نگاهی بر ماجرای مصادره در گفتوگو با مهران احمدی
مصادره از نظر سیاسی فیلم بیطرفی است
مهران احمدی؛ بازیگر سینما و تلویزیون، دستیار کارگردان، برنامهریز و مدیر تولید است که در آثار سینمایی و تلویزیونی زیادی هنرنمایی کرده است. سابقه حضور او در عرصه بازیگری به بیش از دو دهه میرسد و در همین راستاست که این روزها احمدی پا به عرصه کارگردانی نیز گذاشته است. مصادره نام نخستین اثر سینمایی اوست که به تهیهکنندگی محمدحسین قاسمی و مشاوره نرگس آبیار روی پرده سینماها، آخرین روزهای اکران خود را میگذراند.در این مصاحبه از اندیشه احمدی برای پرداخت به این سوژه و این فیلم شنیدهایم.
قبل از اینکه مصاحبه امروز را ترتیب دهیم، مروری بر مصاحبههای شما درباره مصادره داشتم. در یکی از این نشستها دیدم که شما تغییر موقعیت و تاثیر آن بر هویت یارجانلو را محور اصلی داستان مصادره دانستهاید. استارت پرداختن به سوژه هویت و موقعیت، از کجا به ذهن شما رسید؟ هویت محور اصلی فیلم شماست؟ آیا این محور برای مخاطب هم به روشنی قابل دریافت است؟
بله! من فکر میکنم پررنگترین ویژگی و کانسپتی که در مصادره وجود دارد، بحث هویت است نه بحث سیاسی یا حتی اجتماعی که البته آنها نیز منظور ما بوده است. اما ما پیرنگ کمرنگتری مثل سیاست یا مسائل اجتماعی را برای گفتن حرف اصلی که همان پرداختن به هویت است، در مصادره انتخاب و طرحریزی کردهایم. آقای علی فرقانی زحمتِ نگارش فیلمنامه را داشتهاند و در نتیجه جرقه اصلی به ذهن ایشان رسیده است. من بعدا به این تیم اضافه شدم و به همراه ایشان بازنویسی فیلمنامه را انجام داده و به این نتیجه رسیدیم. ما در کنار هم کانسپت را قویتر کرده و به «مصادره» رسیدهایم.درباره قسمت آخر سوال شما باید به این نکته اشاره کنم که نباید در هیچ سینمایی از مخاطبان دستههای مختلف انتظار این را داشته باشید که لایههای پنهان مطلب یا یک فیلم را متوجه شوند! هر فردی از دیدگاه و اندیشه و سواد خود، برداشت میکند و در واقع همین زاویه نگاه است که برداشت او از فیلم را شکل میدهد. مخاطب از همین داشتههایش برای برداشتهها در برابر یک اثر هنری استفاده میکند. من وقتی با بسیاری از افراد و مخاطبان این فیلم صحبت میکردم، چنین برداشتی داشتند. انسانی که به ناچار مجبور شده هویت اصلی خود را در کشورش جا بگذارد، سالها بهدنبال آن تلاش کند و بالاخره در تلاطم رسیدن یا نرسیدن به آن ناکام شود.
این محوریت برای من و فیلمنامه اولویت اصلی به حساب میآمد. ما دوست داشتیم گفتاری درباره هویت انسانی داشته باشیم. من فکر میکنم اگر مصادره در آمریکا یا کشورهای دیگری به اکران درآید و مخاطبان به تماشای آن بنشینند، متوجه درد این فرد میشوند. فردی که بنا به اجبارهایی وطنش را ترک میکند و به کشور دیگری میرود. در آن کشور است که خواستههایش را پیدا نمیکند و دوباره عزم کشورش را میکند.
همین کانسپت را میتوان در یک تراژدی بیان کرد. اما انتخاب ما برای روایت این داستان، یک کمدی سیاه یا تلخ بوده است. به این دلیل که با کمدی میتوان طیف مخاطب بیشتری را جذب کرد و پای فیلم نشاند.
دلیل انتخاب ژانر کمدی، همراهی بیشتری مخاطبان است که شما نیز به درستی به آن اشاره کردید. اما سوال من درباره دلیل انتخاب این بستر سیاسی خاص است. شما نمیتوانستید داستان را در سالهای دیگر و دوران دیگری رقم بزنید؟
نه، دلیل خاصی نداشت. ما در کشوری زندگی میکنیم که در نیمقرن اخیر، یا حتی قبل از آن، جامعه سیاستزدهای داشتهایم. ما با سیاست رشد کردهایم و در این سالیان اخیر، سیاست تاثیر زیادی در زندگی ما داشته است. نمیتوانیم جدای از آن زندگی کنیم. در نتیجه روایت فیلم نیز در دورانی بیان شده که پر از سیاست و سیاستزدگی است. اما داستان فیلم مصادره با احوالات شخصیت پیش رفته است. لایه سیاسی داستان از ابتدای امر پررنگ است و رفتهرفته رنگ میبازد. رنگ آن تغییر میکند، گاهی کمرنگ و پررنگ و حتی گاهی از بین میرود. دلیل این تحولات، تغییرات شخصیت اسماعیل یارجانلو است. او در هر وضعیتی باشد، ملاک ما برای تعلیق صحنه و وضعیت و افراد دیگر به روشنی پیدا میشود.
اسماعیل در وضعیت سیاسی قبل از انقلاب تا وضعیتی که دچار تغییرات زیادی شده به نمایش گذاشته شده است. بستر اصلی مصادره، احوالات شخصیت اصلی داستان است. این گزاره هم درست است که پیرنگ سیاسی موازی نیز در مصادره دیده میشود. اما من بهشدت مخالف این هستم که نام سیاسی روی این فیلم بگذاریم. به همین دلیل است که گاهی از جریانات و گروههای مختلف واکنشهای متفاوتی درباره فیلم دریافت میکنیم. گاهی آنوریها به فیلم توهین میکنند و گاهی اینوریها. من برای دسته و گروه و حزب خاصی فیلم نساختهام و چنین واکنشهایی به نظرمن طبیعی ارزیابی میشود. قلاب مصادره به هیچ دسته و گروه خاصی نمیگیرد و این هم تا حدودی ناشی از شخصیت من است. من در هیچ گروهبندی سیاسی خودم را ندیده و جا ندادهام و همواره سعی کردهام که درباره سیاست مستقل بیندیشم. من فقط معتقد به یک قانون درست انسانی هستم که همه باید از آن پیروی کنند. در این قانون و وضعیت هیچ فردی حق تجاوز به دیگری را ندارد. هر فردی که دارای خصوصیاتی از این دسته باشد، برای من محترم به حساب میآید. فیلمی که ساختهام نیز از همین اندیشه مایه گرفته است. نگاه ما در مصادره به هیچ عنوان غرضورزانه نبوده است. مصادره یک فیلم کاملا بیطرف است. روایتگری اتفاقاتی که در سالیان زندگیام دیدهام و در کنار آن نیز از تحقیقات و واقعیات شنیدهام، در این روایت گنجانده شده است.
از واکنش طیفهای سیاسی که در مصادره سوژه شده بودند، گفتید. کدامیک از این دو بیشتر از مصادره ناراحت شدند و واکنش نشان دادند؟یک نکته مهم هم این است که در واقع شما ساواک را زیر ذرهبین قرار دادهاید. این مساله چقدر در ذهن شما مهم بوده است؟
این نکته جالبی است که هر دو گروه به این داستان واکنشهای منفی و مثبت زیادی نشان دادند. اما واقعیت آن است که من دل در گرو هیچیک از این دستهها ندارم. مصادره با یک بودجه نسبتا متوسط توسط بخش خصوصی ساخته شده و هیچ کمک یا رانت حزبی و دولتی پشت فیلم نبوده است. مصادره تنها دغدغه انسانیت و هویت را داشته و سیاست در محوریت آن جایی نداشته است. ما فکر میکنیم سوءتفاهماتی که برای گروههای خارجی با ملت ایران به وجود آمده، منجر به این شده که آنها اینطور فکر کنند که در ایران همان فضای دهههای پنجاه و شصت حاکم است. این در صورتی است که بسیاری از امور دچار تغییرات فراوان شدهاند. من ارزشگذاری برای این تغییر ندارم، حرف من واقعیت این تغییر است. شما فضای آن دوره را به خاطر ندارید. در آن زمان اتفاقات عجیبی رخ میداد که واقعا میتوان به آنها پرداخت.
از سوی دیگر خیلی از دوستان ما که به خارج از ایران میرفتند، به هر دلیلی هنوز درباره ایران همانگونه میاندیشند. در حالی که چنین تصوری درست نیست و واقعیت ندارد. همچنین ایرانیهایی که درباره کشورهای دیگر تصورات واهی دارند، باید به آنها بگوییم که در خارج از ایران خبری نیست. ما ایرانی هستیم و کشورمان را دوست داریم. حتی حاضریم که جانمان را برای کشور بدهیم. به شرطی که همه چیز در کشور براساس درستی و صلح و صداقت و امنیت پیش برود و در پایان هم بگویم که امان از اختلاس.
فضای سیاسی و هویتی که در مصادره دیدم، تا حدود زیادی من را به یاد فیلم سنپترزبورگ انداخت. هر دو روایتگر یک مساله اجتماعی است که در بستر سیاسی مشابهی رقم میخورد. هر دو هم البته دارای نقاط ضعف و قوتی بودند که شاید سخن گفتن از نقاط ضعف منشا اثرات بیشتری در سینمای مهران احمدی به حساب آید.
نکته اول اینکه من سنپترزبورگ را ندیدهام. تنها لحظاتی از این فیلم را دیدهام و اما درباره آن، اینگونه شنیدهام که اثر بسیار خوبی است. اما دوست دارم از نقاط ضعف مصادره بشنوم.
یکی از این موارد، نارسایی در القای پیام شکست هویتی است. شما در یکی از مصاحبهها به این اشاره کرده بودید که اسبشدن یارجانلو منصه بروز این شکست هویتی اوست. این در حالی است که فضای سالن سینما و اکرانها ما را به این سمت و سو رهنمون میشود که شاید بسیاری از مخاطبان این پیام را دریافت نکردهاند.
به نظر شما چهل سال زمان کمی برای بروز این شکست است؟
خیر! نمایش روند شکست به خوبی مخاطب را همراه خود نکرده است.
اینکه یارجانلو چهل سال به دنبال زمینش است و نمیتواند آن را بازپس بگیرد. دوستی که طی این سالیان به او امید داده، در اواخر داستان به آمریکا میآید و امید بازگشت یارجانلو را ناامید میکند. خامندی به او میگوید که تو هویت ایرانی نداری. باید ایران را فراموش کنی. نامِ تو اسی و نه اسماعیل است. وارد بازیهای سیاسیای شدهای که اگر به ایران بازگردی برای تو حاشیههای زیادی به همراه میآورد. تمام امید اسماعیل به فردی است که او را با ناامیدی کامل مواجه میکند. میگوید که عکس حضور تو در تجمعات اپوزیسیون منتشر شده و اگر در ایران با تو مواجه شوند، حتما بازداشت و مجازات در انتظار توست. در همین راستاست که اسماعیل شروع به آتشزدن نمادهای هویتیاش میکند. یارجانلو کابوس شبانه ایران و زمینهایش را در صحنههای بسیاری میبیند و مخاطب نیز در این لحظات همراه اوست. همسرش را از دست میدهد. تباهی فرزندش را پیش روی خود میبیند و حتی توان تامین هزینه دانشگاه او را ندارد. ما نود دقیقه برای روایت یک فیلم وقت داریم. در این نود دقیقه باید چه اتفاقاتی بیشتر از این رخ بدهد؟
آیا اینها برای نمایش شکست هویتی کم به نظر میرسد؟ شما فکتهای نقدتان را روشنتر بگویید، همانطور که من فکتهایم را بیان کردم.
بهنظر من انتقاد از یک اثر هنری، حتما باید همراه با فکت و نشانه باشد. اگر تنها سلیقه در انتقادها وارد شده باشد، ما نیز میتوانیم به منتقد اینطور پاسخ دهیم که شما نیز میتوانید به جای تماشای مصادره، به تماشای اکسیدان یا خالتور بنشینید. اما وقتی دلایل دراماتیک، شخصیتپردازانه، تکنیکی و تاکتیکال در نقد بیان شود، میتوان کاملا منطقی درباره یک اثر صحبت کرد. این زاویه نگاه حتی درباره نقاط قوت نیز صادق است.
به هرحال سلیقه مخاطب نیز تا حدی در نقد موثر واقع میشود.
