در برنامه نود از فردوسیپور رکب خوردم
منصوریان: همه را بخشیدم اما فراموش نمیکنم!
سرمربی سابق استقلال میگوید که در آن برنامه نود معروف رکب سال را از عادل فردوسی پور خورده و شاهد دروغ، فریب و بی اخلاقی زیادی در آن شب بوده است.
به گزارش "ورزش سه" گفت و گو با علیرضا منصوریان باید با لیبل سرمربی فعلی ذوبآهن انجام میشد اما شاید رازهای اصلی مربوط به زمانی است که او هدایت تیم استقلال را بر عهده داشت. اما آنچه که بین ما گذشت گریزهای کوتاه و بلند به گذشته و بازگشت به امروز و صحبت از آینده بود. منصوریان البته حرفهای بسیاری در دل دارد اما ما تنها تا جایی که امکانش را داشت مجاز به پرسیدن سوال بودیم. بنابراین شاید خیلی از حرفها ماند برای یک زمان دیگر.
البته این تضمین وجود ندارد که زمان گفتن این حرفها برسد. شاید منصوریان هرگز نخواهد درباره آنچه که در سال دوم استقلال به وی گذشت صحبت کند. اگر چه همه آن خاطرات با جزییات در ذهن او قفسه بندی شده و او گاهی آنها را بیرون میآورد و ورقی میزند و دوباره به جای اصلی بازمیگرداند.
منصوریان یک مربی خوش صحبت و جذاب برای گفت و گوست و صحبت یک و نیم ساعته ما با او در کرانه زاینده رود برای برنامه 360 از تجربیات خوب تیم اعزامی آنتن به اصفهان بود.
* زایندهرود پُر از آب است، زندگی در اصفهان جریان دارد و فضا، فضای زیبا و خوشحال کنندهای است، اما دیدن شما در این شهر و مسیری که برای آمدن به اصفهان طی کردید و در حالی که درآستانه شروع فصل جدید و کار دوباره با ذوبآهن هستید، شاید برای ما عجیب بود؛ چه اتفاقاتی افتاد که شما دوباره سر از اصفهان درآوردید؟
اتفاق خوبی است که زاینده رود دو بار در طول سال آب دارد؛ قبل از اینکه مصاحبهام را آغاز کنم، امیدوار هستم رودخانه این شهر و همچنین اهواز که از وسط شهر عبور میکند، همیشه جریان داشته باشند.
درباره اینکه چه شد که این مسیر پُر پیچ و خم سر از اصفهان درآورد، باید بگویم بعد از اینکه از تیم سابقم استقلال جدا شدم، تصمیم گرفتم به مدت یک سال استراحت کنم و از فضا و اتفاقاتی که در آن حوزه برای من افتاده بود، جدا شوم؛ از خردادماه 1387 که این کار(مربیگری) را بعد از خداحافظیام شروع کردم، دیگر استراحتی نداشتم و پشت سر هم مداوم کار کردم؛ اتفاقات باشگاه استقلال که منجر به جداییام شد، توفیق اجباری بود که یک فصل استراحت کنم؛ چند پیشنهاد خیلی خوب داشتم که آنها را بررسی میکردم؛ در میان آنها پیشنهاد باشگاه ذوبآهن رسید؛ در تفکرات خودم و به محمد خرمگاه میگفتم اگر یک روزی شرایطی پیدا کنیم تا روزی در اصفهان و در تیم ذوبآهن کار کنیم، به دلیل اینکه ثبات مدیریتی در آن وجود دارد و آرامش خاصی در آن است و معمولا در هفت، هشت سال گذشته سعید آذری و مدیران کارخانه نشان دادهاند پشت سرمربیان خود کاملا میمانند و از او دفاع میکنند، اتفاق خوبی است؛ در همین صحبتها بودیم که پیشنهاد ذوبآهن رسید.
من اوقات استراحتم را با کادرم میگذرانم و در حال بررسی نقاط ضعف و قوت خود بودیم که پیشنهاد ذوبآهن آمد و دو، سه پیشنهاد دیگر هم رسید که حتی تا مرز نشستن روی میز هم رفتیم ولی وقتی پیشنهاد ذوبآهن را دریافت کردم، خیلی زود در یک جلسه با آقای سعید آذری در یکی از هتلهای تهران نشستم و حدود 10 الی 15 دقیقه نظراتمان را به یکدیگر گفتیم؛ آقا سعید آذری درخواست کمک کرد و من هم اعلام آمادگی داشتم؛ چند روز بعد از آن به اصفهان آمدم؛ هیچ اطلاعاتی از اصفهان نداشتم و بیش از 20 سال فقط بهعنوان بازیکن و مربی به این شهر میآمدم، یک شب در هتل میماندیم، بازی میکردیم و پس از آن با اتوبوس یا هواپیما برمیگشتیم.
* از چه زمانی برای بازی فوتبال به اصفهان آمدید؟
از سال 69 با تیمهای ملی سالنی و ارتش، پارس خودرو، فجر سپاه و ... مدام به اصفهان رفت و آمد داشتم؛ با آموزشگاههای کشور یکی، دو بار به اصفهان آمدم و همیشه فقط یک 48 ساعت از اصفهان به یاد داشتم؛ وقتی به اصفهان آمدم، شهر برای من متفاوت شد چون شهری را انتخاب کردم که خیلی دوست داشتم جاذبههای آن را پیدا کنم.
مهمترین ویژگی باشگاه ذوبآهن داشتن آرامش در آن است؛ هواداران فوقالعاده خوبی دارد؛ البته در اصفهان تماشاگران زرد و سبز اتحاد خیلی خوبی از قبل داشتهاند؛ از اواخر شهریورماه 97 به اصفهان آمدم و نزدیک هشت ماه در این شهر هستم؛ خدا را شکر خیلی آرامش دارم و همه شرایط خوب است؛ هر قسمتی از شهر میروید، مردم با فوتبال میخوابند و بیدار میشوند و یک خوش مشربی خاصی دارند که آخر صحبتهای آنها خنده است؛ به این شهر عادت کردم؛ از اصفهان خیلی خوشم آمده و با مردم شهر ارتباط نزدیکی دارم؛ با مردم اصفهان راحت هستم و هیچ دغدغهای ندارم؛ هر زمانی که لازم باشد، سی و سه پل، پل خواجو و ... میروم و تمام این شهر را میگردم.
* تا زمانی که شما به ذوبآهن رفتید، تقریبا هیچ خبری از شما نبود؛ پس از جدایی از استقلال حدود 15 ماه سکوت عجیبی داشتید و این مسئله شبیه روزه سکوت برای شما بود؛ برای آدمی که انرژی زیادی دارد و در ذات خود پُرهیاهو است؛ شما آدمی هستید که این شلوغی و انرژی را دوست دارید؛ چه اتفاقی افتاد؟
آن اوایل خیلی سخت بود؛ بعد از اینکه از استقلال جدا شدم، مدتها احوال خوبی نداشتم و به همسرم گفتم که انگار شکست عشقی خوردهام؛ از یک جایی که از 6 سالگی خودم و از سال 1356 بهعنوان قهرمان دوست داشتم، جدا شدم؛ شما در زندگی قهرمانانی برای خود تعریف کرده و با آنها مسیر خود را پیدا میکنید؛ من قهرمانانم را در جام جهانی 78 پیدا کردم؛ حسن آقای روشن اولین قهرمان من و کنار آن، ناصرخان بود؛ من سن کمی داشتم و گشتم تا ببینم این بازیکنان برای کدام باشگاه هستند.
تمام خانواده ما آبی هستند و فقط یک برادر قرمز داریم که منحصر به فرد است؛ محمدرضا(برادرم) طوری است که اصلا نمیشود کنار آن از حوالی پرسپولیس صحبت کرد؛ اصلا یک پرسپولیسی افراطی است؛ بعضا به او میگویم تو را میبینم، یاد پرسپولیسیهای جایگاه 36 میافتم که آنقدر تند هستی.
برادرم یک پرسپولیسی افراطی است
قهرمانم را در تیم ملی در جام جهانی 78 با آقای روشن و بعد ناصرخان که یک گلر منحصر به فرد در دهههای خود بود، پیدا کردم؛ پدرم خیلی آنها را قبول داشت و ما نیز به آنها علاقهمند بودیم؛ در حدی که پای راستم را بخاطر حسن آقا(روشن) تا مدتها با یک پارچه سفید میبستم؛ بچه بودم و اصلا نمیدانستم حسن آقا چرا پای راست خود را در بازیها میبندد؛ 15 سال بعد که بزرگ شدیم، فهمیدیم حسن آقا مینیسک پاره کرده بود؛ با این باشگاه(استقلال) از سال 1356 شکل گرفتم.
* شما استادیوم برو هم بودید؟
بله؛ از سن 11 سالگی به استادیوم رفتم؛ اولین بازیای هم که به ورزشگاه رفتم، پرویزخان مظلومی تک گل استقلال را زد؛ همان یک- پا دو پای معروف، سانتر آقای نعلچگر و ضربه سر پرویزخان که منجر به گل شد؛ برای من خیلی جالب بود که جمعیت چطور تا کنار خط نشستند و خیلی راحت هم به خانههایشان رفتند؛ آنقدر فرهنگ ما در آن زمان خوب بود؛ با این مسیر پیش رفتم و برای خودم طراحی پیراهن کردم؛ من در همان جام جهانی 78 دو قهرمان دیگر داشتم؛ یکی از آنها ابراهیم قاسمپور بود که هنوز هم ایشان را دوست دارم؛ این افتخار را داشتم که یک ماه در امارات کنارشان بازی کردم و دیگری علی آقا پروین که با وجود پرسپولیسی نبودنم، قهرمان من بود ؛ این افراد را دنبال میکردم و با این مسیر پیش میرفتم.
* استقلال در دهه 60 هافبکهای خیلی خوبی مثل شاهرخ بیانی، جعفر مختاریفر، امیر قلعهنویی، بهتاش فریبا و ... را داشت.
خیلی خوب بودند؛ بخاطر آقا بهتاش دو سال در زمین خاکی امامزاده معصوم در منطقه میلان، هوا که تاریک میشد، نور مغازهداران به زمین میافتاد و من بخاطر آقا بهتاش دو سال در آن زمین ضربه بیرون پا را تمرین کردم؛ نمیگویم از ایشان بهتر بیرون پا میزدم چون بعدا فیلمی دیدم که فهمیدم آقا بهتاش از 60 متری هم بیرون پا میزند.
حمید استیلی هم بیرون پا خیلی خوب می زد، رسول غنی زاده هم بود. ما با این قهرمان ها شروع کردیم و شماره پیراهن برای خودمان تعریف کردیم، سعی کردیم در تیم ملی 7 بپوشیم و از زمانی که شروع کردم تا زمانی که در 2002 تمام کردم، کسی نتوانست به شماره 7 دست بزند. همان زمان با خودم عهد کردم پیراهن شماره حسن آقای روشن دست من باشد و به خواسته های دوران نونهالی و نوجوانی رسیدم، از سکوی استقلال رسیدم به بازیکنی در این تیم و شماره 10 این تیم. همه عاقبت به خیری ام را از کنار استقلال دارم.
* برسیم به استقلال و آن ماجرای شکست عشقی.
زمانی که من مربیگری را شروع کردم یک هدفی را دنبال می کردم، در کمپ ناصرخان حجازی دیدم 5 هزار نفر با گل و بنر و... منتظر ما هستند. ما رفتیم آنجا و اواخر یه طوی شده بود که این احساس به من دست می داد آن جمعیت که کمک کردند به استقلال برسم، کم کم کم شدند و فضا عوض شد. تاریخ ما نشان داد که حتی در روزهای خوب هم حال ما خوب نیست. یک روز به محمد خرمگاه گفتم «تنها شدیم ممد.» این دو هفته آخرمان است. از استقلال جدا شدیم و حالم خیلی بد بود.
جدایی ام از استقلال مثل شکست عشقی بود
* آن زمان از رسانه ها هم خیلی دور بودید.
من مجبور شدم انقدر حالم بد بود 25 روز بروم هامبورگ، رفتم وحید هاشمیان و مهدی را هم دیدم، برگشتم تا احوالتم میزان شود. برگشتم دیدم احوالاتم میزان نیست و رفتم دوباره یک 25 دوباره ماندم.
