کیروش تیمی شبیه خودش ساخته بود
چقدر تلخ، چقدر شیرین
1- مهندس اهل علم است، همه چیزش حساب و کتاب دارد. کار را به اما و اگر نمیسپارد، مهندس سرش با احتمالات گرم نمیشود. او فکر میکند، طراحی میکند و بعد میسازد. اگر در همه این سالها متوجه نشدهایم که کیروش مهندس فوتبال است، کافی است که همان صحنه ورودی بازی ایران و اسپانیا را تماشا کنید. دوربین که به سمت بالا میرود، ساختار دفاعی تیمملی ایران را نشان میدهد. همه چیز آنچنان در جای خود نشستهاند که انگار منظمترین سازه فوتبالی جهان طراحی شده است. بازیکنانی با ساختاری پر از مثلثها، مربعها، ذوزنقهها و.... مهاجمان اسپانیا وقتی این سازه طراحیشده برای محافظت از تمام فضاهای ممکن را دیدند، برگشتند و توپ را به عقب برگرداندند، آن صحنه اول بازی با اسپانیا را میتوان تعمیم داد به همه دقایق بازی در همه سه بازی تیمملی و همه دقایق قبل و بعد از بازی... مهندس باتوجه به مصالحی که در اختیار دارد، بهترین طراحی را میکند، این همه داستان تیمملی ایران در جامجهانی بود، یک مهندسی کامل. بیاییم در مورد مهندسی بیشتر فکر کنیم. جذاب است، مثلا ما بتن داریم که در فشار محکم است اما در کشش ضعیف است، میآییم آن را با میلهگرد مسلح میکنیم، نتیجه میشود بتنآرمه یعنی چیزی که هم از بتن قویتر است و هم از میلهگرد. این اتفاق در تیمملی ایران رخ داد. ما تیمی داشتیم که برآیند قدرت آن از برآیند قدرت 11 نفر آن بهطور مجزا بیشتر بود، این یعنی یک کار مهندسیشده....
2- مصاحبههای تیمملی پس از رسیدن به تهران را مرور میکردم. علیرضا بیرانوند میگوید از گرفتن پنالتی کریستیانو هیچ احساسی ندارم چون باعث هیچ چیز نمیشد. سامان قدوس میگوید: خوشحالی ندارد وقتی با یک گل فاصله صعود نکردیم. خلاصه مصاحبه هر کسی را که میخوانید، متوجه میشوید بخشی از کارلوس کیروش در تیمش هم پخش شده است. او یک جنگجوی واقعی است؛ از آنهایی که سر پرشوری دارند، از آنهایی که این شعر فارسی را بلد نیستند که: «موجیم و آسودگی ما عدم است» اما در لحظه زندگی به آن عمل میکنند، کارلوس کیروش شور خاصی دارد، برای همین است که در همه نود دقیقههای فوتبال او ستاره تیمش میشود، وقتی که فریاد میزند، وقتی که کتش را درمیآورد، وقتی که سمت داور میرود و... در همه مصاحبههای قبل و بعد از تورنمنت هم کارلوس کیروش یک جنگجو ماند. مردی که ناامیدی و نتوانستن در دایره لغاتش تعریف نشده است. او میرود که برود، در هر مبارزهای چه بیرون زمین، چه درون زمین، او هیچچیز را هم فراموش نمیکند. او برای این کار هم به تیمی نیاز دارد که مثل خودش باشد، تیمی که نترسد، ناامید نباشد، بجنگد. این را میشد در هر سه بازی تیمملی دید، در همه سه بازی تیمملی ما در دقایق رو به انتهای مسابقه موقعیت گل داشتیم، یعنی هم آن گلی که عزیز مراکشی زد، هم شوت کریم انصاریفرد به اسپانیا و هم ضربه طارمی در بازی با پرتغال همه در دقایقی بود که بازی داشت تمام میشد و تیم ایران هنوز امیدوار بود. آن صحنه جانانه در بازی با اسپانیا را به خاطر داشته باشید که رامین و بیرانوند و دیگران روی خط دروازه چگونه مقاومت کردند، این تیم از نظر روحی به درجهای رسیده بود که باید. کیروش این تیم را شبیه خودش کرده بود.
3- یادگاریهای خود را از این جام میشمارم، صحنههایی که دوست میدارم، آنهایی را که ذخیره کردهام به عنوان خاطره، همین 270 دقیقه، همین سه بازی کلی صحنه خاطرهانگیز دارد، مثلا بوسه سامان قدوس به توپ یا وقتی بازیکن مراکشی به خاطر گل به خودی زار میگریست، بازیکنان ایرانی برای دلداری به کنار او رفتند یا همان لاییزدن به پیکه در بازی با اسپانیا، ستاره تیم بارسلونا که مغرورانه به استقبال وحید امیری آمده بود، آنچنان بد دریبل خورد که تا مدتها از یاد نخواهد برد. گل سعید عزتاللهی که اگر سیستم VAR نبود، حالا ما را به تساوی به اسپانیا رسانده بود، از همه شاید مهمتر آن صحنهای بود که علیرضا بیرانوند ثابت کرد که بیدلیل نبود که در یک ویدئوی همراه با کری گفت: «چطوری کریس»... یکی از بزرگترین بازیکنان جهان که معمولا پنالتی از دست نمیدهد، در مقابل بیرانوند یک بازنده بزرگ بود. توپهایی که در هر سه مسابقه از دست دادیم هم شد حسرت، توپ سردار در بازی اول، شوت کریم در بازی دوم و تک به تک طارمی در بازی سوم هم از یادگاری این جام بود، اما شاید بزرگترین یادگاری این جام داشتن تیمی بود که به معنای واقعی کلمه بود. تیم ما تیمی متحد یکدستی بود. کمتر کسی بود که دلش با تیم نباشد. این تیمی بود که میخواست جایی در تاریخ داشته باشد و پیدا کرد. بهترین نتیجهای ممکن را گرفت. ما تیمی داشتیم که ستاره نداشت و ستارهاش یک نام داشت: ایران
دیدگاه تان را بنویسید