شخصیتی هزار و یک تکه/ نگاهی به زنانگی شماره 17 سهیلا
محبوبه شریفحسینی: شماره ۱۷ سهیلا؛ در نگاه اول شاید یک فیلم ساده است. فیلمی که چندان طولانی نیست و مهمترین نکته درباره این بار دراماتیک آنکه، تمام بار آن بر دوش یک بازیگر در نقش سهیلا، یعنی زهرا داوودنژاد است.
در تمام صحنهها و سکانسها، بار اصلی روایت داستان و محوریت ماجراها، بر عهده اوست. اوست که میرنجد، میرنجاند، تلاش میکند و در نهایت دیده میشود یا دیده نمیشود. اما در تمام این لحظهها، شخصیت او بهگونهای طرحریزی شده که شما در آن هیچ اثری از پرخاشگری و برونگرایی نمیبینید. سهیلا درگیر آرامش و پذیرش شرایطی است که بیشتر به افسردگی شباهت دارد. او میداند که اگر در آیندهای نزدیک ازدواج نکند، از آرزوی مهمش، یعنی مادرشدن برای همیشه محروم میشود و از همین روست که تصمیم گرفته تا با نهایت تلاش به سوی مادری بدود اما در تمام حین این تلاش، آرام است.
سهیلا علیرغم اینکه تسلیم شرایطش شده است اما بارقههایی از عصیان و جوانی را در وجودش پیدا کرده و به دنبال زندهکردن زندگی، با کمک همین بارقهها میرود. شخصیتی پیچیده و چندلایه که برای مخاطب ابعاد مختلفی دارد و هر بار دری از اتاقی را به روی او باز میکند. این پیچیدگی و چندلایگی البته با اطلاعات کمی که ما از سهیلا داریم، تکمیلتر میشود. ما از او چیز مهمی نمیدانیم و تنها کنشهایش در موقعیتهای نزدیک به ازدواج یا برقراری یک رابطه عاطفی را شاهد هستیم. شاید از همین روست که منتقدین برگ برنده اولین اثر بلند سینمایی غفوری را در همین شخصیت پیچیده و لایهلایه میدانند.
شخصیتی که سر آخر داستان، معلوم نمیشود به زیبایی توسط غفاری نوشته و پرداخته شده یا به زیبایی توسط داوودنژاد ایفا شده است. اما آنچه مسلم است اینکه سهیلا به همان میزان که پیچیده است، مخاطبگریز نیز هست. لحن سرد و رنجشهای بیجای او، گاهی مخاطب را خسته میکند. او برخی از حرکات و کنشهای سهیلا را درک نمیکند. نمیداند که چرا از مردها نمیرنجد و به هر رابطهای قانع است؟ از سوی دیگر میداند که او در برابر دوستانش به شدت حساس است و البته تمام اینبار را برای مادری تحمل میکند.
شماره ۱۷ سهیلا، مثل هر اثر سینمایی دیگر چند ایراد اساسی دارد. اول از همه نقدی است که باید درباره شخصیتپردازی سهیلا به آن اشاره کرد. شخصیت جذاب و پیچیده و همچنین روایت تککاراکتری غفاری از سهیلاست که در نهایت تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شماره ۱۷سهیلا میشود.
این روایت البته دچار افت و خیز است و همین فراز و فرود، در قسمتهایی از ریتم فیلم میافتد و اسیر تکرار میشود. نمونههای مهمی از این ریتم ناقص در جریان فیلم؛ گپ و گفتهای سهیلا با دوستان و خواستگارش در ماشین، تبدیل به الگوی تکرارشوندهای در فیلم شده که پس از چندی جذابیت خود را از دست داده و بیینده را کلافه میکند. روایتهایی که شاید به دلیل ندانستن اطلاعات کافی از سهیلا، ذهن بیننده را به داستانهای پیش از این متبادر نمیکند و در نتیجه او را در یک گیجوارگی نگه میدارد.
منتقدان بسیاری در بررسی شماره 17 سهیلا برآنند که مشکل فیلم، شخصیتپردازی ناقص سهیلاست. ما در طول فیلم چیز زیادی از خانواده، زمینههای اجتماعی و خانوادگی سهیلا در مورد تصمیمگیری او به عدم ازدواج نمیبینیم. یعنی شاید به درستی نمیدانیم که سهیلا چرا ازدواج نکرده است. اما در ادامه فیلم و در مواجهه سهیلا با دوستان سابقش میبینیم که جایگاه پدر سهیلا که به هیچ وجه در فیلم تعریف نشده مشخص نیست و نمیفهمیم که چرا ما نباید از پدر چیزی ببینیم یا از مادر بهجز مرصعپلو نشانهای داشته باشیم.
موضوع داستان اما بررسی انگیزه اصلی سهیلا برای ازدواج و ایجاد ارتباط با جنس مخالف یا به بیان روشنتر، هدف او از رابطه، تشکیل خانواده است. انگیزهای که شاید به روشنی و وضوح از ابتدا و توسط فیلمساز مطرح نمیشود. مخاطب در ابتدای این داستان؛ شاهد زندگی کسلکننده، تنهایی و اصرار دوستان، بهعنوان اهرم فشار سهیلا برای ازدواج است. این روند تا جایی ادامه دارد که ما در یکسوم پایانی فیلم و درست در حدود دقایق۵۰ تازه متوجه میشویم که وجود بیماری که برای سهیلا خطرساز است، زمینه اصلی شخصی او برای ایجاد ارتباط سالم با جنس مخالف است.
او تا این زمان رابطه ای نداشته و همین مساله موجب به خطر افتادن توانایی او برای بچهدارشدن است. چیزی که شاید مهمترین هدف سهیلا از ازدواج و تشکیل خانواده محسوب شود.
کارگردان و نویسنده در حالی این موضوع را مطرح نکردهاند که مطرحکردن این موضوع در ابتدای فیلم، هم به همذاتپنداری بیشتر مخاطب با شخصیت اصلی فیلم کمک میکرد و هم میتوانست موقعیتهای جذابتری در فیلم ایجاد کند. در واقع این مساله به قدری در بطن خود دارای ظرفیت پرورش است که میتوانست داستانهای فرعی زیادی را برای شماره 17 سهیلا آماده کند.
در جریان داستان فیلم ما شاهد صحنههایی هستیم که شاهد این ادعا به حساب میآیند. به عنوان مثال به جای سکانسی که او خودش را به جای همسر یکی از آشنایانش-بابک حمیدیان- جا میزند، میشد به زندگی خانوادگی و مسائل شخصی او پرداخت. سکانس مورد اشاره به طور کلی در فیلم اضافی است و غیر از توجیه برای وجود یک بازیگر چهره برای افزایش فروش، تنها کارکردی که دارد، دادن این اطلاعات به مخاطب است که سلامتی سهیلا با عدم رابطه با جنس مخالف به خطر میافتد که میتوانست در ابتدای فیلم هم مطرح شود. البته وجود یا نبود این سکانس، ارتباط زیادی با سلیقه کارگردان دارد و ما نمیتوانیم درباره آن قضاوت کنیم اما منتقدان نیز در این باره پیشنهاداتی دارند و باید به آنها توجه کرد.
شخصیتپردازی شماره ۱۷ سهیلا مزیتهایی نیز دارد. یکی از این مزیتها این است که شخصیت اصلی فیلم، بدجنس و دارای انگیزههای منفی نیست. سهیلا دارای انگیزهای مثبت است و به دلایل معنوی-آنطور که خودش میگوید- دلش میخواهد از راه ازدواج، از به خطر افتادن سلامتیاش جلوگیری کند که البته با پایانبندی فیلم، به نظر میرسد موفق هم نخواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید