گفت و گو با رضا استادی؛ نویسنده، روزنامهنگار و منتقد حوزه فیلم و سینما
ردپای روشن اسپانسر
جایگاه مغزهای کوچک زنگزده در کارنامه سینمایی هومن سیدی چگونه است؟

از نظر شما جایگاه فیلم مغزها، در کارنامه هومن سیدی چگونه ارزیابی میشود؟ نسبت این فیلم با دیگر آثار او، چه از زاویه نگاه منتقدین سینما و چه تماشاگران گیشه چگونه است؟
هومن سیدی همواره در آثارش شیوه تجربهگرایانه داشته و از نظر من مغزها بهترین کار در کارنامه او تا اینجاست. فیلمی که نسبت به آثار قبلیاش اثر کاملتری به نظر میرسد و در ادامه روند ساختههای قبلیاش خبر از یک تکامل میدهد.
زمانی که فیلم آفریقا به عنوان نخستین کار سیدی و همچنین فیلم سیزده پس از آن در جشنواره نمایش داده شد، واکنشهای مثبتی از سوی مخاطبان و منتقدان به این آثار نشان داده شد. اما نکته مهمی که در این راستا باید به آن اشاره کنم، تداوم داشتن موفقیتهای این کارگردان در فضای سینمای ایران است. اینکه کارگردانی همچون سیدی توانائی این را داشته باشد که موفقیتهای خود در سیزده یا مغزها را پس از این و در سالهای آینده نیز تکرار کند مهم است و البته روند آثار او تا اینجا نشان داده که وی تاکنون در این امر موفق بوده است. خیلی از کارگردانان در سینمای ایران بودهاند که آثار خوبی ساخته و اکران کردهاند، اما بعد از وقفههائی در تکرار این موفقیت، به کلی از فضای سینما کنار گذاشته شدهاند. امیدوارم که هومن سیدی در این دستهبندی جایی نداشته باشد.
مهمترین ویژگیهای فیلم مغزها که منجر به دیده شدن آن در جشنواره و اکران عمومی شد، کدام است؟
جشنوارهها معمولاً فضائی برای کشف یک سری از فیلمهای خاص هستند. جشنوارهای که به سوی این کشفها برود نیز از سمت مخاطبان مورد استقبال و تشویق قرار میگیرد. وقتی ما درباره کشف صحبت میکنیم، این ذهنیت نزد کارگردانان شکل میگیرد که کشف به معنای ساختن آثار تجربهگرایانه یا به اصطلاح هنری است که در سالیان اخیر نیز در فضای سینمای ایران رایج بوده است. آثاری که تحت عنوان جشنوارهای مورد توجه ناقدین و مخاطبان بودهاند. گاهی این لقب «جشنوارهای» کارکردی متلکگونه و توهینآمیز پیدا میکند که صاحبان آثار کممخاطب را هدف قرار میدهد اما در واقعیت، کشف به معنای برخورداری یک فیلم از جنبههای هنری ارزشمند است.
نکتهای که فیلم مغزهای کوچک زنگزده را از دیگر کشف شدههای جشنواره متمایز میکند این است که این فیلم واجد نکتههای جذابی برای کشف از سوی مخاطبان بوده است. ما در این اثر با فیلمی روبهرو میشویم که در بین آثار متداول سینمای ایران، جذابیتهایی را در خود دارد که به سطح بالاتری از انتظارات مخاطبان را پاسخ میدهد. در چنین جشنوارهای که رقابت فشردهای میان فیلمسازان وجود دارد، داورها برای اهدای جوایز میتوانند به فیلمی همچون مغزها توجه ویژهای داشته و به راحتی این اثر را مورد تقدیر قرار دهند. به این دلیل که هم فیلم از جنبههای فنی و هنری خوبی برخوردار است و هم انعکاس فیلم در جشنواره فجر خوب بوده و نظر مخاطبان مردمی را جلب کرده و با فاصلهای بیشتر از سایر آثار قرار گرفته است. همین فضاست که تبلیغ مثبتی برای فیلم به حساب میآید و میتواند یاریدهنده بزرگی برای کارگردان و عوامل در زمان اکران فیلم به حساب بیاید.
توجه ویژه منتقدین، داوران جشنواره و مخاطبان عمومی به فیلم مغزهای کوچک زنگزده، نیازمند وجود ویژگیهای خاصی در این فیلم است. به نظر شما این ویژگیها عموماً از جنس مشخصات فنی به حساب میآیند یا در دستهبندی محتوائی جای دارند؟
این اثر به فیلمها و گونهای از آثار سینمائی نزدیک است که مخاطبان نظیر آن را در شبکههای ماهوارهای، دیویدیها و سینمای غیررسمی میبینند. امروزه درصد قابل توجهی از مردم محصولات فرهنگی موردنظرشان را از مجاری غیررسمی یا غیرقانونی تأمین میکنند. آنها به دنبال شیوه خاصی از داستان و محتوا هستند که در مجرای رسمی یافت نمیشود. قصه مغزهای کوچک زنگزده نیز شبیه این آثار است. اثری که شاید بتوان آن را تقلید یا اقتباسی تمیز از این دست محصولات بدانیم. وگرنه فیلمها و سریالهای بسیاری در حوزه اعتیاد، تولید موارد مخدر و... ساخته شده که نتوانسته مخاطبان را تا این میزان به سوی خود جذب کند. نگرش کارگردان به این موضوع، تا حد زیادی متأثر از آثار خارجی و تولیداتی است که از مجاری غیررسمی در اختیار مردم قرار میگیرد.
مرور روند فیلمسازی سیدی نشان از آن دارد که مغزها به عنوان آخرین و پختهترین اثر او، یک شاخصه مهم دارد. شاخصهای که شاید ناشی از تجربهاندوزی او در سیزده، اعترافات ذهن خطرناک و خشم و هیاهو باشد. درهم تنیدگی فرم و محتوا خصیصهای است که برخی از منتقدان برآنند مغزها را به این وضعیت رسانده. نظر شما در این باره چیست؟ فقدان این ممیزه در دیگر آثار او چگونه دیده میشد؟
در این فیلم مخاطب با اثری مواجه است که به صورت تیمی ساخته شده و ذهنیتی از سوی کارگردان به تمام عوامل تحمیل نشده است. کارگردان و تیمش هم برای اجرای نقشه از پیش نوشتهشدهای پای کار نیامدهاند. به نظر من این ویژگی کاملاً در مغزهای کوچک زنگزده روشن است. مشارکت جمعی عامل مهم موفقیت این اثر است که از بازیگر تا کارگردان را
بر میگیرد. این فرم تصویری محصول این سبک از تصمیمسازی است که اتفاقا در دیگر آثار سیدی نیز مسبوق به سابقه بوده است. اگر این ویژگی در اثر سیدی وجود نداشت، حتما شاهد یک اثر ضعیف در اکران بودیم.
مغزهای کوچک زنگزده فیلم آخر سیدی است و او نیز مثل بسیاری از کارگردانان کاملترین اثر خود را در آخرین ورژن روی پردههای سینما آورده است.
در کنار وحدت یا جدایی فرم و محتوا، خودشیفتگی کارگردان عامل مهم دیگری است که همواره در آثار سینمایی سیدی وجود داشته و منجر به تضعیف آثار او شده است. دیدگاه شما در این باره چیست؟ آیا مغزها، مثل اعترافات از این ممیزه شخصیتی کارگردان نشانه دارد؟ آیا زبان استعاری اعترافات که در مغزها تا حدود زیادی کنار گذاشته شده، نیز ناشی از همین روحیه است؟
اعترافات از نظر من یک فیلم تجربهگرایانه و غیرگیشهای بوده است. نکته مهمی که درباره مغزها باید به آن اشاره کنم این است که به احتمال زیادی میتوان ردپای یک سرمایهگذار را در آخرین اثر هومن سیدی به روشنی پیدا کرد. مغزها فیلم سخت و پرهزینهای است. به همین دلیل تحت تأثیر وجود یک سرمایهگذار بوده و به سمتی رفته که از مفاهیم عجیب ذهن کارگردان در اعترافات فاصله گرفته و به فیلمهای گیشهای نزدیک شده است. البته که ویژگیهای خاص این اثر نسبت به همتایان خود در گیشه قابل انکار نیست اما امروز زمانهای است که کارگردانان به خاطر هزینههای فیلمسازی نمیتوانند سراغ تجربهکردن فضاهای فانتزی و تجربهای بروند. فیلمسازی در سینمای ایران تبدیل به امر گرانی شده که اگر یک کارگردان در این زمینه شکست بخورد، برای چند سال از صحنه حذف میشود. در نتیجه فیلمسازان ما ترجیح میدهند که به ساختن فیلمهای روانتر روی بیاورند. آنها اگر در پی بیان نکتهای باشند، این نکته را در لایههای زیرین قرار داده و آن را از چشم مخاطبان عام دور میدارند.
بسیاری از اهالی سینما، نگاه هومن سیدی به سینمای آمریکا را یکی از مهمترین نکات در تحلیل آثار این کارگردان جوان میدانند تا جایی که شباهتهای بسیاری در فرم و محتوای مغزها و شهرخدا جستهاند. نظر شما در این باره چیست؟ آیا نگاه یک کارگردان یا نویسنده به نمونه خارجی و ایدهبرداری از آثار جهانی، میتواند نکته منفی برای فیلم به حساب آید؟
خیر. همه نویسندگان، فیلمسازان، کارگردانان و... چشم به نمونههای خارجی داشتهاند. این نمونههای خارجی را نمیتوان صرفا در سینمای آمریکا پیگیری کرد، بلکه سینما و هنر دیگر کشورها نیز میتواند جایگزین خوبی برای الگوبرداری باشد. هنر نمایش محدود به ما نیست. خاستگاه سینمای امروز، غرب است. اگر هنرمندی باهوش باشد و اقتباس و الگوبرداری خود را نیز به صورتی تمیز به مخاطبان ارائه دهد، حتما یک نکته مثبت برای کارگردان و اثر او به حساب میآید. همانطور که فیلمسازان زیادی از نسخههای سینمائی و ادبی غربی، رونویسی کرده و آثار مهمی را در سینمای کشورهای خودشان تولید کردهاند. صرف این نگاه را نمیتوان منفی دانست.
احساس میکنم سیدی ضمن اقتباس از الگوهای خارجی، تلاش زیادی برای بومی کردن و تناسببندی این داستان با شرایط جامعه امروز ایرانی داشته است. البته قصه فیلم پیچیدگی خاصی ندارد. داستان یک خطی مغزها درباره یک گروه خلافکار است که مشغول تولید مواد مخدر هستند و مثل بسیاری از فیلمهای این ژانر، باند تولیدکننده مواد با نیروهای حاکمیت دچار تعارض و درگیری میشوند.
خط کلی داستان مناسباتی از غیرت ایرانی، تعصب برادر به خواهر و تلاش یک فرد خلافکار برای یافتن والدین خود را نیز نمایش میدهد که اینها نشانههائی از تلاش فیلمساز برای بومیتر کردن این قصه به حساب میآید.
ارزیابی شما از شخصیتپردازی سیدی در فیلم مغزها چگونه است؟ شخصیتها چقدر پخته و غیرتیپیکال هستند؛ شخصیتهایی که گاهی مخاطب را به یاد فیلمهای دیگری نظیر ابد و یک روز میاندازند و او را دچار احساس تکرار میکنند؟
به نظر من اغلب بازیگران سینمای ایران در چارچوب مشخصی تعریف میشوند. مخاطب دوست دارد این بازیگران را در همین پوزیشن ببیند و در نتیجه یک بازیگر در آثار مختلف چیزی شبیه نقشهای قبلی خود را عرضه میکند. رضا عطاران نمونه مثالزدنی این موضوع است. همچنین نوید محمدزاده یا فرهاد اصلانی نیز از نمونههای این تکرار نقشها و شخصیتها هستند. این یک تجربه تکرار شده در فضای سینمای ایران است. حتی طبقه اجتماعی، وضعیت اقتصادی و ممیزات این چنین شخصیتها نیز در آثار گوناگون شبیه هم تعریف میشود. تجربهای که گریز از آن نیاز به پذیرفتن ریسک بالائی دارد؛ ریسکی که نتیجه آن را نمیتوان از قبل پیشبینی کرد.
سیدی در مغزها روایتگر داستان سیاه و تلخی از اجتماع ماست، روایتی که در تکتک تصاویر و قابها به چشم میخورد. اما مخاطب در این میان و پس از پایان فیلم با احساس تلخکامی سالن سینما را ترک نمیکند. گویی سرنخ سیاهنمایی یا شعارزدگی در فیلمنامه کمرنگتر از آثار همتراز و مشابه بوده و همین مساله مغزها را تا حدود زیادی متفاوت میکند. نظر شما درباره این گزاره و علت آن چیست؟
کارگردان تلاش نکرده یک فیلم گزارشگونه از باندهای تولید موادمخدر در حاشیه شهر بسازد. کاری که ممکن است برای یک مستند بسیار جذاب و دیدنی باشد. کارگردان روایتی داستانی از قصه داشته است. او اصل داستان را درک کرده و به همین دلیل است که اگر مناسبات قاچاقچیها، دزدها و معتادان را در فیلم نشان میدهد، یک روایت عاشقانه را نیز در کنار این داستان چاشنی کار میکند. همین نکته تا حدود زیادی از حجم سیاهی داستان کاسته است. همچنین تعلیقهایی مثل ماجرای زنده بودن شهره، جستوجوی شاهین برای یافتن هویتش و مواردی از این دست، بازدارنده تلخی و سیاهی در فیلم هستند. البته تمام این داستانهای حاشیهای در آخر به نفع طرف رسمی درگیری و ضرر جریان تولیدکننده موادمخدر به پایان میرسد.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم و به نظر من خط تعلیق مهمی در این داستان به حساب میآید، تلاش شاهین برای بازیابی هویت خود است. این مساله به خوبی و روشنی در دل فیلم نشسته و داستان را همراه خود کرده است.
و اما نکته پایانی...
ارتباط کارگردان با فضای پیرامون و جامعه مورد توجه در اثر، یکی از مهمترین ویژگیها در ژانر فیلمسازی سیدی است. این مهم نیست که نگاه کارگردان به سینمای آمریکا یا غرب باشد، بلکه او باید به خوبی از پس تطبیق این شرایط با مختصات جامعه امروز ما برآید. توجه سیدی به این حوزه نکته جذابی برای مخاطبان و منتقدان است. برخی از فیلمسازان امروز سینمای ایران انگار سالهاست از خانه و استخرشان خارج نشدهاند. آنها نمیدانند در جامعه چه میگذرد و در نتیجه فیلمهائی میسازند که ارتباطی با زمانه خود ندارد. پویائی مغزها ناشی از ارتباطی است که سیدی با جامعه و فضای پیرامون خود برقرار کرده است. نکتهای که در تحلیل مغزها نباید از آن غفلت کرد.
دیدگاه تان را بنویسید