آمریکای غایب در جامجهانی با حسرت به آسمان روسیه نگاه خواهد کرد
پوتین در بازی برد- برد
اگر بخواهیم از دیدگاه سیاسی به دنیای گذشته نگاه کنیم باید بگوییم که دنیا به شرق و غرب تقسیم شده بود. اما چگونه؟ در واقع تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب در نتیجه حاکمیت دو ایدئولوژی متضاد اقتصادی و سیاسی بود که سالها به طول انجامید و دو کشور آمریکا و شوروی به عنوان محور اصلی در این تقسیمبندی بودند. زمینههای پیدایش و تثبیت نظام دوقطبی به مسائل و رویدادهای قبل و بعد از جنگ جهانی دوم و نیز پیامدهای جنگ جهانی اول برمیگردد. برای درک درست علل و شرایط تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب ضروری است که تاریخ سیاسی اروپا و آمریکا از جنگ جهانی اول به بعد را مرور کنیم. اما اگر بهطور ضمنی بخواهم به وقایع گذشته اشاره کنم باید بگویم قبل از این تقسیمبندیها در اروپا حکومتهای پادشاهی با گرایشهای سرمایهداری حاکم بود اما در اثر جنگها و ناآرامیهای متمادی و شیوع فقر و بحرانهای اقتصادی زمینهای فراهم شد که تفکرات کمونیستی بتواند خود را مطرح کند. در روسیه تزاری کمونیستها یا همان بلشویکها توانستند دست به انقلاب بزنند.
انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، دیگر کشورهای اروپایی را از دو نظر خارجی و داخلی مورد تهدید قرار داد. از نظر روابط خارجی این تهدید متوجه همسایگان هممرز شوروی مثل لهستان، دولتهای بالتیک، فنلاند و رومانی که تازه به استقلال رسیده بودند میشد ولی از نظر داخلی تهدید شوروی به مراتب بردی وسیعتر داشت. زیرا انقلاب کمونیستی که بنا به ماهیت ایدئولوژیک خود و گرایش جهانی، نیرویی فرامرزی به حساب میآمد، سرمایهداری را نشانه میگرفت. نام بلشویسم در ردیف خرابکاری و تهاجم لرزه بر جان طبقات حاکم در اروپای غربی میانداخت. شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز مناسب تبلیغات کمونیستی بود. زیرا جنگ، شکست، فقر، تورم و بیکاری عواملی بودند که زمینه را برای پرورش کمونیسم مهیا میساختند. در مرحله قبل از آغاز جنگ جهانی دوم شرایط فوق اروپا را عملا به دو جناح تقسیم کرده بود. جناح کمونیسم که هر روز بر دامنه خود میافزود و نیروهای بیشتری را گرد میآورد و جناح سرمایهداری که به دلیل ترس از کمونیسم هر روز بر سختگیریهای خود علیه کمونیسم و طرفداران آن میافزود اما ناگهان با ظهور هیتلر و شروع جنگ جهانی دوم دیگر کشورهای سرمایهداری، شوروی را به عنوان خطر اول فراموش کردند و برای مقابله با خطر هیتلر تمامی نیروهای خود را بسیج کردند. در این زمان شوروی به عنوان پایگاه کمونیسم بیطرفی اعلام کرد و حتی با هیتلر قرارداد عدم تجاوز امضا کرد اما در سال 1941 هیتلر برخلاف پیمان عدم تجاوز با 4 میلیون سرباز به شوروی حمله کرد و همین مساله باعث شد که کشورهای سرمایهداری برای شکست آلمان زمینه را مساعد ببینند، بنابراین با همکاری آمریکا و کشورهای سرمایهداری کمکهای بیشماری برای شوروی ارسال شد و ارتش شوروی نیز با پیشروی در مرزهای آلمان و کشورهای اشغال شده در شرق اروپا یک طرف منازعه شد و پس از پیروزی متحدین نیز به عنوان یکی از طرفهای پیروز در طرحریزی مناسبات آینده جهان نقشی اساسی و بنیادین به خود گرفت. هر چند در طول جنگ اختلافات کشورهای سرمایهداری و کمونیسم نادیده گرفته شد ولی بعد از روشن شدن پیروزی بر نیروهای متفق آرامآرام اختلافات ذاتی کمونیستها و سرمایهدارها بالا گرفت. کشورهای پیروز (آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی) برای طراحی نظام مناسبات بینالمللی بعد از جنگ اقدام به تشکیل کنفرانسها و نشستهای مختلفی کردند و در این کنفرانسها بود که سرنوشت سرزمینهای اشغالشده و کشورهای مغلوب و تقسیم قدرت صورت گرفت و سازمانها و ساختارهای سیاسی و نظامی و اقتصادی جدیدی تعریف شد که در هر کدام از آنها سهم مشخصی برای کشورهای پیروز و قدرتمند در نظر گرفته شد.
پیروزیهای شوروی در نبرد علیه آلمان و تانی کشورهای انگلوساکسون در گشودن جبهه دوم و گریز از رودررویی مستقیم با آلمان در اروپا سبب شد تا هر روز بر توقعات شوروی افزوده گردد. کشورهایی که تحت نفوذ کمونیسم و شوروی بودند و کشورهایی که تحت نفوذ انگلیس و آمریکا به عنوان نماد سرمایهداری قرار گرفتند. شکاف بین کمونیسم و سرمایهداری بعد از جنگ جهانی دوم سبب شد که کمونیستها و کاپیتالیستها هرکدام برای افزایش نفوذ خود تلاش کنند و برهمین اساس نیز کشورها را دسته بندی کردند و در نتیجه جهان را به دو بلوک شرق (کمونیستی) و غرب (سرمایهداری) تقسیم کردند. در همین زمان دو بلوک علیه یکدیگر جنگی تبلیغاتی آغاز کرده بودند و هر کدام سعی در تضعیف نفوذ دیگری در مناطق مختلف جهان داشتند. بنابراین به این تقابل و رویارویی تبلیغاتی، جنگ سرد
گفته میشد.
بدین گونه «اروپای پس از جنگ» به دو بخش اصلی تقسیمبندی شد: «بلوک غرب» که تحت تاثیر ایالات متحده آمریکا بود و «بلوک شرق (کمونیست) که متاثر از شوروی سابق بود. با شروع جنگ سرد، اروپا توسط یک پرده آهنین به دو قسمت تقسیمبندی شد؛ اصطلاح پرده آهنین برای اولینبار توسط وینستون چرچیل بهکار رفت. برخی کشورها از لحاظ سیاسی بیطرف بودند اما بر مبنای سیستم اقتصادی و سیاسیشان تقسیمبندی شدند.
این تقسیمبندیها که ابتدا در اروپا شکل گرفته بود با گذشت زمان به کل جهان تسری پیدا کرد و هرکدام از طرفها، پیمانها و سازمانهایی برای خود تشکیل دادهاند؛ پیمان نظامی ورشو (پیمان نظامی که در بین کشورهای بلوک شرق منعقد شد و پس از فروپاشی کمونیسم منحل شد) و پیمان نظامی ناتو (پیمانی نظامی که بین کشورهای بلوک غرب منعقد شد و همین امروز هم در حال گسترش و فعالیت است و مأموریتهای جدیدی برای خود تعریف کرده است).
اختلافات ایدئولوژیکی کمونیسم و کاپیتالیسم باعث شد که هر دو طرف به این نتیجه برسند که نباید در مقابل دیگری کوتاه بیایند و همین باعث تشدید اختلافات شد اما یک نکته را نباید فراموش کنیم؛ شوروی و بهطور کلی کشورهای سوسیالیستی همیشه علاقهمند بودند که خوفناک باقی بمانند. آنها پشت پرده آهنین بودند و تمایل شدیدی داشتند که نزد غرب خودشان را پیچیده و ترسناک جلوه دهند. اما همه اینها را گفتم تا به این نقطه برسم که به موازات این تاریخ که آن را مطرح کردیم بشر نیز کار خودش را انجام داد. انسان علاقهمند به ساختن است. حتی جنگ هم نمیتواند مانعی باشد که مدرسهای ساخته نشود یا دانشگاهی تاسیس نشود یا استادیومی ساخته نشود. بشر اینها را ساخت. درست به موازات جنگ شرق و غرب. اما در بین همه این ساختهها جامجهانی فوتبال چیز دیگری بوده و هست. جامی مستقل که جشن ملتهاست. تقابل در جامجهانی مورد استقبال مردم جهان قرار گرفت، چون جامجهانی حتی با حضور همه دشمنها در مستطیل سبز ویرانی به بار نمیآورد و باری روی دوش ملتها نبود، بلکه جایی بود برای ابراز احساسات و عواطف ملی، جایی بود برای فریادزدن، برای رهایی. دقت کنید که چه اتفاقی قرار است رخ بدهد. قرار است در سال 2018 مردم جهان بدون توجه به همه پیمانهایی که در عرصه سیاسی بسته شده در استادیومهای ورزشی در روسیه جمع شوند و جشن فوتبال را برگزار کنند. فوتبال قسمتی از تمدن است و پرداختن به آن درست مثل پرداختن به بهداشت عمومی و آموزش و خیلی نیازهای دیگر به امری ضروری تبدیل شده است. با این حال فراموش نکنیم که در همین فوتبال هم غرب بارها شرق را تحریم کرده و بارها نیز شرق در مقام تحریم غرب برآمده است. روسیه چه بهرهای از جامجهانی میبرد؟ به نظرم اولین دستاورد آنها این خواهد بود که پرده آهنین کنار برود. با این جامجهانی قرار است مردم دنیا تصویر تازهای از روسیه ببینند. بهخصوص این تصویرسازی برای مردمی صورت میگیرد که یک روز قرار بود ناتو از آنها در مقابل هجوم ارتش سرخ محافظت کند. حالا همان مردم باید به استادیومهای ورزشی در روسیه بروند. پرچم کشورشان را بالا ببرند و صورتهای خود را به رنگ پرچمشان دربیاورند. پس غرب قرار است در جامجهانی 2018 قدم به پشت پرده آهنین بگذارد؛ پردهای فرضی که بیشترین ابهامها و تردیدها را در موردش رسانههای غربی برای مردم آنجا ساختهاند.
حالا اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است. مردم دنیا قرار است پشت پرده آهنین بروند. در آنجا اما خبری از تهدید نیست. هرچه هست شور و هیجان است. قرار است تماشاگران تیمهای ملی کشورهای جهان پرچم محبوبشان را پشت پرده آهنین ببرند و صورتشان را با رنگهای پرچمشان تزئین کنند.
مساله مهم این است که پوتین چرا این جامجهانی را خواست؟ در کنار این جامجهانی چه منافعی دارد؟ میبینیم که همه سیاستمدارهای دنیا چه چپها و چه راستها بهشدت علاقهمندند که برای بیشتر مطرح شدن پا به محوطه فوتبالیها بگذارند. بهطوری که عکسها به ما نشان دادهاند که مرکز در رختکن تیمملی آلمان حاضر شد و در جامجهانی 2014 نیز نلسون ماندلا در کنار تماشاگران و ووزولا به دست برای آفریقایجنوبی دست میزند و آنها را تشویق میکند. رئیسجمهورها و نخستوزیران زیادی بودهاند که به ورزشگاهها رفتهاند تا از این طریق محبوبیت بیشتری نزد افکار عمومی کسب کنند. بنابراین این محوطه فوتبال جایی است که سیاستمداران را بیشتر و بهتر به جهانیان معرفی میکند. فقط هم جامجهانی فوتبال این خاصیت را دارد. چون هواداران فوتبال میلیاردها انسان در سراسر جهان هستند و اصلا جامهای جهانی در رشتههای دیگر ورزشی قابل مقایسه نیست. پوتین میداند که در غرب، آمریکا رئیسجمهوری به نام ترامپ دارد. شخصی که اصلا دوستداشتنی نیست. درست به همین دلیل جامجهانی برای پوتین فرصتی طلایی است که در تقابل با ترامپ جو تبلیغاتی موثری به نفع خود در سراسر جهان راه بیندازد. یعنی در واقع جامجهانی برای پوتین بازی برد–برد است. او همه داراییاش را روی اعداد برد گذاشته است. در واقع برنده اصلی جامجهانی شخص پوتین و روسیه است. جایی که خبری از جنگ به شیوه سابق نیست. او و کشورش به سادگی میتوانند در جشن ملتها صدرنشینی جهان را از لحاظ معنوی تجربه کنند و به نظر من بازنده اصلی ترامپ و آمریکا خواهد بود که نبودشان در روسیه فشاری متوجه جامجهانی نمیکند اما بهطور حتم برای دولت و ملتشان حسرت بزرگی به همراه میآورد. آنها در طول برگزاری بازیها قطعا به آسمان روسیه چشم خواهند دوخت؛ جایی که آتشبازی روسها در کنار مردم سایر کشورها جشنی را به ذهن متبادر میکند که آمریکا به آن دعوت نشده است. جشنی که همه هستند جز آمریکاییها و این اتفاق خوشایندی برای آنها نیست.
در عین حال آمریکا همواره در مورد این جامجهانی بهدنبال آن بوده که سهم خودش را داشته باشد. یعنی در غنائمی که روسیه به دست میآورد آنها نیز سهمی داشته باشند. نمیدانم چقدر در این بخش موفق میشوند. چقدر موفق میشوند که بازارهایی را در جامجهانی نصیب خودشان کنند اما این واقعیت را باید بپذیریم که همچنان پرچم جنگ سرد میان روسیه و آمریکا بالاست. هرچند این جنگ کمرنگتر شده است اما نمیتوانیم بگوییم از بین رفته. با این حال من معتقدم یک نوع توافق نانوشته شکل گرفته است، بدینصورت که غرب اجازه بدهد که روسیه جامجهانیاش را تمیز و بینقص برگزار کند اما در سوی مقابل روسیه هم سهم قابل توجه آمریکا را
نادیده نگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید