خطبه امام حسین (ع) که باعث شد «حرّ» متحول شود
امام حسین (ع) پس از مناجاتی که با خدا داشت، فرمود مرکبش را بیاورند؛ سپس سوار شد و با صداى بلند که همه مىشنیدند شروع به موعظه لشکریان دشمن کرد.
امام (ع) این رفتار خویش را تا آخرین لحظات شهادتشان ادامه دادند تا مگر شده حتی یک نفر را از عذاب دوزخ رهایی بخشند. نقل است پس از هر سخنرانی عدهای در صف کاروانیان اباعبدالله (ع) جای میگرفتند. از این جنبه میبینیم امام حسین (ع) در اوج سختی و تنگناها همواره دغدغه هدایت و ارشاد مردم را دارد؛ مسألهای که تا انسان در آن شرایط قرار نگیرد، درکش بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود.
حضرت پس از مناجاتی که با خدا داشت، فرمود مرکبش را بیاورند؛ سپس سوار شد و با صداى بلند که همه مى شنیدند فرمود: «اى عراقیها، اگر از در انصاف رفتار کنید به سعادت نزدیکترید و اگر گوش حقیقتشنو ندارید و منصف نیستید اندیشه هاى خود را یکى کنید و کار را بر خود مشتبه نکنید بعد به من متوجه شوید و به من مهلت ندهید، زیرا که دوست و پشتیبان من همان کسى است که قرآن را فرود آورده و او پشتیبان نیکوکارانست».
پس از این مقدمه، حمد و ثناى خدا را بهبهترین طرزى که ویژه مقام آن حضرت بود بهجاى آورده و بر رسول خدا (ص) و فرشتگان و پیمبران درود فرستاد و چنان سخن ایراد کرد که هیچ کسى پیش از او و پس از او در چنین مقامى بدان بلاغت قفل از دهان نگشود.
فرمود:«اما بعد، به حسب و نسب من توجه کنید و ببینید من کیستم. آنگاه به خود بازگشته خواهید فهمید که سخت اشتباه کردهای و شایسته است خود را ملامت کنید. متوجه باشید آیا کشتن و دریدن پرده احترام من مناسب با حال شماست، آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصى و پسرعم پیغمبر شما و نخستین مؤمنان به خدا و تصدیق کننده به آئینى که از طرف خدا آورده نیستم؟ آیا حمزه سید الشهداء عموى من نیست؟ آیا جعفر طیار که با دو بال در بهشت پرواز مى کند عموى من نیست؟ مگر فرموده رسول خدا را درباره من و برادرم نشنیده اید که فرمود "حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشت اند"؟ اگر آنچه را اظهار میکنم، تصدیق کردید به حق رسیده و درب حقیقت را بهروى خود گشوده اید؛ زیرا من از آغاز عمر که شنیدم خدا دروغگویان را سرزنش میکند، دروغ نگفته ام و اگر سخن مرا نمىپذیرید و تکذیب مى کنید، میان شما افرادى هستند که اگر این حقیقت را از آنان جویا شوید بهراستى پاسخ شما را خواهند داد. اینک از جابر انصارى و اباسعید خدرى و سهل ساعدى و زیدبن ارقم و انسبن مالک که همین بیانیه را از رسول خدا (ص) شنیده اند بازپرسى کنید، آیا همین فرموده کافى نیست که دست از کشتن من بردارید؟!».
شمر ملعون گفت "من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم که تو چه مى گویى! "، حبیببن مظاهر بهپاسخ او گفت "بهخدا من چنان مى بینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت مى کنى و من گواهم اینکه مى گویى نمیدانم چه مى گوید حق همین است، زیرا قلب تو سیاه و مهر شده است".
حسین (ع) پس از این باز قفل خاموشی برداشته، فرمود: «اگر در شکید و گمان ندارید که من بحق باشم لیکن در اینکه فرزند دختر پیغمبرم که قابل براى شک و انکار نیست؛ زیرا سوگند به خدا در شرق و غرب عالم فرزند دختر پیغمبرى بهغیر از من میان شما و سایرین نیست؛ واى بر شما، مگر کسى از شما را کشته یا مال شما را نابود کرده ام یا قصد قصاص دارید که این گونه آماده قتل من شده اید؟»، هیچ کس پاسخ نداد.
آنگاه حسین (ع) شبثبن ربعى و حجاربن ابجر و قیسبن اشعث و یزیدبن حارث را مخاطب ساخته فرمود: «مگر شما نامه ننوشتید که باغهاى ما سبز و خرم شده و میوهها رسیده، با یاران خود بهسمت ما عزیمت کن؟»، قیس پاسخ داد "ما از این حرفها اطلاعى نداریم و همین قدر میدانیم باید زیر بار حکم پسرعم خود درآیى و او حتماً با تو بهنحوى که دوست میدارى رفتار مى کند".حسین (ع) فرمود: «بهخدا سوگند، من دست خوارى به شما نمیدهم و مانند بندگان فرار نمى کنم. اى بندگان خدا، به خداى خود و شما پناهنده ام، کارى نکنید از دربار فیض خدا رانده شوید؛ من به خداى خود و شما پناه مى برم از هر خودخواهى که به روز قیامت ایمان نمى آورد».
آنگاه مرکب خود را خوابانیده به عقبةبن سمعان دستور داد ناقه اش را پابند زد (این عمل حاکى از آنست که «ما سر نزاع با شما نداریم»).حر ریاحى که متوجه شد کوفیان عزیمت جدال با آن حضرت را دارند از عمر سعد پرسید "آیا با این مرد نبرد خواهى کرد؟ "، گفت "بله، بهخدا سوگند، نبرد سختى کنم که کمترین درجه آن پریدن دست و سرها باشد"؛ پرسید "آیا از آنچه بیان فرمود عبرت نگرفتید و پى به مقام او نبردید؟ "، پاسخ داد "اگر کار بهدست من بود چنانست که تو در نظر گرفته اى لیکن پسر زیاد نمى گذارد خواسته من عملى شود".
منبع : برنا
بازگشت به صفحه رسانهها
دیدگاه تان را بنویسید