نقد و بررسی فیلم دارکوب در گفتوگو با امیر ابیلی
نجاتیافته در کارگردانی
امیر ابیلی، روزنامهنگار و منتقد سینمایی جوانی است که نام او را چندی است در فضای نقدهای سینمایی میشنویم. ابیلی که سابقه فعالیت رسانهای در پایگاههای مختلف را دارد، روزگاری در کسوت سردبیر سایت سوره سینما به فعالیتهای سینمایی مشغول بود. او فعالیتهای زیادی در همراهی با جریان سینماگران انقلابی داشته و در این جایگاه دیده و شنیده شده است. در این گفتوگوی مختصر، جویای نظرات او درباره آخرین اثر سینمایی بهروز شعیبی شدهایم.
ارزیابی شخصیتپردازی در فیلم دارکوب از نظر شما چگونه است؟ درباره شخصیت سارا بهرامی و نقش مادرانگی او چه نظری دارید؟
به هرحال اینکه سازندگان فیلم کاراکتر معتاد را خالی از هرگونه حس و عاطفه انسانی تصویر نکردهاند و به او ابعاد واقعیتری دادهاند از مزیتهای بزرگ دارکوب است. کلیشه ذهنی رایج این است که معتاد از هرگونه احساس انسانی خالی و از انسانیت خارج میشود. ولی واقعیت این است که حتی معتادی در شمایل سارا بهرامی فیلم دارکوب هم قطعا همان حس مادرانگی مادران عادی و سالم جامعه را دارد. این نکته مثبت دارکوب است.اما نکته منفی دارکوب اینکه شمایل ظاهری و رفتاری کاراکتر سارا بهرامی در فیلم شعیبی هم مشابه و کپی تمام شخصیتهای معتاد مهم سالهای اخیر سینمای ایران است. به این دقت کنید که از «ابد و یک روز» تا «سنتوری» و «خونبازی» و حتی خیلی عقبتر تا «گوزنها»، شخصیتهای معتاد فارغ از سن و جنسیت و طبقه اقتصادی و اجتماعی و حتی بدون در نظر گرفتن نوع مواد مصرفی، یک شکل و تیپ یکسان دارند در حالیکه مواد صنعتی جدید اساسا تاثیری که سالها قبل مواد سنتی بر چهره و رفتار فرد معتاد میگذاشتند، نمیگذارند. با این همه اما سینماگران ایرانی همواره و طی سالیان مختلف تن به ساخت یک کلیشه تثبیتشده از شخصیت معتاد دادهاند و فیلم «دارکوب» هم دچار چنین نقصی هست. در بین فیلمهای سالهای اخیر تنها «مرهم» علیرضا داودنژاد را میتوان نام برد که در ساخت شخصیت گرفتار اعتیاد از کلیشهها فاصله گرفت و تصویر واقعیتری ارائه داد.
خطر لورفتن داستان یکی از مهمترین نقدهایی است که درباره دارکوب مطرح شده. اینکه هرچه فیلم به انتها نزدیک میشود، حدسزدن پایان داستان آسانتر میشود. دیدگاه شما در اینباره چیست؟
اساسا یکی از بزرگترین مشکلات «دارکوب» این است که در ایجاد بحران خیلی موفق نیست. یعنی حتی پیش از رسیدن به مشکل قابل حدسبودن پایان «دارکوب» دارای مشکلات جدی تری است. اساسا بحران این فیلم خیلی برای مخاطب قابل فهم نیست و به همین دلیل آنها را عمیقا درگیر نمیکند. به این توجه کنیم که در این بحران دو نفر درگیرند؛ یکی مادر بیکار و معتاد با آن شکلوشمایل و طرف دیگر پدر پولدار سالم دارای شأن و شخصیت اجتماعی با زندگی روبراه. خب در چنین حالتی حتی اگر مادر معتاد برای پسگرفتن فرزند سراغ مراجع قضایی رود آنها حق حضانت فرزند را به چه کسی میدهند؟ واضح نیست که پدر؟ خب پس این بحران ادامهدار بر سر چیست؟ چرا پدر حتی در مقابل آبروریزی در محل کار سکوت میکند و به زن معتاد باج میدهد؟ چرا در مقابل آزار و اذیتهای وی سراغ پلیس نمیرود؟ چرا اساسا داستان پیش نمیرود و وضعیت دقیقه 10و 80 مشابه هم است؟
آیا این ترس و انفعال در مقابل مادر معتاد صرفا برای این است که بچه ماجرای مادر واقعی خود را نفهمد؟ که بچه از درگیریهای قضایی مصون باشد؟ آیا این دلیلی کافی است و آیا این دلیل در فیلم بهدرستی و همهفهم بیان میشود؟
به نظرم داستان دارکوب در پرداخت دچار یک گنگی است و مخاطب منطق و چرایی بسیاری از اتفاقات داستان را متوجه نمیشود. این تازه برای بدنه اصلی داستان است و بگذریم از ماجراهای فروش بچه و شخصیت جمشید هاشمپور و آن خانه زنها که به فیلم الصاق شدهاند و هیچ پیوند درستی با اصل داستان ندارند.
نسبت اجتماعیبودن دارکوب و شخصیتپردازی فیلمنامه از نظر شما چگونه است؟ آیا شخصیتهای این داستان آنطور که باید آیینه اوضاع اجتماع و قشری که نماینده آن به شمار میروند، هستند؟
اجتماعیبودن دارکوب بزرگترین نقطه قوت آن است. البته ذات اجتماعیبودن یک فیلم فینفسه دارای بار مثبت نیست؛ چهبسا فیلمهای اجتماعی بسیاری که از ضعیفترین کارهای سینمای ایران هستند. نکته مثبت بزرگ دارکوب نقطه نگاه، زاویه دید و فرم روایت اجتماع و شخصیتها و گرفتاریهایشان در آن است. دارکوب با اینکه روایتگر قصه بسیار تلخی است و خردهروایتهایی مانند فروش بچه هم از تلخترین اتفاقات جامعه ماست اما بازهم رویکرد فیلم به دلیل شخصیت و نگاه خود کارگردان مصلحانه و همراه با امیدواری است. دارکوب نمونه درستی از فیلم اجتماعی است؛ اثری که فیلم زمانه خود است. فیلمی که در عین اینکه تصویر نسبتا دقیقی از امروز جامعه میدهد اما بر خلاف جریان سالهای اخیر فیلمهای اجتماعی در سینمای ایران به مخاطب یأس را منتقل نمیکند. دارکوب نقطه مثبت دیگری هم دارد و آن هم اینکه بر خلاف سایر آثار اجتماعی سینمای ایران تصویری اغراقشده از جامعه نمیدهد. فیلمهای اجتماعی ایران و مشخصا نمونههایی مانند «قصهها»ی رخشان بنیاعتماد و آثار مشابه آن کولاژی از مشکلات هستند. بنابراین با کنار هم قراردادن صرف معضلات تصویری اغراقشده و غیرواقعی از جامعه به مخاطب حقنه میکنند. جامعه واقعی اما از کنار هم قرارگرفتن خوبی و بدی، خیر و شر، مثبت و منفی حاصل میشود و دارکوب نمونه موفقی از نگاه سالم و بیغرض به اجتماع و روایت واقعی آن با شخصیتهایی باورپذیر است.
دارکوب در روند قصهگویی اجتماعی خود، دچار تکرار لحن و موضوع شده است؟ ذهن مخاطب پس از تماشای این فیلم، به سمتوسوی آثاری چون خونبازی خواهد رفت؟
در جواب سوال اول اشاره کردم که دارکوب، بهویژه به خاطر شمایل شخصیت اصلی خود یادآور آثاری مثل خونبازی رخشان بنیاعتماد یا نمونههای مردانهای مانند سنتوری و ابد و یک روز و... است. البته نوع نگاه شعیبی و پرداخت عاطفی و مادرانه از معتاد شخصیت سارا بهرامی دارکوب را از نمونههای دیگر متمایز میکند اما در نهایت این شخصیت هم در ردیف شخصیتهای دیگری که نام بردیم ماندگار و به یاد آورده خواهد شد.
پایانبندی دارکوب از دیدگاه شما چه نمرهای دریافت میکند؟ تناسب این پایانبندی و مساله اصلی داستان چگونه است؟
پایانبندی دارکوب، درستشدن روابط بین دو زن و ترککردن شخصیت معتاد شاید در نگاه اول کمی گلدرشت به نظر برسد و فیلم را شبیه سریالهای تلویزیونی کند، اما به نظر من اگر کارگردان حس مخاطب را در پایان فیلم در نظر داشته باشد این پایانبندی اساسا ایراد و عیب فیلم به حساب نمیآید. پایان تلخ شاید پایان واقعیتری برای این فیلم و داستان آن بود ولی پایبندی صرف به منطق رئال و واقعیت محض هم نکته مثبتی در سینما به حساب نمیآید.
دارکوب در مقایسه با آخرین اثر سینمایی شعیبی چطور دیده میشود؟
دارکوب طبعا بهترین اثر شعیبی نیست. قطعا به لحاظ فنی و سینمایی و جایگاه حرفهای هم فیلم سیانور و هم فیلم دهلیز و هم حتی سریال پردهنشین در جایگاه بالاتری نسبت به دارکوب قرار میگیرند. اما باید به این توجه داشته باشیم که دارکوب عمده لطمه خود را از فیلمنامهای میخورد که اتفاقا محصول بهروز شعیبی نیست و او در کارگردانی کاملا فیلم را نجات داده و به سطح قابل قبولی رسانده است، بنابراین به نظر میرسد با اینکه دارکوب فیلم خوب بهروز شعیبی نیست اما اگر به آن درست نگاه کنیم متوجه پختگی شعیبی در کارگردانی خواهیم شد. او حالا یکی از بهترین کارگردانهای سینمای ماست و تنها باید در انتخاب قصه و فیلمنامه دقت بیشتری را انجام دهد. نقطه قوت دارکوب کارگردانی شعیبی است و ضعفش فیلمنامه و او در اجرا اثر را چند پله ارتقا داده است و نوشتهای که از آن درنهایت یک فیلم متوسط هم درنمیآمد را دارای جایگاه بالایی در سینمای اجتماعی ایران کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید