داستان شکست فلسفه کیروش در فوتبال ایران
نگاه غربی به فوتبالی که اهل آدمکشی نیست
بهمن فروتن : تفرقه بینداز و حکومت کن. این یک اصل ماکیاولیستی است که کیروش با تکیه بر این اصل سعی دارد میان هواداران پرسپولیس شکاف ایجاد کند.
اینجا کیروش این اختلاف را میان دو گروه متفاوت نینداخته، بلکه در بین یک گروه قصد دارد این اختلاف و تفرقه را دامن بزند. او میداند که هواداران پرسپولیس تیم ملی فوتبال کشورشان را هم دوست دارند بنابراین اصلا بعید نیست که در مورد یا مقطع خاصی حتی منتقد برانکو شوند و او را به خاطر رودررویی با سرمربی تیم ملی سرزنش کنند. بهخصوص اینکه تا اینجای کار برانکو نیز از این دعوا استقبال کرده است و لجبازیهای دوطرفه همچنان ادامه دارد. در واقع کیروش سعی دارد دشمن فرضی برای خودش درست کند و از این طریق ضعفهای خود را پوشش بدهد. این دشمنسازی در حالی صورت میگیرد که همه ما میدانیم پرسپولیس در طول تاریخ فوتبال ایران هرگز دشمن تیم ملی نبوده و نیست. اتفاقا هرگاه پرسپولیس و استقلال رشد کردهاند تیم ملی فوتبال ایران به موفقیتهای بزرگی رسیده است. به همین دلیل باید بپذیریم که این نزاع میان این دو مربی در نهایت به ضرر فوتبال ایران تمام خواهد شد. وقتی از کیروش و شخصیت او صحبت میکنیم نباید بگوییم که او یک فرد است با روحیات تهاجمی. او نشان داده که اهل خصومت است و این روحیه تخاصمی باعث شده تا هواداران پرسپولیس هم با این مربی دچار مشکل شوند. بنابراین تیم ملی ما از همین روحیه تخاصمی سالهاست که ضربه خورده و هیچکس هم نتوانسته این وضعیت را اصلاح کند. وقتی میگویم هیچ کس یعنی حتی رئیس فدراسیون فوتبال که طبق اصول حرفهای فوتبال کارفرمای کیروش به حساب میآید نیز به دلیل چسبندگی به این مربی دچار یک نوع تزلزل بیسابقه شده است. تاج حالا دشمنیهایی را هم به خود میبیند و این نتیجه سیاستهای غلطی است که میگوید حرف آخر را کیروش باید بزند. این وضعیت باعث شده تا خود فدراسیون هم در این زمینه آسیب ببیند. کیروش در منچستریونایتد کار کرده است. بله، این درست است. واقعیت دارد که او زمانی در کنار مربی بزرگی چون فرگوسن کار کرده است. لیگ برتر دریای کوسهها است. آنها به یکدیگر رحم نمیکنند. وقتی پای جام و موفقیت و پیروزی در بین باشد ابدا به اخلاق فکر نمیکنند. آنها به کسب ارقام نجومی فکر میکنند. این وضعیت باعث شده تا آنها دارای خصلتهای خاصی شوند. آنها از اساس طور دیگری به فوتبال نگاه میکنند. پس در آنجا اخلاق هیچ معنایی ندارد. البته همیشه شعارهایی در خصوص بازی جوانمردانه و مبارزه با نژادپرستی مطرح میشود اما خود آنها بهتر از هر کسی میدانند که این معضلات در آنجا بهشدت پررنگ است که اینچنین به مبارزه با آن برخاستهاند. بنابراین کیروش با آن فلسفه به فوتبال ما نگاه میکند در حالی که باید بداند هنوز فوتبال ما حیثیتی برای دفاع دارد. هنوز اقلیتی هستند که شرافتمندانه کار میکنند. درست است که فوتبال ما پر از مسائل دلالی و رمالی است اما با این حال هنوز فوتبال ما به جایی نرسیده که بخواهیم برای یک بازی، انسانی را به قتل برسانیم. هنوز فوتبال ما به فوتبال کلمبیا تبدیل نشده. هنوز فوتبال ما به بلژیک شباهت ندارد که سال گذشته چند بازیکنش ناپدید شدند و هنوز کسی از سرنوشت آنها خبر ندارد. در برخی کشورها به خاطر یک باخت بازیکن را به قتل میرسانند. نمونهاش را حتما به خاطر دارید؛ اسکوبار که برای کلمبیا بازی میکرد و چون در جامجهانی گل به خودی زد بعد از برگشتن تیم ملی از جام