملی از همین جریان است. کارگردانی که بهطور قطع میتوان از پایان سینمایش صحبت کرد.افرادی مثل کیانوش عیاری که برخی از تولیداتش به اکران نرسیدند و در نتیجه توفیقی برای او نداشتند.
شاید داودنژاد یکی از بهترینهای این نسل باشد که در سالهای اخیر فراری را تولید کرد و نسبت به آثار متاخرش وضعیت بهتری را کسب کرد. ایشان بعد از دورههای پر فراز و نشیب تجاریسازی به ساختن آثار مهمتری روی آورده، اما هنوز مایه تولیدات قبل در فیلمهایش وجود ندارد.
رسول صدرعاملی یکی از همنسلان حاتمیکیا است که اگر امروز در کسوت داوری نباشد، نظرات او در سینما محلی از اعراب ندارد.
سوال اینجاست که چرا حاتمیکیا هنوز در صدر است؟ جایزه گرفتن یا نگرفتن او در جشنواره برای همه مهم و خبرساز است. به این دلیل که حاتمیکیا مهم است و در نتیجه فیلمهای او نیز آثار مهمی هستند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. حاتمیکیا وقتی به نشست خبری جشنواره میآید، شلوغترین نشست را میسازد و هنوز همه منتظر صحبتهای او هستند. اینها اتفاقات مهمی هستند که تنها درباره حاتمیکیا رخ میدهد.
حاتمیکیا فیلمسازی است که هنوز روی بورس است. مشاهده فرآیند جشنواره، نشان از این دارد و این بهنظرم دستاورد کمی نیست. در سینمای ما، برخلاف سینمای جهان کارگردانان در این سن تمام نمیشوند اما این اتفاق در سینمای ایران به وفور رخ میدهد. حاتمیکیا از این فضا جسته و هنوز در صدر است.
چرایی این اتفاق برای حاتمیکیا، سوای همنسلانش موضوعی است که باید درباره آن تامل کرد. من به این نتیجه رسیدم که به روز بودن حاتمیکیا، وفق داشتن با شرایط و نماندن در گذشتهها، مهمترین دلایلی است که او را به فیلمساز مهمی تبدیل کرده. عواملی که در تمام دورههای کارگردانی حاتمیکیا به چشم میخورد.
زمانی که در بوسنی جنگ است، او سری به بوسنی میزند. زمانی دیگر که سخن از بیتوجهی به آرمانها و انقلاب و.... میشود، بازهم فیلم حاتمیکیا نمود این فضا را در خود دارد و جتی زمانی که اتفاقات سال88 رخ میدهد، او ساکت نیست. حتی اگر زمانی عروسی خوبان، تصویری عجیب از رزمندگان نشان دهد، بازهم فیلمهای حاتمیکیا بیتفاوت نیستند و به نوعی در این باره نمود دارند. مسائل اجتماعی و آسیبهای مختلف جامعه و حتی جایزه گرفتنهای عباس کیارستمی نیز در فیلمهای او نمود دارد.
آثار حاتمیکیا نمودار نظام خودشان هستند. نسل فیلمسازان ایرانی از یکجایی به بعد، بهروز بودن را نوعی تنزل میدانند! آنها نمیخواهند درباره ماجرایی مثل سوریه حرف بزنند و سمت آن نمیروند. با اینکه ادعا دارند آیینه جامعه هستند، اما فیلمهای بیروح و سردی میسازند که شاید یکی از مهمترین نمونههای این گزاره، افت رضا میرکریمی از فیلم زیر نور ماه تا دختر است.
ضمن اینکه حاتمیکیا روحیه بلندپروازی خاصی دارد که الزاما با بودجه ارتباطی ندارد. او از انگ هالیوودیبودن نمیترسد و در نتیجه انتخاب جسورانهای در این سن و سال دارد. حاتمیکیا تصمیم گرفته که در دهه سوم فیلمسازیاش، جسورتر باشد و از اعتمادی که به او شده، نهایت استفاده را ببرد. حاتمیکیا حوصله این را دارد که برای یک سکانس از بادیگارد، به مدت یک هفته تونلی در سطح شهر را ببندد و چنان سکانس درخشانی را رقم بزند.
یا مثلا او اراده میکند فیلمی تمام هوایی بسازد و برای این کار وقت زیادی میگذارد، تحقیق میکند، به سوریه میرود تا به وقت شام ساخته شود. این میزان از انرژی برای همکاران حاتمیکیا یک آرزوست. او همزمان از جامعه انرژی میگیرد و پیش میرود. این درحالی است که خیلی از فیلمسازان ما در کلیشههایی مثل قضاوت نکنیم، گذشتهها بهتر از امروز بود و... ماندهاند. آنها از امروز غافلند. در حالی که امروز مساله جامعه ما این کلیشهها نیست. اینها مساله روشنفکران و بازیگران ماست که تنها درگیر قضاوت کردن یا نکردن هستند. البته که این مساله در بطن خود اشتباه نیست، اما چون اولویت جامعه نیست، به فیلمهای آنان رنگ و بوی کهنگی میدهد.
ابراهیم حاتمیکیا با مسائلی درگیر است که اولویت عده زیادی از مردم است و در نتیجه برای این عدهای که ارزش فیلمسازی دارند، در حوزه فرم نیز دست بهنوآوری میزند. حاتمیکیا برای مخاطبانش فیلم میسازد و کاری به کف و هورای جشنوارهها ندارد! وقتی که این رویکرد در آثار او وجود دارد، در جشنوارهها نیز با اقبال مواجه شده است. حاتمیکیا از پروداکشن داشتن، قصه گفتن و شخصیت تعریف کردن نمیترسد. او آدمی نیست که دوربین را در یک آپارتمان بگذارد و فیلم بسازد. این نکته در شناخت سینمای او بسیار مهم است.
حاتمیکیا در عرصههای نسبتا متفاوتی فیلمسازی کرده و میتوانیم ارزیابی مثبتی از این حضور داشته باشیم. نظر شما در این باره چیست؟
بهطور مشخص فیلم «دعوت»، مرز این فیلمسازی در نزد همه است. البته من «بادیگارد» را هم یک فیلم اجتماعی میدانم که بهروز و موفق است. حاتمیکیا، دغدغههایش را ترجمه کرده و در آثارش نمود یافته است. زمانی هم در همین راستا به سراغ دعوت میرود؛ فیلمی که شاید در حد و اندازه باقی آثار او نباشد، اما به معنای ناتوانی او در کارگردانی اثر اجتماعی نیست. ازاینرو که بادیگارد و «آژانس شیشهای» نمونههای کاملی از فیلم اجتماعی هستند.
دفاع مقدس دغدغه سالهای زیادی از زندگی اجتماعی ما بوده و مردم را درگیر خود کرده است. حاتمیکیا نیز در همین سالها و از همین سوژه مایه گرفته و بهخوبی درخشیده است. فیلمسازی که آثارش در حوزه جنگ به ذائقه مخاطب بیشتر خوش آمده است. وگرنه وقتی «موج مرده» را ساخت، به مخاطب نشان داد که میتواند این نوع فیلم را نیز بهخوبی بسازد. اگر موج مرده توفیق فیلمهای دیگری را نداشت، به معنای ضعف اثر نیست. بلکه به نظر من موج مرده نمونه کاملی از فیلمهای آوانگاردی است که حاتمیکیا سالهای زیادی در ساختن آنها دست داشته است.
نگاه قهرمانپرورِ داستانگوی حاتمیکیاست که منجر به دیدهشدن او در سینمای ایران شده؛ نگاهی که برای سالهای سال در سینمای ما وجود نداشت و مخاطب آن را در آثار او پیدا کرد. پس او نیز با این دست آثار بیشتر دیده میشود. این درصورتی است که ما در فیلمهای مینیمالی مثل دعوت، افراد بهتری از حاتمیکیا داریم که قصهگویی به این سبک را بیشتر میدانند. حاتمیکیا متعلق به سینما قهرمانپرور کلاسیک است که هر زمان در این مدل فعالیت کرده، نتیجه بهتری گرفته است. من این ماجرا را انتخاب فرم میدانم نه محتوا.
او در کنار اینکه موضوع جنگ سوریه را انتخاب کرده، هالیوودیبودن را نیز برگزیده است؛ سبکی از قصهگویی که سابقهای بیشتر از سینمای آمریکا دارد و امروز به دلیل سیطره هالیوود اینگونه معروف شده است. سینمایی که کارگردان آن ابایی از قصهگویی، شگفتزدگی و موارد اینچنینی ندارد. اتفاقی که در فیلمهای ما کم شده و اتفاقا در آثار متاخر حاتمیکیا بیشتر دیده میشود.
حاتمیکیا صرفا یک اقبال مضمونی به دغدغههای انقلاب نداشته، بلکه اقبالی فرمی به سبکی از سینما داشته که بسیار مترقی و پیشرفته است؛ همان سبکی که آوینی برای ترویج آن کتاب هیچکاک همیشه استاد را تالیف کرده است. سبکی که قطعا او در آن بیشتر درخشیده و دیده شده تا سبکی مثل دعوت یا موج مرده.
مساله قهرمان هم مهم است.
سبک فیلم هالیوودی در ایران مورد نکوهش است؛ فیلمی که قهرمان دارد و نوعی پروپاگاندا را با خود میآورد. به این جهت که قهرمان در هر جبهه و جریان اعتقادی تعریف شود، تبلیغ آن جریان و در نتیجه منجر به جبههگیری میشود. بنابراین کارگردان به سفارشیسازبودن متهم میشود. در دانشگاههای هنر، فیلمهای برنده اسکار مورد توجه نیستند، بلکه فیلمهای برگزیده کن و برلین در صدر قرار دارند. فضاهایی که در آن، صاحبان اندیشه و کرسی در خفا فیلمهای هالیوودی میبینند. اما در کلاس درس و تریبونهای عمومی، سینمای کلاسیک نفی میشود و از سوی دیگر سینمای آوانگاردی مثل عباس کیارستمی، جعفر پناهی و... تبلیغ میشود. فیلمهایی که از ابتدا تا آخر، رگهای از قصهگویی کلاسیک را به همراه خود ندارد. این فضایی است که روشنفکرهای ما بهدنبال آن هستند و ادعای آن را دارند.
همین تفاوت نگاه منجر به موضعگیری بدنه روشنفکر سینما در برابر حاتمیکیا شده است؟ جهتگیریای که در سالهای اخیر به صورت روشنتری شاهد آن هستیم.
حاتمیکیا در خلاف این جهت سینما حرکت میکند. قبلا هم این اتفاق و واکنشهای درباره او رخ داده بود. در دورهای که سینمای متفکر بهشتی و... دنبال نوعی از سینمای خلوت یک روستا، یک کودک، یک فقر شاعرانه و... بودند، حاتمیکیا از کرخه تا راین و... را میساخت. که در این زمینه هم موفق بود و مردم سینمای او را دوست داشتند. فیلمسازی که برای مردم فیلم میسازد، نه جشنوارهها.
اوضاع امروز سینمای ایران شاید بهمراتب در این زمینه بهتر است. زمانی بود که قهرمانداشتن یک تابو در سینمای ایران بود. همچنین قصهگوبودن مایه ضعف به حساب میآمد. این وضعیت اگرچه امروز تقویت شده، اما جریان قالب سینمای ما هنوز به اصغر فرهادی اقتدا میکند؛ جریانی که قصهگویی در آن مینیمال، شخصیتها قربانی است و ارادهای برای بهبود اوضاع وجود ندارد. این مسیر مقلدین زیادی دارد که به نظر میرسد در جشنواره سیوششم مسیر بسیاری از آنان به پایان رسیده است. امسال فیلمهای قصهگوی بیشتری در جشنواره داشتیم و فکر میکنم دوره این سبک از فیلمسازی و تقلید در بسیاری از آثار رو به پایان است.
