گفتوگوی مثلث با جواد خیابانی
یاد دوران جنگ افتادم
گفتوگو با جواد خیابانی که بسیار مرد خونگرم و بااحساسی است همیشه جذابیتهای خاص خودش را دارد. اینبار حرفهای او هم دردناک است، هم خوشحال کننده و هم درعینحال جذاب. متن گفتوگوی مثلث با گزارشگری که این روزها بهشدت مشغول امدادرسانی به مناطق زلزلهزده غرب کشور است را میخوانید.
زلزله غرب کشور همه را متاثر کرده است. دراینباره صحبت میکنید؟
در ماجرای اخیری که پیش آمده هر کسی به نوبه خودش زحمت کشید. خیلیها به کرمانشاه رفتند. خیلیها در مناطق زلزلهزده همچنان حضور دارند و مشغول کمک به مردم هستند.
به نظر میرسد مردم با روشهای مختلف نسبت به این اتفاق ابراز همدردی میکنند. این طور نیست؟
اصلا این رسم ماست. وقتی به مجلس ترحیم میرویم، روحانی یا مداح میگوید از همه کسانی که از راه دور و نزدیک آمدهاند و به هر طریقی تسلای خاطر بازماندگان شدهاند تشکر میکنیم. به نظرم همه مردم در حادثه اخیر در کنار هم بودند و باید قدردان این مردم بود. این داغی بود که روی دل همه ما سنگینی کرد. همه به نوعی همدردی کردند. نباید میزان این همدردی را محاسبه کنیم. نفس عمل مهم است. همه شریک غم کرمانشاهیها شدند. یکی کار داشته و نرسیده که به کرمانشاه بیاید. یکی کارش را رها کرده و به اینجا آمده است و به هر حال هر یک از هم وطنان ما به نوعی شریک غم مردم غرب کشور شدند. این خیلی ارزشمند است.
شما این امدادرسانی را چگونه دیدید؟
من بیتردید به این نتیجه رسیدم که باید از کار و زندگیام بزنم و به اینجا بیایم. چون اگر این زلزله خداینکرده در کرج یا تهران اتفاق میافتاد شک نداشتم که همین مردم کرمانشاه برای کمک به ما پیشقدم میشدند. بنیآدم اعضای یکدیگرند...
یک کلیپ این روزها در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود که به نظرم خیلی جالب است. در یکی از روستاها یک آقایی مشغول گزارشکردن فوتبال است. شما هم حضور دارید. دراینباره صحبت میکنید؟
یک آقایی در کنار خانه ویرانشدهاش، در کنار همسر و فرزندش، در سوز سرما و فقط با نور یک شمع نشسته بود و فوتبال گزارش میکرد. به من میگفت همین که تو پیش ما آمدی برایمان قوت قلب است. حالا بگذار من تو را شاد کنم. به جای اینکه تو من را شادکنی من این کار را انجام میدهم تا ببینی که من غم ندارم. راست نمیگفت. همه زندگیاش آوار شده بود روی هم. مگر میشود که شما خانه و زندگیات روی هم آوار شود و از بین برود آن وقت شاد باشی؟ اما این آدم میخواست مردبودنش را نشان دهد. قلب بزرگش را به من نشان میداد. وقتی این صحنهها را میبینم احساس میکنم که اگر کمک نکنم و در صحنه نباشم خیلی کار بدی کردهام. اگر کمک کنم وظیفهام را انجام دادهام اما اگر کمکی نکنم و بیتفاوت باشم خیلی کار بدی کردهام و نمیتوانم هیچوقت خودم را ببخشم. من راجع به خودم حرف میزنم. چون دیدم که این مردم مظلوم چطور به خاطر ما غمشان را کنار میگذارند. در این صورت باید شادی و زندگی و راحتیام را به خاطر غم این مردم کنار بگذارم. اصلا وظیفه دارم که اینطور برخورد کنم.
بالطبع صحنههای دردناکی در مناطق زلزلهزده دیدهاید. راجع به این موضوع صحبت میکنید؟
همه صحنههایی که طی این روزها دیدهام دردناک است. خیلی دردناک. اما این مردم امید دارند. باز هم به رسم خودمان برمیگردم. مگر نمیگوییم که بعد از هفتم یا چهلم باید سیاهها را از تنمان دربیاوریم. از عزا و سوگواری دربیاییم. میخواهم بگویم همه ما الان وظیفه داریم شادی را به کرمانشاه برگردانیم. خانهها خراب شد. مردم مظلوم و مهربان این مناطق زیر آوار ماندند. بعضیها متاسفانه از دنیا رفتند و خیلیها مجروح شدهاند. اما چه باید کرد؟ همچنان باید زانوی غم بغل کنیم و بگوییم وای وای چه مصیبتی! یا اینکه باید سعی کنیم این مناطق را از نو بسازیم؟ به نظرم سوگواری را تمام کنیم. حالا وقت آن است که کمر همت ببندیم و برای این مردم خانه بسازیم و امکاناتی که داشتهاند را دوباره برایشان فراهم کنیم. مقاممعظم رهبری هم با حضور در مناطق زلزلهزده با مردم داغدار ابراز همدردی کردند و توصیههایی هم داشتند.
بله. وقتی رهبر ما به کرمانشاه میآیند و دستور میدهند که مناطق آسیبدیده باید احیا شوند و خانهها دوباره بنا شوند دیگر حجت بر همه ما تمام شده است. دیگر وظیفه داریم که برای این مردم خانه بسازیم. همه ارگانها موظفند که برای مردم داغدار خانه بسازند. تا قبل از فرمایشات و دستور اکید مقام معظم رهبری برخی از مسئولان احساس میکردند که باید دیر یا زود برای مردم زلزلهزده خانه بسازند اما حالا قضیه فرق میکند. باید بسازند. زود هم بسازند تا سرما بیش از این مردم داغدار را رنج نداده. نفر اول این مملکت دستور داده و ما اگر پیرو ایشان هستیم باید این دستور را اجرایی کنیم. همه باید یکی شویم. میدانم خانهساختن برای این مردم چه موانعی دارد. چه چالشهایی دارد. واقعا نمیدانم. من عمران نخواندهام. از ساختمانسازی سر درنمیآورم اما فکر میکنم که میشود از خانههای پیشساخته استفاده کرد.
کمکهای نقدی را چگونه هزینه میکنید؟ به شکل درستی دست پیدا کردهاید؟
در حال تحقیق هستم پول مردم که به امانت به من سپردهاند تا برای این مردم عزیز هزینه کنم را به بهترین شکل ممکن برایشان خرج کنم. صمیمانه از همه عزیزانی که به من اعتماد کردند سپاسگزاری میکنم. واقعا احساس مسئولیت میکنم و به همه آنهایی که کمک کردهاند قول میدهم که کمکهایشان به بهترین شکل ممکن به مردمی که نیازمند این کمکها هستند خواهد رسید. دلم میخواهد کمکهای نقدیای که به امانت نزد من است بهخوبی هزینه ساختوساز شود. حسن کار اینجاست که قرار نیست زمینی برای این مردم بخریم. زمین از آن مردم است. تنها کافی است خانهای دوباره بنا شود که بتوانند زیر یک سقف به خوشی و سلامت زندگی کنند. تازه برخی خانهها هستند که پایه ساختمان پابرجاست و فقط کافی است که تعمیراتی صورت بگیرد. به نظرم خیلی اتفاق خوبی است که نقشهای جامع کشیده شود. روستاها و شهرهای آسیبدیده یکشکل و مقاوم ساخته شوند. اینها آرزو نیست. شعار هم نیست. میشود این کار را انجام داد. روستاهایی که آسیب دیدهاند شاید هر کدام نهایتا به ۳۰ تا ۵۰ خانه خوب نیاز دارند. خب این خانهها را باید خوب بسازیم؛ یکشکل، زیبا و مقاوم. چه اشکالی دارد؟ نباید تکروی کنیم. باید یک نقشه جامع داشته باشیم. خانهها طبق یک نقشه جامع دوباره ساخته شود. اگر قرار باشد هر کسی از راه برسد و یکجور به ساختوساز این خانهها برسد باز هم در آینده به مشکلاتی برمیخوریم که باید امروز برایش چارهاندیشی میکردیم. به نظرم باید خانههایی برایشان ساخته شود که در کل ایران نمونه باشد. این مردم حق دارند که در چنین خانههای خوبی ساکن شوند.
کردها مردم میهماننوازی هستند. همه مردم این را میدانند و دلیل این همه مهر و محبت هم روشن است. نظر شما چیست؟
میهماننوازتر از کردها نداریم. همه میدانیم. یادمان نرود همین مردم بودند که در موکبهایی که برای زائران کربلا در مسیر کرمانشاه تا مرز ساخته بودند به مردم سراسر ایران خدمت میکردند. به زائران غذا میدادند. پای آنها را ماساژ میدادند تا خستگی راه از تنشان بیرون برود. مسافران را به خانههایشان میبردند تا از آنها پذیرایی کنند. اصلا یکی از دلایلی که من نسبت به این مردم احساس مسئولیت میکنم همین روحیه فداکارانه و میهماننوازی مردم کرمانشاه است. هر بار که به این شهرها سفر کردم با مهربانی این مردم روبهرو شدم. شرمندهام کردند. من اولین بار نیست که به شهرهای غربی میآیم. بارها به سنندج، مریوان، کرمانشاه، قصر شیرین، اورامان، سرپل ذهاب و بسیاری شهرهای دیگر کردنشین سفر کردهام. اینها مردمان بسیار مهربان و میهماننوازی هستند. نه به خاطر اینکه من جواد خیابانی هستم. نه. قبل از اینکه شناختهشده باشم هم به این شهرها رفتهام و ذرهای تغییر در رفتار این مردم ندیدهام. آنها چهره شناخته شده یا غیرمعروف را از هم جدا نمیکنند. برایشان مهرورزی یک اصل است. در قصر شیرین سرباز بودم. با تمام وجودم مهربانی این مردم را لمس کردهام. چون ذاتشان این است. از زائرانی که تا دیروز از طرف این مردم پذیرایی شدند میخواهم که امروز بیایند و اینبار این زائران به مردم آسیبدیده کمک کنند.
این روزها مردم در شبکههای اجتماعی واکنشهای مثبتی در مورد اقدامات خیرخواهانه شما نشان میدهند. دراینباره چه نظری دارید؟
از همه ممنونم. واقعا خدا را شاهد میگیرم که جز انجام وظیفه به چیز دیگری فکر نمیکنم. در زلزله رودبار و بم و آذربایجان هم خودم را مسئول میدیدم. همه ما باید خودمان را مسئول بدانیم. تا جایی که توان داشتهام کمک کردهام. حالا مدتی است که شبکههای اجتماعی فعالتر شدهاند. ۱۰ سال پیش که چنین فضایی نبود. اخبار اینقدر زود دست به دست نمیشد. خدا را شاهد میگیرم که هدفم جز خدمت کردن و انجام وظیفه نیست. باز خدا را شاهد میگیرم که اصلا علاقهای نداشتم عکس یا فیلمی از من حین کمک به این مردم عزیز منتشر شود. یک جاهایی از مردم خواهش میکردم که عکس نگیرند. خواهش میکردم که سلفی نگیرند. به هر حال مردم به من لطف دارند. من شرمندهشان هستم. خیلیها هستند که خیلی بیشتر از من در کمکرسانی به مناطق زلزلهزده فعال بودهاند و اتفاقا هیچ کس هم عکس یا فیلمی از این عزیزان ندارد. من در میان سیل همراهان و کمکرسانان قطرهای بیش نیستم و این را از صمیم قلبم میگویم. دوست ندارم در مورد کمکرسانی من چیزی نوشته شود. ما کاری نمیکنیم. رساندن دو تا کنسرو و پتو به دست هموطن داغدیده و عزیزمان اصلا کاری نیست که بخواهم با آن پز بدهم. من نتوانستهام برای اینها پدر باشم. نتوانستهام برادر باشم. شرمندهام. سیر کردن شکم دو نفر در این خرابهها که هنر نیست. به خدا کار خاصی نیست که بخواهم فخرفروشی کنم. در مقابل سیل خروشان این ملت عزیز و همدل من هیچ چیز نیستم. اگر به خاطر داشته باشید وقتی تیمملی از ازبکستان دو گل پیش افتاد در گزارشم گفتم شادی حق ملت ماست. این جمله را خودم خیلی دوست دارم. اما دم این مردم عزیز خیلی گرم که در همین غم هم شریک غم یکدیگر هستند. در تهران از ساعت ۶ صبح تا ۱۲ شب بدون هیچ وقفهای داشتیم کمکهای مردم را جابهجا میکردیم. یک لحظه نبود که کمکی از راه نرسد. مرتب کمکها به دست ما میرسید تا به کرمانشاه بیاوریم. بعد که به کرمانشاه آمدم دوستانم با من تماس گرفتند که در همان نقطه از شهر که اعلام کرده بودیم هنوز هم مردم کمکهای خودشان را تحویل میدهند. این اتحاد و همبستگی خیلی دلگرمکننده است. مردم ایران خشن نیستند، دروغگوو کلاهبردار نیستند. اکثریت این مردم مهربان هستند و در روزهای سخت به داد همسایه خودشان میرسند. این را ثابت کردهاند. میبینید که ثابت
کردهاند.
این حال و هوا برای خیلیها تداعیگر روزهای اول انقلاب است. وقتی همبستگی اجتماعی میان مردم بهشدت بالا بود. این طور نیست؟
باور کنید که این روزها من را یاد دوران جنگ میاندازد. به خدا همین شور و همدلی بود. اتفاقات عجیبی بین این مردم میافتد که به نظرم باید متخصصان راجع به آن خیلی جدی بنشینند و کنکاش کنند که این روحیه بزرگمنشانه از کجا میآید.
امدادرسانی ادامه دار خواهد بود؟
امدادرسانی قطعا ادامه خواهد داشت. ما نمیدانیم که سرما خوردن و نخوابیدن و خستگی یعنی چه. ما نمیدانیم چطور روز را شب میکنیم. ما اینها را نمیفهمیم. فقط میدانیم که سرپل ذهاب و همه روستاهای آسیبدیده باید دوباره ساخته شوند و مردم دوباره به خانههای خودشان برگردند. اینجا یک عروسک به یک دختر بچه میدهید میفهمید که چقدر با چیزهای کوچک دلش شاد میشود. به یک پسر بچه اسباببازی که میدهید متوجه میشوید که چقدر به این کمکها نیاز دارند. وقتی یک شال گردن میپیچم دور گردن دختربچهای که دارد از سرما میلرزد یا دستکشی که... (بغض میکند) ببخشید... دست دختربچهای از سرما انگار یخ زده بود. دستکشی را دیروز در تهران یک دختربچه به من داد و به من گفت این دستکش را به دختربچههای کرمانشاه برسان. وقتی این امانت را رساندم بغض کردم. خیلی جاها به هم ریختم. میدانید. خسته نیستم. یک پسربچهای در تهران قلک خودش را پیش من آورد و به من گفت با پولهایم برای بچههای کرمانشاه شکلات بخر. دو هزار تومان بود اما به اندازه دو میلیارد ارزش داشت. میدانید چرا؟ چون همه دار و ندارش را آورده بود. او نمیداند که زلزله یعنی چه. آوار شدن خانه روی سر اهل خانه یعنی چه. اما در دنیای قشنگش این را میداند که بچهها شکلات را دوست دارند. به خدا قسم وقتی یک خانمی حلقه نامزدیاش را آورد و گفت این را بفروشید و برای مردم زلزلهزده کرمانشاه هزینه کنید بغض داشت من را میکشت. این چه اتفاقی است؟ این نوعدوستی را در کجای دنیا میبینید؟
به نظر میرسد مناطق آسیبدیده بیش از هر چیز به خانه نیاز دارند.
فقط باید به فکر ساختن خانه برای این عزیزان باشیم. اینها فقیر نبودند. یخچال داشتند. سفرهای رنگین داشتند. اینها آدمهایی هستند که بهشدت مناعت طبع دارند. اینها غرورشان را با هیچ چیز عوض نمیکنند. مردانگی و پهلوانیشان را طبق فرمایشات مقام معظم رهبری بارها نشان دادهاند. شما شاید میهمانشان نشده باشید. من میهمانشان بودهام. میدانم که چگونه برایت سفرههای رنگین پهن میکنند و به تو محبت میکنند. مردم فکر نکنند که اینها خداینکرده آدمهای نیازمندی هستند که باید برایشان لباس کهنه بفرستند. نه، این مردم بهترین و قشنگترین لباسها را میپوشند. اینها لایق بهترینها هستند. شرکتهای بزرگ تجاری الان باید به کمک اینها بیایند. کارخانههای خودروسازی باید همین الان به کمک این مردم بیایند. نباید وقت را از دست بدهیم. باید برای این مردم دوباره خانه بسازیم. اگر کنار هم باشیم که نشان دادیم چقدر متحد و همدلیم، میتوانیم این کار را
انجام دهیم.
دیدگاه تان را بنویسید