جهانی به آن کشور او را به قتل رساندند. هنوز فوتبال ما به فوتبال آلمان نرسیده که بنده با تمام وجود دشمنی دو باشگاه بایرنمونیخ و وردربرمن را دیدهام و میدانم برای به زیرکشیدن یکدیگر دست به چه کارهایی میزنند، بنابراین رویهای که در فوتبال غرب به عنوان امری معمول به آن میپردازند هنوز زود است که در فوتبال ما پیادهسازی شود. ترفندها و جنگ روانیهای کیروش هم محصول همان فوتبال است. این روحیه از آنجا نشات میگیرد؛ جایی که مورینیو استاد چنین جنگ روانیهایی است و البته تاوان این روحیه را نیز پس داده است. در چنین وضعیتی باید بگویم که ممکن است کیروش در زمینههایی هم حق داشته باشد اما او باید درباره مسائلی که فکر میکند صاحب حق است توضیح بدهد اما او بدترین راه را انتخاب میکند و طوری با فوتبال ایران برخورد میکند که میبینیم تنها نتیجه آن دشمنی و خصومت است. او باید بداند در حالتی با برانکو وارد یک دعوای بیپایان شده که ترفندهای فوتبال غربی در فوتبال ایران جواب نمیدهد؛ موضوعی که اتفاقا برانکو آن را بهخوبی متوجه شده و میداند چگونه باید برخورد کند. جالب اینکه برای اولینبار است که سرمربی تیم ملی ایران از جنسی است که از جنگ روانی و توهین و تحقیر بهشدت استقبال میکند. او در این بخش بینظیر است. شما به گواردیولا نگاه کنید. او هرگز برای خودش دشمن فرضی نمیسازد. در فوتبال آلمان این مربی بزرگ را خیلی تحت فشار قرار دادند. او را سرزنش کردند. به او حمله کردند و او را یک مربی ضعیف خواندند. خواستار اخراجش شدند و خیلی مسائل دیگر. اما او کار خودش را انجام داد. او تاکید میکرد که باید اینگونه تمرین کنیم و فقط در مورد مسائل مربوط به تیمش و مسائلی که مربوط به امور فنی بود اظهارنظر میکرد. بنابراین چنین فردی میتواند معمار بزرگ فوتبال در دنیا لقب بگیرد. من فکر میکنم مربیگری درست مثل پزشکی کار پیچیده و سختی است. شما در پزشکی باید تخصص داشته باشید تا بتوانید یک بیمار را نجات بدهید و در مربیگری هم همین تخصص است که به داد شما میرسد حال آنکه به اعتقاد بنده کیروش حتی تخصص کافی و بهروزشده هم ندارد. اگر هم دانشی دارد آنقدر این دانش کهنه است که برای انتقال آن بهشدت دچار واهمه و تردید است. در غیر این صورت او باید در طول این سالها بهخوبی به فوتبال ما درس میداد. به ردههای پایه نظارت میکرد و مربیان ایرانی را در کنارش آموزش میداد که بعد از او بتوانند به درد تیم ملی بخورند. اما در نهایت تاسف باید بگویم که این دانش کیروش نیست که در فوتبال ما پررنگ شده، بلکه این ترفندهای شبهغربی این مربی است که روزبهروز در فوتبال ایران جا میافتد و به تفرقه و اختلاف میان هواداران فوتبال ایران منجر میشود. اگر بپذیریم که او یک پزشک است من تاکید میکنم که او پزشک حاذقی نیست. در نهایت باید عرض کنم که من برانکو را نیز برنده این نزاع نمیبینم. برانکو چهرهای تحصیلکرده است. اما من از این مربی آرام انتظار دیگری داشتم. انتظار داشتم که بیشتر نظارهگر باشد تا فردی که از دعواکردن با کیروش استقبال میکند. البته برانکو رفتهرفته به این فضا برگشته و سعی میکند تمرکز خود را به تیمش معطوف کند. برانکو میتواند در فوتبال ایران به یک رایکوف تبدیل شود. او مربی بزرگترین و پرطرفدارترین تیم فوتبال ایران است و کیروش اگر اندک هوشی داشته باشد باید بداند که نصف موفقیت تیم ملی از مسیر موفقیت همین تیم برانکو میگذرد. بنابراین به جای لجبازی و خصومت، باید از راه دوستی و تعامل حرفهای وارد شود.
دیدگاه تان را بنویسید