مروری بر چهارراه استانبول در گفتوگو با مصطفی کیایی
کیایی: پلاسکو تمام روایت ما نبود
مصطفی کیایی،زاده ۱۳۵۵ شهر کرج، کارگردان و فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون است. چهارراه استانبول، بارکد، عصر یخبندان، خط ویژه، ضدگلوله و بعد از ظهر سگی از آثار سینمایی او هستند که در جریان اکرانهای مردمی نیز دیده شده و با فروش خوبی در گیشه مواجه بودهاند. خروس، راه دور و نقطه سرخط نیز از دیگر آثار تلویزیونی او هستند.
مرور آثار مختلف مصطفی کیایی، نشان از توجه ویژه او به سوژههای اجتماعی است، به این معنا که برای بیان یک مساله اجتماعی، از مایههای کمدی کمک گرفته و درصدد پرداخت به این مسائل برآمده است. بسیاری از منتقدین با همین زاویه نگاه به چهارراه استانبول نگریسته و آن را یک اثر میانه میدانند. به این معنا که ما در اصل با یک درام و یک ماجرای غمانگیز به نام پلاسکو مواجه هستیم اما در صحنههای بسیاری نیز با طنزی روبهرو میشویم که محسن کیایی نماینده آن در بارکد است. سوال من درباره چهارراه استانبول این است که آیا شما این فیلم را نیز به سبک و سیاق همیشگیتان ساختهاید یا این برداشت منتقدین اشتباه است؟ اصلا مزایای تاکید بر این شیوه فیلمسازی در سینمای مصطفی کیایی چیست؟
من فکر میکنم هر فیلمی، لحنش را از قصه میگیرد. نوع درامی که در قصه تعریف شده و داستانی که در آن روایت میشود، میتواند تاثیر زیادی بر سبک فیلم داشته باشد. مبتنی بر همین زاویه نگاه، چهارراه استانبول نیز در حال روایت داستان و قصهای است که ماجرای غمباری به نام پلاسکو را روایت میکند و در نتیجه لحن جدیتری نیز باید برای فیلم قائل شد. این درست مثل فیلم عصر یخبندان است که من چندی پیش ساخته بودم. فکر میکنم این سبک از فیلمسازی در سطح و شیوه خود، اثرگذاری خوبی در میان مردم داشته و توانسته به درجه قابل قبولی از موفقیت دست یابد. بازخوردی که من در اکران عمومی از مردم میگیرم، غالبا به این صورت است که با فیلم رابطه خوبی برقرار کردهاند و همه از این داستان و نوع پرداخت به موضوع راضی هستند.
باور من این است که لحن و شیوه پرداخت به یک سوژه و سبک فیلمسازی را میتوان براساس قصه یا درام هر داستانی مشخص کرد. این مساله چیز جدایی از یک داستان یا قصه نیست که کارگردان و نویسنده برای آن تصمیم جدا و جدی بگیرد و فیلم خود را به صورت طنز یا جدی بسازد. باید دید که کشش هر قصه و فیلمی به چه صورت است و میل آن بیشتر به کدام سبک است.
اگر موضوع اصلی فیلم چهارراه استانبول را حادثه پلاسکو فرض کنیم، میتوانیم یک سوال از کارگردان این اثر داشته باشیم و آن هم اینکه؛ آیا بهتر نبود که درام غمبار پلاسکو در یک فضای کاملا جدی و متاثر روایت شود؟ یعنی به جای اینکه مخاطب در صحنههایی از دوگانه رادان-کیایی به خنده بیاید و در صحنههای دیگری با حضور پاکدل و تیم آتشنشانی یاد خاطرات تلخ پلاسکو برایش زنده شود، در یک فضای کاملا درام سیر کند؟ دلیل استفاده شما از طنزهای گاه و بیگاه در چهارراه استانبول چیست؟
من اصلا به این رویه اعتقاد ندارم. زندگی میتواند لحنهای مختلفی داشته باشد و در همین فضاست که ما باهم زندگی میکنیم. وقتی من و شما امروز با هم صحبت میکنیم و حالمان کاملا خوب است، میتوانیم در ساعتی بعد فضای دیگری را تجربه کرده و کاملا دگرگون باشیم. این لحن من در تمام فیلمهایم اتفاقا حفظ و دیده شده است. مثلا در عصر یخبندان نیز شما شاهد چنین مسالهای هستید. یا در فیلمهای کمدی که من ساختم، شما شاهد لحظههای تاثیرگذاری هستید که با آن اشک میریزید. مثلا در ضدگلوله، بهرغم اینکه در صحنههای زیادی از فیلم میخندید و با موقعیتهای طنز روبهرو هستید، در برخی از صحنههای نیز تحت تاثیر واقع شده و گریه میکنید. این روال همیشگی فیلمهای من است. فیلمها مثل جریان زندگی هستند. هر لحظه ممکن است که این حال و احوال تغییرات زیادی داشته باشد و انسان را به سمتوسویی غیر از آنچه تا اندکی قبل بوده، بکشاند.
لحظههای متغیری که برای انتقال لحن و پیام آن از دوگانههای شخصیتی مثل رادان و کیایی استفاده شده است؟ ارزیابی شما از تناسب این دو بازیگر در چهارراه استانبول چگونه است؟ میدیدم که برخی از منتقدین بازی بهرام رادان و تناسب شخصیت او و نقشش را چندان درخور ارزیابی نمیکردند...
من از انتخابم راضی هستم و فکر میکنم بهترین گزینههایی که در آن لحظه پیش روی من بوده، همین گزینهها بوده اند. افرادی که در بارکد بسیار خوب و موفق بودند و در چهارراه استانبول نیز باوجود اینکه تلاش زیادی برای متفاوت بودن آنها شد، توانستند خوب در نقششان جای بگیرند و به نظر من موفق بودند.
یکی از موارد مهمی که در لحظات فروریختن پلاسکو و پس از آن در فیلم میشنویم، انتقادات آشکاری است که خطاب به مدیریت شهری و... در دیالوگها جای داده شده است. برخی از منتقدین و تحلیلگران سینمایی این رویه را نادرست ارزیابی کرده و حتی در برخی موارد شما را به سیاسیکاری متهم کردهاند. دلیل پرداخت بیحاشیه شما به این مسائل در چهارراه استانبول چیست؟ آیا فیلم نمیتوانست از بیان غیرمستقیمتری برای انتقال این معنا استفاده کند؟
مثلا؟ شما یک مثال از انتقاد مستقیم در استانبول برای من بیاورید.
من کاری با دیالوگهای دقیق و کلمات تنظیم شده در آنها ندارم اما به عنوان یک مخاطب عمومی، وقتی فیلم را میدیدم از یک جایی به بعد، اینطور حس میکردم که برخی از صحبتهایی که میان اعضای تیم آتشنشانی و مسئولان آنها رد و بدل میشود، بیشتر از کشش داستان و درام است. شاید در برخی موارد حتی حس بیانیهخوانی و متهمکردن تیم مدیریت شهری به مخاطب شما القا میشود...
بله. واقعیت هم همینطور است. من بیش از سی یا سی و پنج ساعت مستند درباره وقایع روز پلاسکو را مشاهده کردهام. اینها در روز اول دست روی دست گذاشته، دور هم میچرخیدند و نمیدانستند که چه باید بکنند. حتی یک نفر قصد داشت که با اره آهنبر کار آواربرداری را صورت دهد. مدیریت بحران و شهرداری در آن مقطع بد عمل کرد. عملکردی که همیشه بد بوده و این باره نیز بدتر بوده است. من این صحبتها و دیالوگها را از مستنداتی که دیده بودم، برمیداشتم. دقیقا همان اتفاقاتی که در مستند دیده میشد، در فیلم نیز روایت شده و من به همان الگویی نگاه کردم که در واقعیت وجود داشته است. اما اگر فردی در این میان زعم سیاسیبودن ماجرا را دارد، بسیار در اشتباه است. چهارراه استانبول روایت همان اتفاقاتی است که در روز حادثه و در ساختمان پلاسکو رخ داده است. مستنداتی که من به چشم خودم دیدم. علاوه بر این، من در چند ساعت اولیه ماجرا در مکان پلاسکو حضور داشتم و بسیاری از مشکلات را از نزدیک دیدم. مدیریت بحران ما همیشه در ساعات اولیه یک ماجرا به همین صورت عمل کرده و میکند. صحبتهایی که در فیلم شما میبینید نیز همان حرفهایی است که در روز حادثه زده شده، حتی این ورژن از انتقاداتی که روی پرده فیلم و در سینما میبینید، تلطیفشدهتر از آن چیزی است که در واقعیت رخ داده است.