بله، مثلا من وقتی میگویم که فلان فیلم آقای کیارستمی مطابق با سلیقه من نیست، اما در واقع فیلم خوبی است. من آثار اجتماعی روز را شاید بیشتر از فیلمهای قدیمی بپسندم. این نکته مهمی است که باید در نقد به آن توجه کرد. نقاط ضعف دیگری که درباره مصادره به آن اشاره میکنید، کدامند؟
این سوال من از شما بود. مهران احمدی در مقام یک منتقد، مصادره را چطور ارزیابی میکند؟ او فکر میکند که در کدام بخش موفق نبوده و به ایدهآل ذهنیاش نرسیده است؟
ما در یک کشور سوم، آمریکا را بازسازی کردیم. گویا این بازسازی هم بد از آب درنیامده است. بازسازی که تاریخ و جغرافیا در آن همراه بوده و بهنظر من واقعا کار سختی بوده است. همین نکته دست و پای ما را میبست. اگر میتوانستیم به اصل لوکیشن برویم، حتما نماهای بازتر و لانگشاتهای بیشتری از آمریکا داشتیم. در نتیجه شلوغی و ازدحامی که یارجانلو را محاصره کرده بهتر به نمایش درمیآمد. جامعهای که تنها و تنها باید در آن کار کرد و به هیچچیز دیگری فکر نکرد، جامعهای متشکل از ملیتهای مختلفی که اسماعیل در میان آنها گم میشود.
گمشدن یارجانلو در گستره بزرگ آمریکا شاید به میزان ایدهآل من به نمایش درنیامده است. وقتی ما در ارمنستان کار میکنیم، دست و پای ما در انتخاب لنز و نماهای مختلف بستهتر میشود. همینطور ما فرصت محدودی در اختیار داشتیم که الحمدلله توانستیم به بهترین شکل از این گروه خوب استفاده کنیم. شاید اگر فرصتهای بیشتری در اختیارمان بود و میتوانستیم با آرامش بیشتری کار کنیم، نتیجه بهتری داشتیم؛ امری که ربطی به تهیهکننده ندارد. سینمای ما در بخش خصوصی با این مساله روبهرو است. از یک جایی به بعد تنها باید ادامه اثر را گرفت و از لوکیشن بیرون زد. همین موارد است که منجر به نقصان در مواردی میشود.
شاید امروز و در شرایط فعلی، هیچکس به اندازه من نمیداند که نقاط ضعف فیلم کجاست. دانستههایی که امیدوارم در فیلمهای بعدی مورد اصلاح واقع شود.
شما بهعنوان یک کارگردان دغدغهمند، حتما تصور ذهنی کاملی از طنز اجتماعی دارید. یک نمونه اعلا که سعی میکنید به آن نزدیک شوید چیست و نسبت مصادره با این نمونه چگونه است؟
در سالیان اخیر، کمدیهای ما به سمت کمدی بزن و بکوب پیش رفته است. کمدیهایی که نه داستان چندانی دارند و نه دغدغه اجتماعی. آنها تنها ساخته میشوند تا یک صورت سرگرمکننده داشته و مخاطب را از جهت فکاهی راضی نگه دارند. برای به دست آوردن این رضایت نیز هر قیمتی چه در کلام و چه در نمایش، پرداخت میکنند.
جای خالی یک سینمای کمدی داستانگو، که در آن مخاطب سبکمغز از سینما بیرون نیاید و اندکی سنگینتر از سالن خارج شود، بسیار محسوس است. این بهنظر من بد نیست که برخی از مخاطبان در پایان فیلم با حال بدی از سالن خارج شدهاند. بسیاری از آنان واژه کمدی سیاه را درباره فیلم به کار بردهاند که بهنظرم جای خوشحالی دارد. طنز تلخ را هر مخاطبی نمیشناسد. این طنز حائز اتمسفری است که میتواند منشا تغییرات زیادی در سینمای ایران باشد. البته که من مبدا چنین سبک و اتفاقی در ایران نبودهام و قبل از من آثار بسیار خوبی در این ژانر ساخته شده است. اما در سالیان اخیر فضای این کمدیها کمرنگتر شده است. کمدیهای سیاهی که میتواند مسائل روز اجتماعی را با لحن طنز خود به صورتی برنده بیان کند. مسائلی که خطقرمزهای ما اجازه پرداخت به آن را نمیدهد و همچنین مخاطب نیز استقبال چندانی از آن در ژانر غیرطنز نخواهد داشت.
امیدوارم بازهم موفق به ساخت کمدیهای سیاه شوم؛ فیلمهایی با سوژههای خوب و بکر که هم مخاطب و هم فیلمساز را راضی کند.
دیدگاه تان را بنویسید