هیچ گاه تنها قدم نخواهی زد. کلوپ به لیورپول آمد تا باشگاه بزرگ انگلیس جایی بعد از آن منطقه ای که هواداران توپ را با فوت به دروازه می رساندند هم دیگر تنها نباشد.

فیلسوف دیوانه
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

حالا خیلی ها باور دارند که یورگن کلوپ همان مردی است که برایش سرود "تو تنها قدم نخواهی زد" را می خوانند و البته تعداد دفعاتی که این مربی درآنفیلد با این سرود پیش چشم هواداران رژه رفته، کم نبوده است؛ همان منجی خاص که باید در طوفان قدم بزند، در تندباد راه برود و اجازه بدهد که رویاهای خودش و تیمش طوفانی شود، با همان امیدی که در قلبش دارد. اگر بخواهیم یک فصل نه چندان خوب دیگر را هم مرور کنیم باید از کلوپ شروع کنیم. از همان روز بازی رفت با تاتنهام که تساوی بدون گل را برای لیورپول به ارمغان آورد. بعد هم بدهای یک هیچ و تساوی های بی گل و کم گل هیچ کدام اجازه ندادند تا مچ ستاره راک اند رول باز شود. به این شرایط بد چند باخت را هم اضافه کنید که لیورپولی ها را حسابی ناراحت کرد. شاید اگر هر مربی دیگری به جای او بود هواداران به خودشان اجازه دلخوری نمی‌دادند. اما مرد روی نیمکت یورگن کلوپ بود. کسی که در روز ورودش هزاران مطلب عاشقانه و رومانتیک برایش نوشته شد. خیلی ها تاکید می کردند با حضور کلوپ در لیورپول فوتبال و موسیقی کنار یکدیگر قرار گرفته اند. این ادعا پر بیراه هم نبود. تیم کلوپ سمفونی هم داشت هر چند در اجرای 120 روز اول خود نواهایی ناامیدکننده تر از سازهای نواخته شده توسط راجرز به گوش می رسید. در این بین مصدومیت بازیکنان کلیدی همیشه بلای جان تیم لیورپول بود. استوریچ که یکی از بهترین ها در انتقال سریع توپ بود بیش از آنکه در زمین بازی دیده شود در کلینیک فیزیوتراپی حضور داشت اما کلوپ یک نفر دیگر را به عنوان ستاره معرفی کرد؛ فیرمینو بازیکن سابق هافن‌هایم. این بازیکن توسط راجرز خریداری شد اما کلوپ بود که توانست توانایی های این بازیکن را بارور کند. از این مدل بازیکنان در لیورپول کم نبودند. استفاده از قدرت بدنی بالا برای به دست آوردن توپ و از آنجا به بعد پایه ریزی حمله با خلاقیت فردی. به قول مینیوله یکی از تفاوت های لیورپول فعلی با لیورپول فصل قبل باور و عملی شدن اتفاقات به ظاهر محال است و این باور پیش نیاز همه بازگشت هایی است که هواداران لیورپول را از خود بیخود می کرد. از برتری مقابل غول های جزیره در پرگل ترین بازی های فصل گرفته تا حماسه آنفیلد در بازی برگشت مقابل بارسا به خاطر حضور این مرد پرشور روی نیمکت لیورپولی ها بود. کلوپ؛ مربی که به اندازه دانش و سواد فنی که دارد اتفاقا شور و احساس هم دارد شاید گاهی بتوان گفت مدل تهییج کردن بازیکنانش بیش از تاکتیک هایش در زمین بازی جواب های مثبت برایش به همراه می آورد. شاید به همین دلیل است که خیلی ها اعتقاد دارند او سبکی را به دنیای فوتبال معرفی کرده که به نوعی همه تیم فوتبال خودانگیخته ای را به نمایش می گذارد و این اتفاق بی نظیری است. او مربی است که مدل کنشی اش در همان دقایق نخست هر رقیبی را دچار خستگی و سردرگمی می کند. حالا این مربی و شاگردانش کاری کرده اند که بار دیگر غول سابق اروپا بیدار شود. آنها امروز نه یک قدم عقب تر از جام قهرمانی که پای کاپ سرود "تو تنها قدم نخواهی زد" را می خوانند. سرودی که انگار برای زمانی ساخته شده که هر یک از لیورپولی ها احساس تنهایی داشته باشند. 

کلوپ در طول 4 سال حضور در فوتبال انگلیس، چند بار تا آستانه کسب جام پیش رفته بود اما هر بار در آخرین گام ناکام ماند اما اکنون معتقد است که می تواند منتقدانش را ساکت کند؛ « این برای پیشرفت ما مهم است؛ برای بهتر شدن مان. ما گام های خوبی برداشتیم اما بقیه می گویند "اوه، بله، چرا هیچ جام نمی برید؟" اما این یک جام می تواند خیلی کمک کند.»

کلوپ که پیش از این دو بار در فینال لیگ قهرمانان با دورتموند و لیورپول، مغلوب بایرن مونیخ و رئال مادرید شده بود، در سومین حضور در دیدار نهایی توانست با گلزنی محمد صلاح و دیووک اوریگی جام قهرمانی را از آن خود کند.

کلوپ که در میانه های فصل 16-2015 هدایت قرمزهای مرسی ساید را برعهده گرفت، برای دومین فصل پیاپی این تیم را به فینال لیگ قهرمانان رساند. ضمن اینکه آنها در این فصل با ارائه نمایش هایی درخشان، تا آستانه فتح لیگ برتر هم پیش رفتند اما در نهایت با تنها یک امتیاز اختلاف، جام را به منچسترسیتی واگذار کردند.لیورپول در حالی به فینال چمپیونزلیگ رسید که در دیدار رفت مرحله نهایی با سه گل مغلوب بارسلونا شد اما در دیدار برگشت چهار گل زد و توانست راهی فینال مادرید شود.

شاید بهترین تعریف نسبتی که امروز میان کلوپ و لیورپول وجود دارد را خود او به زبان آورده است.

او به تلگراف گفته است: «اگر به عنوان یک بچه هفت ساله بازی با بارسلونا را تماشا می کردم، برای همیشه در خاطرم می ماند. همه آنهایی که در فوتبال هستند، می دانند که این دیداری بسیار ویژه بود؛ چیزی نیست که در زندگی تان خیلی ببینید.  لیورپول از دختری که در روستای شان جذاب ترین نبود، به یک سوپرمدل تبدیل شده است. ما بار دیگر یکی از پنج-شش باشگاه برتر اروپا هستیم. نمی دانم آخرین بار کی بود اما مدتی از این اتفاق می گذشت. به همین دلیل من برای هواداران خوشحالم هستم. آنها می دانند که باشگاه شان در کجا قرار دارد و می توانند بگویند "به آن پرچم قرمز نگاه کن، آن لیورپول است." این چیزی است که ما اکنون احساس می کنیم. اگر حالا بخواهیم بازیکنی را بخریم، لازم نیست بازیکنی را متقاعد کنیم و بگوییم که لیورپول چه تیمی است. این واضح است.»

فیلسوف دیوانه اهل اشتوتگارت که در دوران بازیگری خود ابتدا مهاجم بود و سپس مدافع شد حالا بعد از رسیدن به قهرمانی اروپا بهتر از هر مربی دیگری در دنیای فوتبال می تواند درباره تضادهایی که در خود جمع کرده است سخن بگوید؛ از شکست همان طور خوشبینانه سخن بگوید که سرخوش و مغرور از فتح کاپ اروپا. شاید او جزو معدود مربیانی است که بهتر از هر کس دیگر می تواند فاصله نامرئی میان شکست و پیروزی را تفسیر کند.