یک متوسطِ روبه بالا/ کم وکیف چهارراه استانبول درگفتوگو با کیوانکثیریان
کیوان کثیریان؛ زاده ۱۳۵۰ در بابل، روزنامهنگار، منتقد سینما، کارگردان تئاتر، فیلمساز و نویسنده ایرانی است. وی هماکنون رئیس شورای مرکزی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران و مدیر سینماتک خانه هنرمندان ایران است. او پیش از این مسئول نشستهای رسانهای سیوسومین جشنواره فیلم فجر و عضو شورای سیاستگذاری هشتمین جشنواره فیلم کوتاه وارش بود. وی همچنین پیش از این عضو هیاتمدیره کانون ملی منتقدان تئاتر ایران بهشمار میرفت.
نخستین فیلم سینمایی که درباره حادثه پلاسکو ساخته شده، همین چهارراه استانبول؛ اثر مصطفی کیایی است. شما به عنوان یک منتقد فیلم، چه ارزیابیای از آخرین اثر کیایی دارید؟ در نقد و بررسی سیر آثار او، جایگاه چهارراه استانبول را چگونه میبینید؟
به نظرم، چهارراه استانبول در مجموع یک فیلم هوشمندانه بود. باتوجه به اینکه این فیلم توانسته قصه اولیه را، یک داستان اجتماعی یا عاشقانه تعریف کند و در کنار آن به خوبی این داستان اولیه را با ماجرای ساختمان پلاسکو ترکیب کند. بنابراین من احساس دوپارگی در این داستان و به تبع آن فیلم نداشتم. اما باتوجه به استایل فیلمسازی کیائی، میتوان چهارراه استانبول را در این روند جایگاه بهتری داد. به این معنا که آخرین اثر کیایی به زعم من از دو فیلم اخیر او بهتر هستند. همچنین اتفاقات تکنولوژیک خوبی در فیلم رخ داده، از سی جی استفاده خوبی شده و در کنار آن ترکیب وقایع تجربی پلاسکو و داستان از یکسو و شخصیتهایی که در این فیلم بازی میکنند، ترکیب خوبی از آب درآمده است. چهارراه استانبول از نظر من یک فیلم قابلقبول است. فیلم سعی زیادی بر این داشته که تنش را در چهره و رفتار این افراد که در جریان دزدی، کلاهبرداری و... درگیر شده اند، از این دامها فرار میکنند و وارد مراحل و مسائل دیگری میشوند، نشان دهد و اتفاقا به خوبی نیز از عهده این مساله برآمده است. داستان به خوبی توانسته این تنشهای آغازین را به داستان پلاسکو پیوند دهد و در نتیجه این پیوند نیز متناسب از آب درآمده و تنش چند برابر شده است. به نظر من چهارراه استانبول یک اتفاق خوشایند بود و من از این بابت، امتیاز مثبتی به کیایی میدهم.
همانطور که شما اشاره کردید، کیایی درصدد است تا یک سوژه اجتماعی را از رهگذر بیان خاصی به مخاطب القا کند. به این معنا که در بارکد و چهارراه استانبول دوگانه محسن کیایی و بهرام رادان را در کنار هم قرار داده و از این راه میخواهد به طنزی دست یابد تا برای بیان مسائل و دغدغههای اجتماعیاش از آن استفاده کند. اتفاقی که به صورت کمرنگتر و رقیقتر نیز در چهارراه استانبول شاهد آن هستیم. نظر شما درباره این رویکرد به داستان چهارراه استانبول و ساختمان پلاسکو چیست؟ آیا مخاطب در صورت فقدان این بیان، به اندازه کافی همراه داستان نمیشد؟
به نظر من رگههایی که از طنز در چهارراه استانبول شاهد بودیم، کافی بوده است. وجود محسن کیایی در فیلمهای مصطفی کیایی، چنین فضایی را به صورت خودبهخود به وجود میآورد. چه از این رهگذر که محسن کیایی بازیگری است که مقداری از این ظرفیتها را در خود داشته و به کمک همین ظرفیتها است که در سینما به جایگاه امروز خود رسیده است. نوع طنزی که در بازی محسن کیایی وجود دارد، طنز خفیفی است که لحظههایی را برای او رقم میزند. به عبارت روشنتر اینکه؛ نویسندگان لحظههایی را برای او مینویسند تا از این مایه طنز استفاده کنند. به نظر من؛ محسن کیایی بازیگری است که اندازه طنز را تا حدودی نگه داشته و از این طریق به سلامت عبور کرده است. ما در چهارراه استانبول داستانی را در بین ماجرای پلاسکو میبینیم. این قصه شخصیتهای مربوط به خود را دارد. آدمهایی که پیش از ماجرای پلاسکو وجود دارند و رگههای طنز نیز، غالبا در همین مواقع رقم میخورد. قصه باید راه خودش را برود. نمیتوان انتظار داشت که قصه از ابتدا جدی باشد. به نظر من اندازه این طنز و جدیت درست درآمده و چهارراه استانبول از این حیث یک فیلم به اندازه است. اما بخش ورود به حادثه پلاسکو، فیلم را جذابتر کرده است. وقتی اتفاقی واقعی به نام ساختمان پلاسکو با قصهای پیوند خورده که بخشی از آن محصول تخیل فیلمساز و داستانپرداز است، ترکیب خوشایندی را برای مخاطب به وجود میآورد. استفاده از این داستان واقعی و نخکردن آن در تسبیح فیلمنامه، شما را به احساس خوبی میرساند. شما در صحنههایی از این فیلم یک داستان واقعی را میبینید. بازیگران در لابهلای این آوارها حرکت میکنند و کنار ساختمانی که واقعا تخریب شده، بازی میکنند. این بهنظر من یک اتفاق مهم و خوب در چهارراه استانبول است که خوب هم از آب درآمده است.
از بازیهای چهارراه استانبول صحبت کردید، در مصاحبهای که با مصطفی کیایی داشتیم، از بازی بهرام رادان صحبت به میان آمد. اینکه شاید او نتواند نقش یک تولیدکننده ورشکسته داخلی را به خوبی ایفا کند و دلیل این ناتوانی نیز پیش زمینه ذهنی است که مخاطب از او با خود دارد. به همین جهت است که برخی از دیالوگها از دهان این کاراکتر باورپذیر به نظر نمیرسید. نظر شما در این باره چیست؟
نقدها و نظرات زیادی در اینباره وجود دارد که هرکدام از آنها در جای خود محترم هستند اما به نظر من فیلم در مجموع خوب بود. من طرفدار بازی آقای رادان نیستم، ولی باید به این نکته نیز توجه داشت که ظرفیتها، تواناییها و قابلیتهای بازیگران ما نیز محدود است. کما اینکه هر بازیگری در دنیا همین وضعیت را دارد. اما نکتهای که شما به آن اشاره کردید، تا حدود زیادی به انتخاب کارگردان بازمیگردد. در این باره نیز شاید بتوان اینطور گفت که بهرام رادان گزینه مناسبی برای این نقش نبوده است. من با این گزاره تا حدودی موافقم، اما از سوی دیگر نیز باید این مساله را یادآور شوم که حضور رادان در چهارراه استانبول، لطمه جدی به داستان و فیلم وارد نکرده است. شخصیتی که رادان در چهارراه استانبول بازی کرده، جزو بازیهای خوب او نیست. اما لطمه جدی نیز به فیلم وارد نکرده است. شاید بتوان گفت که او برای این شغل، انتخاب درجه یکی نیست. اما در این فیلم نشسته و تا حدی همراه نیز شده است.
فضای نقدهایی که درباره بازیگران چهارراه استانبول وجود داشت، در یکسو روی خوشی به بازی سحر دولتشاهی در چهارراه استانبول نشان نمیداد. به این معنا که بازی او سرشار از کلیشهها بود. کلیشههایی مثل لهجه گیلکی که دولتشاهی از پس آنها نیز به متوسطترین وجه برآمده بود. نظر شما درباره این گزاره چیست؟
خانم دولتشاهی بازیگر خوبی است. به هرصورت شما وقتی از بازیگر، لهجهای غیر از لهجه مادریاش را طلب میکنید، نمیتوانید توقع یک کار اورجینال و درست و تمام از او داشته باشید. به هرحال این یک کار سخت است. تمِ شمالی هم یک تم کلیشهای است که برخی از بازیگران آن را به عنوان یک کلیشه پذیرفتهاند و در حداقلیترین وجه ممکن آن را انجام میدهند. مثلا اندکی بستن دهان و لهجه ابتدایی، شبیه به این لهجه میشود و بسیاری از بازیگران این حداقل را در کارشان لحاظ میکنند. این نکته هم طبیعی است که فردی از خطه دیگر، نمیتواند این بیان را به درستی تقلید کند. خانم دولتشاهی نیز این حداقل را داشت! مهم این است که وقتی شما یک لهجه را در دهان بازیگرتان میگذارید، فیلم جدی به تمسخر کشیده نشود. یا مخاطب را به خنده وادار نکرده و در ذوق او نزند. این لهجه یک تم ملایمیاز بیان بود که در جهت رنگ و لعاب دادن به این شخصیت استفاده شده بود. دولتشاهی یک بازیگر خوب است که در چهارراه استانبول بازی متوسطی داشته است. او در جشنواره سال گذشته، در فیلمهای عرق سرد یا امیر بازی بهتری از چهارراه استانبول داشت که میتوان به آنها توجه کرد.
در مجموع چهارراه استانبول فیلمی سرشار از بازیهای متوسط است. موافقید؟
در مجموع بله. اما سطح این بازیها، متوسط است. متوسطی که میل به بالا دارد. مثلا بازی مهدی پاکدل با اینکه در چهارراه استانبول از نظر برخی از منتقدین بسیار درخشیده، اما بهنظر من بازی درخشانی را از او شاهد نیستیم. چند لحظه خوب در بازی او میبینیم، اما کلیت بازی او قابل قبول است. هرچند که این بازی خوب است، اما درخشان نیست. لحظههای خوبی در آن وجود دارد که ما شاهد آن هستیم. سطحی از بازیگری متوسط که به سمت بالا میل دارد. این مساله درباره محسن کیایی هم وجود دارد. ما در چهارراه استانبول همان بازی را از کیایی میبینیم که پیش از این نیز دیده بودیم. چیزی فراتر از توقع ما هنوز برای او رخ نداده است. هرچند که محسن کیایی بازیگر خوبی است و امیدوارم اتفاقات بهتری برای او رقم بخورد.
اینچنین است که مجموع بازیهای چهارراه استانبول را میتوان متوسط و قابل قبول دانست. این مساله درباره ماهور الوند نیز صادق است. ما در چند کاری که از او مشاهده کردهایم، توقع زیادی داریم. ولی شخصیت اصلی در نیمه دوم فیلم، ساختمان پلاسکو است. شاید شخصیتهای دیگر نیز در این نیمه چندان به چشم نیایند و نتوانند مخاطب را به کل همراه خود کنند.
مایه درام داستان در اینجا به قدری احساسی و شدید است که شخصیتها تا حدودی کمرنگ میشوند.
بله. البته در این قسمت بازی پاکدل خوب است و برای لحظاتی مخاطب را درگیر خود میکند. این صحنههایی که از پلاسکو به مخاطب نمایش داده میشود به قدری خوب است که او را همراه خود میکند. این فیلم به خوبی درآمده است. من بارکد و عصر یخبندان را دوست نداشتم، هرچند که از خط ویژه یا ضدگلوله خوشم آمد، اما با پیگیری که از سینمای مصطفی کیایی دارم، چهارراه استانبول را پسندیدم و به نظرم کیایی در این اثر، از بارکد و عصر یخبندان موفقتر بوده است. فیلمی که شاید در دوره جشنواره مورد کملطفیهایی نیز واقع شد.
یکی از انتقادات مهمی که این روزها به چهارراه استانبول میشود، سیاسیکاریهای کیایی در این فیلم است. آنچه منتقدان درباره سیاسیکاری کیایی میگویند، به صحنههای پس از ریزش ساختمان بازمیگردد که در آن آتشنشانان مستاصل شدهاند و در دیالوگهای شهردار وقت را مورد عتاب قرار میدهند. این دیالوگها در مواردی به قدری روشن و عیان بیان شده که حسِ سیاسیبودن را به خوبی به مخاطب خود القا میکند. الزام بیان این مواضع سیاسی یا انتقادات سیاسی، در فضای یک درام از نظر شما چیست؟
هر فیلمسازی که یک اثری را میسازد، صاحب نظر و موضع سیاسی خاص خودش است. معمولا فیلمسازها این مواضع را در آثارشان میآورند. برخی از آنان مواضع را به صورت زیرپوستی و ملایم در فیلم نشان میدهند و حرف میزنند و برخی نیز به صورت آشکارتر این مواضع را بیان میکنند. البته برخی از کارگردانان نیز این افکار را به صورت دیالوگ مستقیم در دهان کاراکترها میگذارند.
به هرحال، این بهتر است که فیلم با دیالوگهای مستقیم به خودش تاریخ مصرف ندهد. اما به هرصورت یک اتفاق واقعی وجود دارد. مسائلی در این فیلم ثبت میشود و به دست آیندگان میرسد. شما فرض کنید که فردی در 20 سال آینده قصد تماشای این فیلم را دارد. واقعه پلاسکو در آن زمان و برای او یک ماجرای تازه نیست. او درصدد است که از رهگذر این داستان بداند که در زمان ریزش ساختمان چه اخبار و اتفاقی در پیرامون جریان داشت. این سلیقه فیلمساز است که ممکن است با سلیقه من همخوانی نداشته باشد. سلیقهای که فیلم را مقداری زماندار میکند. اما در مجموع سلیقه است و تا جایی که به چشم مخاطبان نیاید و آنها را اذیت نکند، نمیتوان اشکال چندانی به آن وارد آورد. البته برخی از فیلمها نیز هستند که به مقدار زیادی این صحبتها را علنی بیان میکنند. آنها چنان شعار میدهند که مخاطب را خسته میکنند. چهارراه استانبول نیز در برخی صحنهها دچار این مساله شده است. درست است که فیلمساز گاهی میخواهد دل پرش را در فیلم خالی کند، اما در عین حال بیان این سبک، یک آفت است و باید کنترل شود. او نباید بهدنبال این باشد که دلِ خودش را از رهگذر یک دیالوگ خنک کند! گرچه همین مساله نیز لطمه بزرگی به فیلم نزده است. من چند شعار را در چهارراه استانبول دیدم و شنیدم. اما شهرداری که مخاطب این شعارهاست، یک کاراکتر است که هرچند در فیلم دیده نمیشود، اما کاراکترهای دیگر مجاز هستند که درباره او صحبت کنند. حتی میتوان به این مساله اشاره کرد که اگر شما درباره پلاسکو فیلم بسازید و نامی از شهردار به میان نیاورید، یک کار ناقص انجام دادهاید.
دیدگاه تان را بنویسید