حاتمیکیا از قصهگویی نمیترسد. او سربلند از قصهگفتن است و وقتی از فیلمش تقدیر نمیشود، خیلی راسخ و شجاعانه بحث میکند و فریاد میزند. مشخص است که در این فضا، عدهای با او دشمنی میکنند. اقبال او را مضمونی جلوه میدهند و از رهگذر همین تقلیل است که او را سفارشی میخوانند. او تغییر فرم محسوسی داشته که منجر به این محتوا شده است. درواقع حاتمیکیا احساس بنیه برای فیلمسازی در یک فرم خاص را داشته که به سراغ این محتوا رفته است. مسالهای که در فیلمسازهای امثال حاتمیکیا با ناامیدی نمود پیدا کرده است. آنهایی که انقلاب کردند و امروز به این نقطه رسیدهاند، از پاسخگویی به نسل جدید ناامید هستند و در نتیجه این روحیه به فیلمهایشان نیز تسری پیدا کرده است. روحیهای که شاید خلاف آن در حاتمیکیا وجود داشته باشد. این فرم از محتوای مشخصش قابل جداکردن نیست. همانطور که آوینی نیز بر این نکته تاکید داشت.
حاتمیکیا هنوز به جامعه و انقلابش امیدوار است و در نتیجه این امیدواری را در فرم و محتوا نشان میدهد. مثلا در بادیگارد که یک شخصیت نسل اولی انقلاب خودش برای یک نسل سومی فدا میکند، تا به وقت شام که نقش اول در اختیار یک نسل سومی است، برخلاف همنسلانش معتقد است که میتوان به نسل بعدی امید بست! به همین دلیل هم سینمای او قهرمان دارد. قهرمان نسل اولی انقلاب در بادیگارد، فدای قهرمان نسل سوم میشود و در به وقت شام، یک قدم از این وضعیت جلوتر میآید! او قهرمان نسل سومی را به کلی شکل داده و در صدر قرار داده است.
نکته مهمی درباره این نسل سوم فیلم حاتمیکیا وجود دارد و آنهم اینکه، جوان نسل سوم او، نمونهای از آنچه در سایر آثار میبینیم، نیست. جوانی که تنها غرق در مظاهر تکنولوژی شده، میخواهد ارتباط دختر و پسری داشته باشد یا با خانوادهاش در تضاد باشد! نوعی از جوان که فیلمسازان ما احساس ساختارشکنانهای از تصویر کردن آن دارند. این در حالی است که ترسیم این شخصیتها منجر به تکرار و ناامیدی از آثار سینمایی میشود. ما بهعنوان جوان در پی آن نیستیم که در سینما هم شاهد شکاف نسلی باشیم که در میان خانواده آن را حس میکنیم! سخنان و استدلالهایی که در تاکسی هم میتوان آنها را شنید!
جوانِ ترسیمشده حاتمیکیا اما، جوانی نیست که در این مسیر باشد و همین عدم تطابق منجر به هجمههای زیادی به او میشود.
قویترین و ضعیفترین اثر در کارنامه سینمایی ابراهیم حاتمیکیا کدامند؟
بهنظر من دعوت، سبک فیلمسازی حاتمیکیا نیست. قصهگویی در چند اپیزود، از جنس او نبود. من معتقد نیستم که او در زمان ساخت دعوت دچار تطورات خاصی در اندیشهاش شده. خیر! میخواست که این سبک از سینما را امتحان کند، و کرد! به این نتیجه هم رسید که آدمِ این جنس از سینما نبوده و نیست.
بهترین فیلم او اما، که در زمان خود در قله ایستاده و برای مخاطبان منبع الهام است، آژانس شیشهای است؛ مرحلهای که حاتمیکیا از آن گذشته و امروز دیگر با آژانس مقایسه نمیشود. بسیاری از کارگردانان، مدام در حال مقایسهشدن با آثار فاخر کارنامهشان هستند. در حالیکه او اینگونه نیست. او از سبک آژانس عبور کرده و در حال ساخت فیلمهای تکنیکی است! او امروز با بیستوچندمین فیلمی که ساخته در جشنواره مطرح است و جایزه میگیرد. این چیز کمی برای یک کارگردان نیست.
دیدگاه تان را بنویسید