قلعه‌نویی بهتر از مورینیو است؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مجید جلالی در شب تولد 63 سالگی‌اش میهمان ورزش سه بود. او در گفت‌وگو با این سایت حرف‌هایی را درباره فوتبال ایران به زبان آورد که باعث شد واکنش‌های متفاوتی شکل بگیرد. برخی رسانه‌ها از او انتقاد کردند و برخی دیگر نیز با او همراه شدند. اما اظهارنظری که باعث این واکنش‌ها شد چه بود؟ جلالی در این مصاحبه قابل تامل، امیر قلعه‌نویی را بهتر از مورینیو دانسته و علی دایی را بهتر از دیدیه دشان. این صورت ماجرا‌ست. اما ماجرای این طرفداری ویژه جلالی از قلعه‌نویی و دایی چیست؟ ریشه این طرفداری به کجا برمی‌گردد؟ او از چه زمانی خود را به یکی از قطب‌های مرزبندی مربی ایرانی و مربی خارجی تبدیل کرد؟ 

  پسر خلف آقای فلیکس

بهتر است برای بررسی حرف‌های مجید جلالی نگاهی به سرمربی‌شدن خوزه مورینیو داشته باشیم. او چگونه و طی چه مسیری بالاخره یک روز تصمیم گرفت روی نیمکت مربیگری یک تیم بنشیند؟ پسر دروازه‌بان پرتغالی «ژوزه فلیکس مورینیو»، کارش را به عنوان یک فوتبالیست آغاز کرد اما وقتی دید توانایی چندانی در آن ندارد، به مربیگری روی آورد. در اوایل دهه ۹۰ به عنوان دستیار مربی و سرمربی تیم‌های پایه، کار خود را آغاز کرد تا اینکه به عنوان مترجم بابی رابسون، مربی مشهور انگلیسی، انتخاب شد. ژوزه جوان، در آن زمان که مترجم رابسون در باشگاه‌های پرتغالی اسپورتینگ لیسبون و پورتو بود، از مربی کهنه‌کار انگلیسی درس‌های زیادی گرفت تا اینکه به عنوان مترجم به همراه رابسون به لیگ اسپانیا و بارسلونا رفت و در بارسلونا مترجم بود. ژوزه دوران سرمربیگری خود را با دوره‌های کوتاه اما موفق در تیم‌های پرتغالی بنفیکا و لییرا آغاز کرد. سپس در سال ۲۰۰۲، مجددا به پورتو بازگشت اما این‌بار به عنوان سرمربی، راهی پورتو شد.

این شروع مورینیو است. مردی که می‌توانست برای همیشه به یکی از بازیکنان معمولی فوتبال تبدیل شود، و بعد از مدتی از یادها برود و بازنشسته شود حالا یکی از بهترین مربیان تاریخ فوتبال است. چرا؟ به نظر می‌رسد مورینیو از هوش بالایی برخوردار است و از خیلی سال‌ها قبل شجاعانه و درست تصمیم گرفته و امروز از ثمره همان تصمیم بزرگ و سرنوشت‌ساز برخوردار شده است.

بهتر است در مورد دشان هم مختصری بدانیم. این مربی فرانسوی کارش را چگونه آغاز کرد و آخرین نتیجه او در دنیای فوتبال چه آدرسی به ما می‌دهد. دشان پس از سقوط یوونتوس به سِری ب سکان هدایت پرافتخارترین تیم ایتالیا را بر عهده گرفت اما پیش از پایان فصل ۲۰۰۶–۲۰۰۷ این تیم را ترک کرد. پس از پایان یورو ۲۰۰۸ رسانه‌ها از او به‌عنوان گزینه اصلی مربیگری تیم ملی فرانسه یاد کردند و از سال ۲۰۱۲ به عنوان سرمربی تیم ملی فرانسه انتخاب شد. او در جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه توانست فرانسه را قهرمان کند.

  تناقض‌گویی‌های آقامعلم

«نمی‌دانم تا چه زمانی مربیان ایرانی باید این همه اهانت، توهین، نامهربانی و شرایط سنگین را تحمل کنند. مگر ما که یک ملت بزرگ و استقلال‌خواه هستیم حق نداریم که به نیروهای خود اعتماد کنیم و چرا فضای ورزشی کشور را به سمتی برده‌اند که همه بگویند: ما چیزی نیستیم ما مربی نداریم، ما امکانات نداریم، ما بازیکن و داور نداریم. آیا این یک سبک مدیریتی جدید است؟ چه کسانی از این القائات سود می‌برند؟ کشور و مردمی که با افتخار به شهیدان و ایثارگران و جانبازان خود می‌نگرد، چرا باید افتخارات ورزشی خود را در گرو کسانی ببیند که فقط ما را به چشم مردمی نگاه می‌کنند که وابسته‌اند و پول دارند و چیزی هم بلد نیستند و استعداد زیادی هم ندارند، این در حالی است که ما هستیم که برای آنها موفقیت دست‌و‌پا می‌کنیم و آنها را به افتخار می‌رسانیم و آنها هستند که از تمامی ابزار، امکانات و استعدادهای ما بهره می‌برند و به وسیله‌ فضایی که خود برای آنها ایجاد می‌کنیم موفق می‌شوند و در نهایت ضمن تحقیرشدن، ما و جهانیان باید شاهد بالا‌رفتن پرچم کشورمان به دست آنها باشیم. البته این موفقیت را مدیون رفتار و نگرش سیاست‌‌گذارانی هستند که بر خلاف اظهارات خود، افکار وابسته و ایده‌های غیرحرفه‌ای دارند و تنها دیدگاه حرفه‌ای را در خارج‌کردن بی‌‌حساب پول‌های این مردم می‌دانند. چگونه است که سالانه ثروت هنگفتی از سرمایه این ملت به بهانه آوردن مربیان خارجی از این کشور خارج می‌شود در حالی که حتی یک ریال هم هزینه صرف تربیت مربی در این کشور نمی‌شود.

می‌گویند که مربی نداریم. هرچند با این حرف صد در صد مخالفم ولی کاش طی این سال‌ها با آوردن مدرسان خوب خارجی، همچنین اعزام مربیان متعهد به صورت سالانه به دوره‌های پیشرفته خارجی یا حتی آوردن مربیان مجرب خارجی به پیشرفت علوم مربیگری در کشور کمک کرده و از این طریق در تکمیل تامین نیروی انسانی متخصص برای مربیان کشور هم اقداماتی انجام می‌دادیم تا مجبور نباشیم بعد از گذشت این همه سال و صرف هزینه‌های بسیار سنگین باز هم به شخصیت‌های درجه چندم خارجی وابسته باشیم. حال، این ضعف چه کسی است؟ مگر نه اینکه مربی در فوتبال هر کشور یک رکن اساسی است، پس چرا بخش سیاست‌‌گذاری فوتبال در کشور در این 30 سال رقم‌های نجومی را هزینه استخدام مربیان خارجی کرده‌اند ولی برای تربیت مربی در کشور هزینه و زحمتی متحمل نشده‌اند و تازه اگر بنا بر استعدادهای ذاتی این ملت بزرگ کسانی هم پیدا می‌شوند که در عمل می‌گویند که ما می‌توانیم، آنها را به شکل‌های مختلف بی‌کفایت جلوه داده و در همان زمان‌ها به سراغ خارجی‌هایی می‌روند که هیچ‌کس به خوب‌بودن و مفیدبودن آنها مطمئن نیست و فضای پیشرفت فوتبال کشور را برای کسانی مهیا می‌کنند که نه به استعدادهای این ملت معترفند و نه به آرمان‌های آنها وفادار، ولی معلوم نیست که در این راه منافع چه کسانی تامین 

می‌شود.»

این عبارات از آن مجید جلالی است. او در نامه‌ای به محمود احمدی‌نژاد که طی دوران رئیس‌جمهوری خود بارها به طور مستقیم در امور مربوط به ورزش و حتی انتخاب مربیان ملی دخالت می‌کرد، سعی کرده بود ریشه همه مشکلات فوتبال ایران را حضور مربیان خارجی و توجه مدیران به این مربیان برشمرد. نامه البته به طرز عجیبی هوشمندانه تنظیم شده بود. مجید جلالی که می‌دانست شعار دولت احمدی‌نژاد عدالت‌خواهی و مبارزه با اشرافیت است، سعی کرده بود در جای‌جای نامه‌اش خود را به این گفتمان و فرهنگ نزدیک کند و دست روی مسائلی بگذارد که حساسیت دولت وقت است. در آن نامه مجید جلالی ابدا جایی برای دفاع از مربیان خارجی باقی نگذاشته بود اما بعد از گذشت سال‌ها از انتشار آن نامه امروز در سن 63 سالگی آن نامه را طور دیگری تفسیر می‌کند؛ طوری که بعید به نظر می‌رسد با واقعیت مطابقت داشته باشد.

جلالی می‌گوید: «من هنوز دیدگاهم همان است که در آن نامه نوشتم هرچند به خاطر آن خیلی لطمه خوردم و اگر آن نامه را نمی‌‌نوشتم، می‌توانستم خیلی کارهای بهتری را در این مدت داشته باشم. این نامه مربوط به حدود 12 سال پیش است و در آن منظور من این نیست که خارجی‌ها بد هستند. ما در کل یک مربی خوب و بد داریم و مربی ایرانی و خارجی نداریم. خیلی خارجی‌ها آمدند که خوب نبودند و خیلی‌ها هم خوب بودند. ایرانی‌ها همین‌طور. اما مشکل اینجا‌ست که شیوه ارزشیابی عملکرد نداریم که بفهمیم این مربی خارجی خوب است یا نه؟ شیوه ارزشیابی ما فقط نتیجه است.»

ادامه دفاعیه جلالی اما قابل‌توجه است؛ «در این نامه من به این موضوع خیلی ریشه‌ای اشاره کردم و گفتم چرا این سرمایه‌ها را صرف بهینه‌سازی نیروهای انسانی نمی‌‌کنید.» این اظهارات در حالی است که مجید جلالی در چند مقطع دیگر هم ضدیت خود با فعالیت مربیان خارجی را نشان داده است.

با این حال آنچه برای مربیانی همچون جلالی یک توجیه دم دستی است، نامی است که بارها از آن در چنین شرایطی استفاده کرده‌اند؛ رایکوف.

جلالی می‌گوید: «رایکوف مربی بزرگی بود، حتی کی‌روش هم در هفت سال یک چیزهایی به تیم ملی داده است. اینکه بگوییم آن نامه من برای این است که بازار کار مربی ایرانی خراب شده سمت بدبینانه ماجراست و باعث می‌شود من مربی هم فکر کنم که روزنامه‌نگارها هم به خاطر منافع‌شان از حضور مربی‌های خارجی حمایت می‌کنند. ما باید اینها را کنار بگذاریم. ما اگر منصفانه نگاه کنیم، می‌توانیم با هم صحبت کنیم. هیچ‌کس نمی‌‌تواند منکر تاثیرگذاری مربیان خارجی شود اما مشکل اصلی این است کسانی که 30سال کمیته آموزش دست‌شان بوده در تلویزیون می‌گویند ما مربی نداریم. آنهایی که سال‌ها فوتبال را مدیریت کردند، می‌گویند ما مربی نداریم. این اذیت‌کننده است.»

آیا این اظهارات فرافکنی است؟ آیا منظور همه مدیران یا مسئولانی که در رسانه‌ها تاکید می‌کنند مربی نداریم، این است که نباید به مربی ایرانی بها بدهیم؟ آیا مربیان ایرانی باکیفیتی در فوتبال ایران داریم که همین امروز اگر سکان هدایت تیم ملی را به آنها بسپاریم خیال‌مان از بابت عملکرد آبرومندانه و نتایج مطلوب راحت است؟ بد نیست مجید جلالی به این سوال‌ها نیز پاسخ بدهد.

اما مهم‌ترین بخش اظهارات جلالی به آنجایی برمی‌گردد که در مقام مقایسه قلعه‌نویی و دایی با مورینیو و دشان بر‌آمده است؛ «من به همه کسانی که این جملات را می‌شنوند، بگویم که می‌خواهم  با تمام وجود و تمام اعتقادم چیزهایی را بگویم و شاید به من بخندید اما با اعتقاد کامل می‌گویم که قلعه‌نویی از مورینیو بهتر است. علی دایی از دشان بهتر است و فقط فرقش در محیط است. این مربیان  را محکوم نکنید.  یک نفر در نازی‌آباد و با فرهنگ آنجا بزرگ شده و دیگری در بارسلون کنار بابی رابسون رشد کرده است. من و امثال من را محکوم نکنید. من در حوزه رسانه کسانی را می‌شناسم که اگر در محیط دیگری بودند، می‌توانستند برجسته‌ترین نویسنده‌ها باشند اما الان کنار شما هستند و  دارند برای  آب‌باریکه‌ای تلاش می‌کنند.»

اما جلالی باز هم در ادامه خیلی‌ها را شوکه می‌کند و می‌گوید: «ما همیشه برای مربی‌های خودمان ابهام ایجاد کردیم. هرکدام یک‌جوری، یکی را گفتیم با بازیکن ساخت‌و‌پاخت می‌کند و دیگری با داور... ببینید از نظر فوتبال من کی‌روش را اصلا مقصر نمی‌‌دانم، کی‌روش کاری را انجام داد که ما می‌خواستیم. اگر ما می‌خواهیم در جام جهانی نتیجه بگیریم با اطمینان  بگویم غیر از این روشی که تیم ملی بازی کرد در  فوتبال هیچ روش دیگری وجود ندارد.  سال 2000 در کلاسی بودم که جام جهانی 98 را روی تیم‌های آسیایی بررسی می‌کردند. ایران در جام‌جهانی 98 بیستم شده اما ژاپن 32 شده بود. این  اولین حضور ژاپن در جام جهانی بود اما مدرس به ما گفت در آسیا آینده به ژاپن تعلق دارد و ایران همچنان با این فوتبال سرگرم خواهد بود. این را براساس آیتم‌هایی که از نحوه بازی استخراج کرده بودند، می‌گفت. مربی‌های خارجی وقتی به ایران می‌آیند در اولین اقدام  پیش رایزن‌های فرهنگی سفارت‌هایشان می‌روند و می‌گویند اینها چی می‌خواهند؟ آنها می‌گویند پول خوب بگیر، روی آنها مسلط باش و برنده شو.»

آیا این چند جمله آخر به خودی خود ایجاد ابهام و شایعه درباره عملکرد مربیان خارجی در فوتبال ایران نیست؟ این اظهارات آیا سند قابل توجهی نیز دارد؟ بخش دیگری از آن نامه معروف که مجید جلالی به احمدی‌نژاد نوشت اما این بود؛ «معلوم نیست خارجی‌ها چه کاری را می‌توانند انجام دهند که نیروهای داخلی نتوانسته‌اند، آیا ابزار، امکانات و بودجه‌ای را که برای موفقیت خارجی‌ها مهیا می‌کنند تا به حال برای نیروهای خودی مهیا کرده‌اند؟ آیا حیطه اختیاراتی که برای خارجی‌ها قائل هستند برای مربیان ایرانی هم قائل‌اند؟ وقتی مربی خارجی را می‌آورند حتی باید در برنامه‌ریزی هفتگی برای ساعات تفریح او نیز زمین تنیس اجاره کنند و آب سرد و گرم خانه آنها تمام فکر مسئولین اجرایی ما را 

می‌گیرد. 

در حالی که مربی ایرانی را بعد از یک باخت کنار خیابان به تنهایی رها می‌کنند و می‌روند. آن‌قدر به مربیان خارجی اختیار می‌دهند که همه و از جمله بازیکنان فکر می‌کنند که او از کره مریخ آمده، در حالی که مربی داخلی را حتی از اختیارات متعارف مربیگری خود هم می‌خواهند محروم کنند. رقم‌های نجومی را به مربیان خارجی می‌دهند و با کلی اختیارات نامحدود و خدمات رفاهی، خانه و ماشین مجلل، مترجم گماشته، راننده، پزشک خصوصی و… در صورتی که وقتی به ثمره‌ کار نگاه می‌کنی، هیچ‌چیز بالاتری را نمی‌بینی، آنها چه چیزی به بازیکنان یاد می‌دهند؟ کدام بازیکن را برای ما ساخته‌اند، چه روش و ایده نوینی را به فوتبال ما تزریق کرده‌اند و چه چیزی به ما اضافه کرده‌اند؟»

جلالی درباره این نامه البته دو واکنش کاملا متفاوت داشته؛ در مقطعی گفته نوشتن آن نامه مفید نبود و در مقطع دیگری گفته است اگر باز هم زمان به عقب برگردد باز هم آن نامه را می‌نویسم. حالا اما بعد از گذشت سال‌ها به طور کلی این نامه را طور دیگری تفسیر می‌کند.

مجید جلالی که آن نامه معروف را این‌طور آغاز کرده بود؛ «چند روزی است که با خود خلوت کرده‌ام، آن‌قدر حرف برای گفتن دارم که مانند کوهی روی دلم سنگینی می‌کند. حرف‌هایی که مانند استخوان در گلوست. با چه کسی درد‌دل خود را در میان بگذارم؟ تا کی می‌توانم این دردها را در خود نگه دارم؟ بعد از ساعت‌ها فکر، از رئیس‌جمهور مردمی ایران کسی را بهتر ندیدم، او که دل‌سوخته است و عاشق وطن، و او کسی است که بهتر از هر کسی می‌تواند به حرف‌های یک دل پر‌درد گوش دهد.» این روزها وقت زیادی برای احساساتی‌شدن ندارد، بنابراین باز هم هوشمندانه

 اظهارنظر می‌کند.