چگونه فیلم هزارپا پرفروشترین فیلم سینمای ایران شد؟
رضا عطاران تکراری
سوژه خیلی خوبی دارد که به ضعیفترین وجه توسط ابوالحسن داودی -با چنان سابقه درخشانی در سینما- ساخته شده است. هزارپا یک رضا عطاران تکراری و بیخلاقیت دارد و فیلمنامهای که نتوانسته سوژه خوبش را به خوبی پرداخت نماید
مثلث/ حمید لازمی: سینمای عامهپسند، پرفروش، بلاک باستر، مردمی، راحتالحلقوم، تجارتی، پربیننده، پراستقبال، پرطرفدار یا سرگرمکننده؛ نامهایی هستند که هر منتقدی به اقتضا در تعریف از سینمای تجاری ممکن است به کار ببرد. هرچند تفاوتهای معنایی بین این نامها وجود دارد. مثلا سینمای عامهپسند با پرفروش و بلاک باستر متفاوت است. فیلم مردمی با فیلمی که در شرایط بهخصوص مقطعی فروش کرده است، فرق دارد. ممکن است فیلمی پرفروش شود ولی پربیننده نباشد اما به سینمایی که به هدف استقبال بیشتر ساخته میشود سینمای تجاری میگویند. سینمایی که مهمترین دغدغهاش، مستحکمکردن پایههای اقتصادی سینماست. چون فروش بالای فیلم بخش مهمش به سالنهای اکران اختصاص مییابد و اگر دستاوردهای مادی یک فیلم پرفروش از جانب تهیهکننده به توسعه سینما منجر شود و نه مسکنسازی و خروج ارز از کشور برای تفریح و... میتواند رونق و بهروزشدن امکانات سینمایی را موجب شود که ثمرهاش به نفع آیندگان باشد.
البته تحقق فیلم تجاری بسته به فرهنگ و قدرت سینمای هر کشوری دارد که مسلما کاملترین و بزرگترین و پیشروترین این نوع سینما را آمریکا دارد. در آمریکا سینمای تجاری و به طور کلی توسعه اقتصادی و رونق گردش مالی در اولویت است. حتی اگر ممیزی پنهانی دارند در راستای منافع اقتصادی است. اگر قرار باشد اکثریت مخاطبان را همراه با کودکان جذب کنند حتما در فیلمشان نکات ایمنی را رعایت میکنند. در آمریکا برای سینمای تجاری و جذب همه سلیقهها تلاش زیادی کردهاند، ژانرهای مختلف ایجاد کردهاند و به بزرگترین مضامین و تخیلات دستنیافتنی پرداختهاند که در سینمای ایران فاقد آن هستیم. سینمای تجاری در ایران اغلب کمدیهایی است که معمولا کلامی هم هست و تنوع لازم را ندارد و اگر هم تجارتی ساختن در ژانرهای دیگر محتمل هم باشد، ریسکش بالاست و امتحان خود را پس نداده است. جذب تماشاگر به هر قیمتی، خنداندن سخیف، ابتذال در محتوا، فیلمفارسی بودن، بزن در رویی، سادهانگاری درام و توهین به شعور تماشاگر اتهاماتی است که معمولا بر پیکره سینمای تجاری وارد میشود و بیشتر از قبل این حوزه را خالی از قدرت و مدافع نموده است.
گاهی اوقات شاهدیم به خاطر نبود تجربیات مهم در این حوزه خواستههای تماشاگر هم لحاظ نمیشود و بخشی از فیلمها با شکست مواجه میشوند. جذابیت تجاری در سینمای ایران بیشتر پیرامون حضور استارهایی است که آنها هم در استار بودنشان شبهات وجود دارد ولی در سینمای آمریکا همانطوری که سینمای تجاریشان آپشنهای متنوع دارد، دارای سوپر استارهای قطعی هستند که حضورشان متضمن فروش است و البته ساختار پرداخت دستمزد قابل قبولی هم دارند. اگر سوپر استاری فیلمش فروش بالایی نداشته باشد حتما در کارهای آینده در دستمزدش تاثیر میگذارد. مثل اتفاقی که برای تام کروز افتاد و بعد از شکست تجاری فیلم اکشن «شوالیه و روز» دستمزدش پایینتر از قبل شد و بعدها با تلاش بیشتر خودش را احیا کرد و اخیرا در جدیدترین عملیات غیرممکن به اوج خود بازگشته است.
اگر بخواهیم به آسیبشناسی سینمای تجاری در ایران بپردازیم متوجه درک سطح پایین از این سینما میشویم. مدیران که گویا عمد دارند این سینما رونق نگیرد تا سینما روی پای خودش نایستد، کمپانیهای بزرگ نداریم که از ابتدای تولید تا پخش مسئولیتها را بپذیرد و هنرمندان را مدیریت نموده و امنیت شغلیشان را ایجاد کند، منتقدین هم در نگاهی روشنفکرانه این سینما را نمیپسندند و به قدری این نگاه غالب شده که در بزنگاه به تخریب این سینما هم پرداختند و به این دلیل به جای جاده اصلی بودن این سینما و فرعی بودن دیگر انواع سینما، انواع سینما از هنر و تجربه ولو باجت گرفته تا جشنوارهای شدهاند بخش اعظم سینمای ایران و تک فیلمهای تجاری گاهی میآیند و میروند.
همه جای دنیا برای این نوع سینما اهمیت ویژهای قائل میشوند. چون قاعده این است که سینما باید ثروتمند باشد و در آمدش هم از گیشهها باشد. سینمای تجاری نانآور سینما محسوب میشود و در صورت محکمشدن پایههای این نوع سینماست که میشود به کیفیت و رونق دیگر انواع سینما هم پرداخت. نه اینکه این سینما را نابود کنیم و برای ساختهشدن سینمای بدنه به پول دولت و اسپانسر و پولهای مشکوک متوسل شویم و هر بیربطی را وارد حریم هنر مقدس سینما کنیم. نتیجه تخریبهای متمادی و بیارزش قلمدادشدن این سینما شده وضعیت امروز که مثل ادارهجات، هنرمندان حقوقبگیر دولت شدهاند. منتظر وامهای بلاعوضند. اکران مهم نیست و قهر مردم با سینما که از خودشان نمیدانندش رخ داده و کسب در آمدی هست که در دل تولید است و کارگردانهایی را داریم که با وجود چندین شکست تجاری باز هم فیلم میسازند چون رابطههایی برقرار کردهاند ولی مابقی که از این روابط اطلاعی ندارند، اندر خم یک کوچه با کفشهای آهنین فقط میدوند و به نتیجهای هم نمیرسند و اگر هم به طریقی برسند اتفاق ساده و گذرایی خواهند بود که نه دیده میشوند و نه در یادها میمانند.
در دهه اخیر تکاتفاقهایی در سینمای تجاری افتاده که با تلاشهای فردی رخ داده و اغلب در بخش خصوصی بودهاند. چون بخش دولتی به خاطر سفارشیکردن کار و به هدف ارائه بیلان کاری اداری ساخته میشود هر چقدر بزرگ و باشکوه هم فیلم بسازد مردم را منها کرده است و اصولا سلیقه مردم را سخیف میداند. به طور کلی هنر سینما که بودجهاش را دولت بدهد خود به خود از مردم فاصله میگیرد و در بلندمدت تلاش برای فتح گیشه به ضد ارزش تبدیل میشود. تعدادی هم که در این نوع سینما فعالیت دارند مثل دفتر پویافیلم و... به دلیل همین فاصله و آپدیتنبودن فکر میکنند با رجعت به گذشته و استفاده از تمهای کلیشهای و جواب پسداده استقبال شگرف ایجاد کنند که غالبا موفق نیستند. یک فیلم اخراجیها 2 داشتیم که هجمههای بسیاری علیه کارگردانش دید و ارزشهای بکر فیلم که وارد سینما شدند دیده نشد و دوم هم همین هزارپا ساخته ابوالحسن داودی که در حال اکران است و از فروش 30میلیاردی عبور کرد و در تعداد مخاطب رقابت شدیدی با اخراجیها 2 دارد.
در شرایطی این فروش رقم خورده است که اوضاع اقتصادی بحرانی کل مملکت را فراگرفته و سینمای ایران بهشدت فاقد آن حالوهوای درخشان دوران طلایی است و انگیزه فیلمساز و نویسنده و حتی تماشاگر برای دنبالکردن ذوقمند این هنر جذاب در پایینترین سطح خودش است. به عنوان کسی که سینمای عامهپسند را دنبال میکنم و به علاقهام در این گرایش مفتخر هم هستم، باید بگویم که از فروش این مقداری خوشحالم، ولی از اینکه ساختاری برای تولید و اکران منظم این نوع فیلمها وجود ندارد، ناراحتم. دوم اینکه هزارپا به غیر از عطاران آن هم تکراری و کلیشهای و یک سوژه خیلی خوب در باقی موارد لنگ میزند. کفش پارهای در بیابان است که غنیمت است و یک چشمی است که در شهر کوران پادشاهی میکند. کاملا مشخص است که مردم استقبالکننده در کمبود دلخوشیهای پیرامونی استقبال کردهاند و شرایط طبیعی برای اثبات حقانیت فروش فیلم حاکم نیست. به عبارتی فیلمساز و عوامل نمیتوانند این فروش را نتیجه فیلمی بدانند که خیلی خوب است.
مسلما من به عنوان نگارندهای که سینمای عامهپسند را دنبال میکنم، اگر روزی و در شرایطی این نوع سینما را نسپندم، الزاما روشنفکر نیستم. چون در روزهای پذیرش سینمای تجاری، توقعی غیر از سرگرمی از فیلم نداشتهام. فیلم هزارپا در سطح خودش و در دنیای سینمای تجاری که در موردش صحبت میکنیم، یک فیلم ضعیف و ناتوان از گفتن فحواست. سوژه خیلی خوبی دارد که به ضعیفترین وجه توسط ابوالحسن داودی -با چنان سابقه درخشانی در سینما- ساخته شده است. هزارپا یک رضا عطاران تکراری و بیخلاقیت و فیلمنامهای دارد که نتوانسته سوژه خوبش را بهخوبی پرداخت کند. برای بررسی فیلم تجارتی باید معیارهای سنجشمان در راستای جهان داستانی ارائه شده باشد. مثلا یک فیلم تجاری باید ساده باشد و پایان داشته باشد. نمیتوان فیلم تجاری که پایان باز ندارد را نپسندید. قاعده این است مگر اینکه فیلم تجاری قرار باشد ادامهدار باشد که آن هم باید داستان قسمت خود را به پایان برساند. چون گاهی ممکن است قسمت بعدی به ماقبل قسمت قبلی بپردازد. مثلا جنگ ستارگان ساخته جورج لوکاس که پرفروشترین فرانچز (فیلمهای چندقسمتی) است. در شش قسمتی که ساخته شد ابتدا سه قسمت دوم و بعد سه قسمت اول را دیدم در کلیت داستانها به هم ربط داشتند ولی هر قسمت آنچه باید میگفت را گفت.
در بررسی سینمای تجاری باید به قراردادهای سازنده با بیننده نگاه کرد که آیا آن را تا آخر رعایت کرده یا نه؟ سازندگان به هدف خود رسیدهاند یا نه؟ سازنده توانسته رگ تماشاگر را دستش بگیرد یا نه؟ اگر فیلم کمدی است، توانسته خنده بگیرد یا نه؟ قواعد ساختاری را رعایت کرده است یا نه؟ دستاوردهای تکنیکی جذاب به کار برده یا نه اگر بررسی محض داشته باشیم، متوجه میشویم که ساخت و پرداخت فیلم تجاری از لحاظهایی سختتر از دیگر گونههای سینماست و هر کسی توانمندی فعالیت در این حوزه را ندارد. حالا اگر عدهای نتوانستن خود را به حساب بدبودن این نوع سینما توجیه کردهاند، دلیل نمیشود که باورشان کنیم. برای نجات سینما از هر لحاظ باید به این نوع سینما توجه کنیم و از رونقش خوشحال باشیم. مسلما سینمای هنری هم در کنارش
در حد لیاقتش رشد خواهد کرد.
دیدگاه تان را بنویسید