درباره دوگانهای رادان-کیایی که در چهارراه استانبول نیز شاهد آن بودیم، باید به نکته دیگری هم اشاره کرد. شما در این دیالوگها درصدد پرداخت به یک مساله اجتماعی برآمدید که با وضعیت اقتصادی گره خورده بود و انتقاد مهمی از جریان واردات و بازار و... داشت. دیالوگهایی که از تریبون بهرام رادان به گوش مخاطب میرسد، با توجه به پیشزمینه ذهنی مسلطی که مخاطب از مدلی به نام رادان در ذهن دارد، چندان دلچسب نبود. نظر شما درباره این مساله چیست؟
بهرام رادان مدل یک برند ایرانی به نام نوین چرم است. برندی که تولید داخلی است. نکته دوم اینکه این ذهنیتها را نمیتوان با مقوله بازیگری مرتبط دانست. وقتی شما یک بازیگر را انتخاب میکنید، او براساس شخصیتی که در داستان دارد، بازی کرده و جلو میرود. شخصیت یک ورشکسته که از وضعیت بازار اوضاع نابسامانی را دچار شده است. پسزمینهای که مردم از این بازیگر در ذهن دارند اهمیتی ندارد و نمیتوان در بازیگری به این مسائل توجه داشت. اگر بخواهیم با توجه به این نکته به بازیگران نگاه کنیم، من نمیتوانستم گزینه مناسبی برای این نقش داشته باشم. شما یک گزینه را نام ببرید. مثلا اگر بخواهید یک بازیگر را در نقش جدی به کار بگیرید و او در زندگی واقعیاش فردی طناز باشد، باید چه کار کنید؟ مثلا شما خانم معتمدآریا را در آثار زیادی با حجاب چادر دیده و در آثار دیگر اینگونه ندیدهاید. یا مهناز افشار که این روزها در گلشیفته با چهرهای متفاوت از آنچه تا به حال دیده شده، میبینید، پس باید نقدی به این شیوه بازیگری وارد کرد؟ این زاویه نگاه درستی نیست. این نقد را نمیتوان یک برخورد تخصصی با مقوله بازیگری به حساب آورد.
واقعیت انتقاداتی که به حادثه پلاسکو وارد شد، در یک بعد و انتقاد از یک فرد یا سازمان مشخص خلاصه نمیشد. به این معنا که در همان زمان عده زیادی از مسئولان آتشنشانی و نهادهای ذیربط وجود داشتند که از دولت و حتی سایر قوا نیز ناراضی بودند و آنها را در مدیریت بحران پلاسکو مقصر میشناختند. روایتی جامع که برای رعایت جوانب انصاف باید همه ابعاد آن را در نظر گرفت و به آنها پرداخت. این همان جامعیتی است که در چهارراه استانبول نمیبینیم و در نتیجه مخاطب انتقاد فیلم از مدیریت شهری و بهطور مشخص شهردار وقت را بیشتر شبیه یک بیانیه سیاسی میبیند و میشنود.
شما باید به مصادیق اشاره کنید. مثلا بگویید که فلان جمله یک بیانیه سیاسی بوده و من درباره همان جمله به شما توضیح بدهم. وگرنه غیر از این رویه، نمیتوان درباره فیلم قضاوت درستی داشت. نقد ما، نقد مدیریت بحران است. تنها جایی که فیلم به صورت مشخصی به این مساله اشاره دارد، جایی است که مدیریت بحران را شهردار بر عهده گرفته و میگویند؛ شنیدم مدیریت بحران را هم مختل کردهای؟ مدیریت بحران را کسی مختل کرده که خودش مدیریت بحران را برعهده گرفته است.
یا در جای دیگری میگوید که حرف آخر را باید یک آتشنشان بزند. این تنها جملهای است که در چهارراه استانبول درباره انتقادات گفته شده است. اگر شما و دیگران چیز دیگری از این فیلم برداشت کردهاید، دیده یا شنیدهاید، شاید با فیلم دیگری مواجه بودهاید که من آن را ندیدهام.
شما اگر بدانید که در آن روز چه اتفاقاتی رخ داده و چه صحبتهایی در میان آتشنشانان رد و بدل شده، این جملات را منطبق با واقعیت دریافت میکنید. در همان زمان نیروهایی در راس کار بودند که تخصصی نداشتند و از نهادهای مختلف به پلاسکو اعزام شده بودند. این مسالهای است که همواره در کشور ما وجود داشته و اهمیتی به تخصصها داده نمیشود. این نارضایتی در لایههای میانی و در میان آتشنشانان بهشدت وجود داشت. وضعیتی که منجر به این شد که آقای داوری به عنوان مدیر آتشنشانی، وقتی با صداوسیما مصاحبه میکرد، آتشنشانان دیگر حاضر به مصاحبه نمیشدند. دلیل آن هم انتقادات زیادی بود که به مدیریت آتشنشانی داشتند. اینها واقعیتهایی است که در آن مقطع اتفاق افتاده و نمیتوان آنها را انکار کرد. اگر شما برداشت سیاسی از این روایت دارید، من پاسخی در این زمینه ندارم.
مسالهای که مطرح شد، یک حکم قطعی یا انتقادات عتابآمیز از فیلم شما و کارگردانی نبود، بلکه انتقاد و نکتهای بود که امروز و در محافل سینمایی به گوش میرسد و عده زیادی آن را مورد تاکید قرار دادهاند. اما درباره چهارراه استانبول، اینطور به نظر من میرسد که امروز و با گذشت قریب به دو سال از حادثه پلاسکو، شاید وقت مناسبی برای طرح دعوای دوباره علیه مقصران این حادثه نباشد، آن هم روی پرده سینما و در یک فضای کاملا درام. شاید اگر این جملات در فیلم نقل نمیشد، بار آن برای مخاطب سنگینتر و به یادماندنیتر میشد.
من انتقاد سیاسیبودن را نهفقط از سوی شما، که از سوی برخی رسانههای دیگر نیز شنیده و با آن مواجه شدهام؛ رسانههایی که وقتی امری را خوشایند نمیبینند، آن را سیاسی میخوانند و به نوعی برچسبزنی به آثار روی میآورند.
اما نکتهای که درباره تاریخ مصرف انتقادات به مدیریت بحران کردید، باید اینطور بگویم که فیلم در حال روایت درام خود است. قصه اصلی این فیلم اصلا ماجرای پلاسکو نیست. فیلم در حال روایت داستان دیگری است که بعد در یک نقطه عطف به حادثه پلاسکو میرسد و با آن گره میخورد. در دل آن وارد شده و پس از آن نیز از پلاسکو خارج میشود.
شما فکر میکنید که ما باید در اینجا و این تلاقی چه چیزی را به نمایش میگذاشتیم؟ باید معضلات و اتفاقاتی که رخ داده را نشان میدادیم و نمیتوانستیم آنها را ندیده بگیریم. من فکر میکنم این برآیند نگاه نویسنده به درام است. برخی از منتقدین به ما میگویند که چرا تمام داستان درباره پلاسکو نبود و برخی نظرات دیگری دارند. این ویژگی ناشی از نگاه و فکر نویسنده، زمانی است که در حال نوشتن داستان است.
نقدهای اینگونه به چهارراه استانبول را میتوان اینطور ارزیابی کرد که مثلا شما درباره تایتانیک اینطور بگویید که چرا تمام ماجرا درباره غرقشدن کشتی نبوده و یک داستان عشقی در کنار آن روایت شده است. چهارراه استانبول هم در حال روایت یک داستان عاشقانه است که در پس زمینه به پلاسکو گره میخورد. الگوی این نوع از فیلمها در تمام دنیا به همین صورت است. فیلمهایی که درباره حادثه یازده سپتامبر یا... ساخته شده، تنها و تنها به این حوادث نپرداخته است، بلکه داستانی که مدنظر داشته را در دل این حوادث بازنویسی و روایت کرده است.
من فکر میکنم این توقعی که برخی از ناقدین درباره اختصاص تمام فیلم به حادثه دارند، را باید اینطور پاسخ داد که ما یک داستان دیگر داشتیم و از ابتدا بنای کارمان بر این نبوده که در تمام فیلم درباره حادثه پلاسکو صحبت کنیم. ما درصدد روایت داستانی هستیم که در برخی موارد نیز به پلاسکو گره میخورد.
نظر شما درباره بازخورد فیلم چهارراه استانبول در جشنواره و اکران چیست؟
درباره فضای جشنواره هیچگاه صحبتی ندارم. به این دلیل که مختصاتش را به خوبی میشناسم. اما صفهای مردمی و فضای اکران گسترده، همواره با فیلمهای ما گرم شده و اما اتفاق ویژهای برای ما رخ نداده است. سرانجام در چند رشته کاندیدا میشویم و در نهایت یک یا دو سیمرغ نیز دریافت میکنیم. در واقع جشنواره اهمیت چندانی برای من نداشته و ندارد.
درباره فروش در اکران مردمی نیز در سه روز اول و پیش از ماجرای برجام، با گیشه خوبی روبهرو بودیم اما با شروع ماجرای برجام، سینما افت زیادی داشت. فیلم من و تگزاس بیشترین فروش روزانه را دارند که با راکدشدن فضای سینما نمیتوان رقم چندانی برای آن در نظر داشت. امیدوارم در روزهای آینده حال مردم برای سینما رفتن بهتر از قبل شود.
دیدگاه تان را بنویسید