آنقدر ناراحت بودم که به آلمان پناه بردم
فضا را باید ببینیم هرکسی چطور تعریف می کند. من هیاهو را در نفت و تیم امید و... داشتم، اما وقتی شما به کانون توجه می روید، هم تحت فشارید تحت فشار هم زندگی می کنید. دیگر خودتان نیستید و باید منتظر باشید ببینید مردم از پشت عینک چطور شما را می بینند. شاید سطح اول جامعه ست یا پایین ترین سطح جامعه است، شماباید مثل آن چیزی که از پشت عینکش می بیند رفتار کنی. من وقتی از هیاهو دور شدم، دغدغه ای نداشتم چون جایگاهم تکان نخورده بود. چون دوران فوتبالم بد نکاشته بودم که الان بد درو کنم. اما از اهدافم دور شده بودم.
* اهداف چه چیزی بود؟
من از صفر شروع کردم و از کارگری مربیگری شروع کردم، تا جای که رسما به عنوان دستیار کنار آقای قطبی بودم، به من گفت باید شیشه آب جمع کنی، لباس جمع کنی، باهم خوشحال می شویم، باهم ناراحت می شویم و... . تا جایی که یک روز من شیشه آب جمع می کردم جواد نکونام و سیدجلال خیلی ناراحت شدند. من 3-4 سال سرمربی تیم امید بودم، اما در تیم آقای کی روش دستیار گروه آنالیز بودم که می شدم دستیار شماره پنجم. قبول کرده بودم که باید یاد بگیرم، ممنون مربیانی هستم که برایم زحمت کشیدند و ممنون مربیانی هستم که در زمان مربیگری به من کمک کردند. سعی می کردم پرویز دهداری، امیر قلعه نویی و... را مرور می کردم ببینم چه چیزی به من یاد دادند. من برای خودم هدف تعریف کردم چون ماجراجو و رویاپرداز هستم، هرچیزی را که می خواهم در ذهنم تصور می کنم و عقب نشینی هم نمی کنم.
شروع عجیب علی منصوریان در عرصه مربیگری
بعد از موفقیت در نفت من حس کردم استقلال می تواند پایگاه خوبی باشد برای رسیدن به اهدافم. من به آقای افشارزاده هم گفتم ما سال اول قهرمان نمی شویم، سال دوم قهرمان جام حذفی می شویم، سال سوم قهرمان لیگ می شویم و بعد می رویم برای قهرمان آسیا. اما ما به آن نقطه نرسیدیم اما ممنونم از باشگاه استقلال چون هویتم برای استقلال است.
* در آن بازی آخر حتی امیر قلعه نویی هم حضور داشت، کسی که آخرین فصل خیلی خوب از استقلال جدا نشد. بحث من همان بحث احترام است.
نسل و دهه عوض شده است، بهمن 73 من آمدم استقلال، اصلافضای سکوهای ما متفاوت بود. یک داستان دیگری در سطح جامعه مسلط بود که انتقال پیدا می کرد به استقلال. کیفیت زندگی ما در سطح اول جامعه نمی توانید بگویید سطح استادیوم ما از این متفاوت است. اصلا امروز فرقی نمی کند در خیابان هم ببینید ما کم حوصله و کم صبریم و شبیه کشورهای شرق آسیا می شویم. بحث خودم نیست، در استادیوم هم همینطور هستیم. یک روز ناصرخان سرمربی ماشین سازی بود، ما با ماشین سازی بازی داشتیم، اصلا انگار کلاس درس بود. ما آن بازی را با 2 گل من بردیم اما خدایی نکرده نه توهینی نه بی ادبی ای که ناصرخان آمده مقابل تیم سابقش... اگر بخواهیم فضای فرهنگی فوتبال ما درست شود، مینیمم یک دهه کار دارد. باید از تهران هم شروع کنیم تا انتقال پیدا کند به دیگر شهرها.
در کل می خواهم به هوادار استقلال بگویم که ممنون آنها هستم. شانزده ماهی که آنجا حضور داشتم لحظات بسیار خوبی داشتم و با تمام وجود و انرژی کار کردم و اصلا هیچ ناراحتی و خدای نکرده گله ای ندارم. چون دهه ای که من هواداران این تیم بودم و آمدم تو فضای استقلال و کسانی که با من آمدند و در استادیوم بودند، متولد دهه چهل پنجاه و یا شصت هستند.
ممنون هوادار استقلالم اما محبوب پرسپولیسی ها هم هستم
من سعی میکنم که شخصیت آن را در امور مردم متر بزنم و افتخار میگم با اینکه پرسپولیس رقیب سنتی ماست میدونم وضعیت هم در آن جا هم میدانم. افتخار می کنم که تو خیابان دارم میروم یه پرسپولیسی با من سلفی میگیرد و با شجاعت میگوید که پرسپولیسی هستم. این برای من بزرگترین نقطه پیشرفت در زندگی است. در مورد من اگر بخواهم در مورد فلسفه تیم صحبت کنم توانایی دارم در پانزده برنامه شرکت کنم. باید برگردم به دهه شصت از آنجایی که هوادار این تیم بودم. من بهترین راه را سکوت دیدم. چون خودم یک روز بر روی سکو می نشستم و هوادار تیم بودم دستم به بازیکن خودی و حریف نمی رسید. چون هوادار بودم هوادار تیم را درک می کنم و نمی خواهم مطلبی را در ناهنجاری فعلی فوتبال مطرح کنم.
باز هم میگویم که ممنون هوادار استقلال هستم. امروز بازیکن ذوب آهن هم استنباط من بر این است که هوادار احساسی بوده است ایشان دارم و دوستشان دارم. اما این مسئله بلای جان فوتبال ما شده است. ما داریم تمام ساختارهای خود را بر اساس فضای مجازی تعیین میکنیم. مشکل اصلی فوتبال ایران در حال حاضر اینستاگرام است. عمدتاً کنترل اینستاگرام در دسته بچه های 10 تا 16 سال است که در اصول اولیه زندگی خود مانده اند و به کمک بزرگتر احتیاج دارند. ساختار مدیریتی ما و برنامه ریزی برای آینده در بیشتر باشگاه های ایرانی مبنی بر این است که ببینیم فضای مجازی چه رنگی است و وزن آن به سمت کدام تیم قرار دارد. ما الان در فوتبال ایران چهار قطبی شدهایم. پرسپولیس و استقلال قطب اصلی هستند، از آن طرف تراکتور با پشتیبانی 35 میلیون ترک و آذری زبان پهنه بزرگی دارند و سپاهان هم تیمی است که یک استان به دنبال آن خواهد بود.
شما نگاه کنید در کنار سپاهان ذوب آهن هم می آید و اگر بخواهند کری بخوانند این دو تیم در کنار یکدیگر قرار می گیرند. اما ساختار غیر اخلاقی در فوتبال ایران حاکم شده است. فحاشی توهین و بی احترامی یک چیز عادی در فوتبال ایران محسوب میشود. خدای ناکرده اگر یک بازیکن یک حرف کوچک هم از دهانش در بیاید در حالی که دستش جلوی دهانش بوده، بدترین توهینها به خانواده او میشود.
مریض احوالی فوتبال ما از فضای اینستاگرام است. چرا باید لیونل مسی مصاحبه کند و بگویند من تا به الان فکر میکردم سوغات ایران پسته، خاویار و فرش است و حالا باید فحش خانواده هم به آن اضافه کنم. خدا رحمت کنه جمشید مشایخی را که سفیر عذرخواهی شد. حال ما اصلا در فضای مجازی خوب نیست. حالا اکثر انتخاب ها نشأت گرفته از این فضا است. بازیکنان مسابقه استقلال، پرسپولیس، سپاهان، تراکتور یا تیمهای جنوبی اگر با تیم جدید خود برابر تیم سابقشان قرار بگیرند با بدترین توهین ها رو به رو می شود. فضای اینستاگرام برای عقده گشایی شده است.
فضای مجازی دست بچه 12 ساله افتاده
پارسال من خدمتم شما گفتم برنامه هایی که پر مخاطب هستند و سایت های مثل شما که مرجع محسوب میشوند شماها باید تاثیرگذار باشید. من حتی به محمدحسین میثاقی نیز گفتم عیبی ندارد اگر کسی به بزرگتر خود بی ادبی کند شما عکس من را داخل یک دایره بزرگ قرار داده و به او بگویید بازنده بزرگ اخلاقی هفته. علی منصوریان حرمت بزرگتر خود را نگه نداشته و باید به بقیه نشان داده شود. همانطور که اگر هر هفته بعد به یک یتیم خانه رفتیم و برای این افراد از جیب هزینه کردیم باید به بقیه نشان داده شویم.
منصوریان : مسی فحش خانواده را جزو سوغات ایران می داند
* شما برد خوب و غیر منتظرهای برابر الغرافه به دست آوردید و حالا جلوتر از استقلال و پرسپولیس تنها نماینده ایران در لیگ قهرمانان آسیا هستید؛ وضعیت تیم ذوبآهن چطور است؟
وقتی ما ذوبآهن را تحویل گرفتیم، خیلی بیشتر به لحاظر روحی مریض بود تا از نظر فنی؛ وقتی شما از نظر روحی شرایط مناسبی نداشته باشید، عضلات شما نیز به این مسائل متصل میشود و شما از فرم ایدهآل خارج میشوید؛ در آن زمان خیلی خوششانس بودیم که تیم ملی 50 روز به ما تعطیلی داد و جام ملتهای آسیا برای ما خیلی خوب بود؛ 5 روز تمرینات را تعطیل کردیم و پس از آن 45 روز با کار علمی و خوب تمرینات و آمادهسازی را پیش بردیم؛ خیلی به بچههای تیم سخت گذشت و اذیت شدند؛ خودم این موضوع را فهمیدم؛ من فشرده کار میکنم و همیشه میگویم اتوبوس تمرین من در حال حرکت است و اگر جا ماندید، دیگر نمیتوانید سوار شوید.
ما یک بازی سخت با الکویت در فولادشهر داشتیم که تیم ما خیلی خوب و با حاشیه بازی کردید؛ مشخص بود که تیم ما برابر الکویت درحال عقدهگشایی است؛ میخواهد نفس عمیق بکشد؛ وقتی به بازی با الغرافه رفتیم، خیلی امیدوار بودم یک هفته قبل از آن مهدی طارمی را بفروشند و اصلا قرار بود این اتفاق بیفتد؛ هافبک دفاعی تیم ملی قطر هم که قهرمان آسیا شده بودند، در آنجا بازی میکرد، یک مهاجم خارجی و مهدی طارمی را داشتند؛ مواظبت از او خیلی سخت بود و همان اول بازی به ما گل زد و تا بخواهیم شکل بگیریم، گل دوم را خوردیم؛ ما در بین دو نیمه نمیتوانستیم مسائل فنی بگویم و فقط کار روحی روانی کردیم چون چیز دیگری نداشتیم.
بزرگترین آپشن ما برای آسیا، پرچم سه رنگ مقدس کشورمان است؛ در آخرین لحظه میدیدم که غم باخت در چهره بچههای ما است و مجبور شدم 15 دقیقه مسائل روحی روانی بگویم؛ به بازیکنان گفتم حرف فنی من را گوش کنید، من به شمال قول میدهم که نمیبازید؛ فقط به حرفهای من ایمان داشته باشید؛ در شروع نیمه دوم پرچم ایران را روی سرشان انداختم و گفتم یک نفر از شما جرات کند و این پرچم را از من بگیرد؛ قاسم حدادیفر این پرچم را گرفت؛ به او گفتم آخر مسابقه این پرچم را ایستاده به من تحویل بده؛ وقتی به زمین رفتیم، شاید کاری که حاج محمد مایلیکهن در بازی ایران و کره کرد را انجام دادم.
حاج محمد مایلیکهن وقتی در آن مسابقه با شکست 2 بر یک نیمه اول به رختکن رفتیم، کیم جونگ سون یک حرکت خیلی بد انجام داد که اکبر آقا، تدارکات تیم ما خیلی گریه کرد؛ آن روز حاج محمد مایلیکهن شاید یک کار ناخواسته کرد و بحث پرچم و خانواده شهدا که منتظر ما هستند را پیش کشید؛ ما عربستان و دیگر تیمها را برده بودیم؛ وقتی نیمه دوم با آن صحبتها وارد زمین شدیم، 5 گل به کره زدیم.
این اتفاق هم در بازی با الغرافه برای ما رخ داد؛ بچههای ما دیگر برای ذوبآهن یا اصفهان نمیجنگیدند و بحث کشورشان مطرح بود؛ به بازی برگشتیم و علت آن، 50 روز بدنسازی خوبمان بود؛ بازیکنان الغرافه از دقیقه 75 به بعد نشستند که ما حتی میتوانستیم گل چهارم را هم بزنیم؛ پس از آن وارد شروع خوب لیگ قهرمانان آسیا در مرحله گروهی شدیم و به صدرنشینی رسیدیم، در حالی که همه روی استقلال و پرسپولیس بخاطر تماشاگرانشان حساب میکردند؛ آن دو تیم از بدشانسی فوتبال کشورمان نتوانستند بالا بروند و ما توانستیم؛ قبل از بازی آسیایی با النصر عربستان یک جلسه خیلی خوب با هیأت مدیره باشگاه و یک جلسه فوقالعاده خوب با مهندس یزدیزاده برای آینده باشگاه داشتیم ولی بعد از دیدار با النصر، یک قرارداد اولیه در حضور هیأت مدیره امضاء کردم و به یک عدد و رقم ثابت رسیدیم و پاداشی نیز درصورت قهرمانی برای خودم، تیم، تدارکات، ماساژور و ... خواستم؛ خواستهام این بود که زحمات بچههای ما حداقل در حوزه مالی جبران شود و یک عددی را اضافه کنند؛ همه چیز خوب بود، من خداحافظی کردم و به تهران رفتم؛ وقتی برگشتم، کلاس مربیگری پرولایسنس شروع شد که واقعا کلاس خیلی خوبی بود؛ 10 روز در کنار همبازیان سابق بودیم که از نظر بار فنی تاثیر زیادی داشت و از حضور در کنار هم لذت بردیم؛ مهمترین آنها نیز علی دایی و حاج محمود فکری بود؛ حمید مطهری، اکبر آقا(میثاقیان) و ... در کلاس بودند و عبدالله ویسی که برای خودش یک کتابی دارد(با خنده).
آن زمان به یکباره در اخبار خواندم که مجمع ما بودجه باشگاه را نصف کرده است؛ به همراه آقای آذری با یکی از اعضای هیأت مدیره نشستی داشتم و یک جلسه فوقالعاده اضطراری در هیأت مدیره را درخواست کردم؛ سال قبل بودجه ما با دلار حدود 3500 تومان بسته شده بود که با احتساب 20 میلیارد تومان بودجه، برای یک فصل بودجه 6 میلیون دلاری داشتیم، اما وقتی امسال بودجه را در شرایطی که دلار حدود 13 الی 14 هزار تومان است، 25 میلیارد تومان بستند که این بودجه برای 133 کارمند، 6 مجموعه ورزشی، 25 تیم ورزشی در 15 رشته ورزشی و تیم فوتبال که خود را برای قهرمانی آسیا آماده میکند، است؛ من به هیأت مدیره باشگاه گفتم که قیمت لبخند شب بازی با الغرافه و النصر و برتری برابر الوصل و شکست النصر در دبی چقدر قیمت دارد؟ چقدر باید هزینه شود تا این لبخند فقط بر لب تمام مردم ایران بیاید؟
در این مدت هر جای ایران رفتم، همه گفتند دم شما گرم که آبروی ایران را حفظ کردید؛ امروز ما پرچمدار فوتبال کشورمان هستیم؛ بازیکنان من این لیاقت را دارند که پرچمدار کشورشان باشند؛ ما اینجا فقط اصفهان نیستیم و نماینده فوتبال مملکت هستیم؛ سهمیه ما در حال حاضر ۲+۲ است ولی فقط یک صعود کننده از مرحله گروهی داشتیم، در شرایطی که چهار تیم عربستانی و دو تیم از قطر به مرحله حذفی آسیا رسیدند؛ ما باید پرچمدار باشیم؛ من نمیدانم لبخند این شهر و کشور چقدر ارزش دارد ولی مسئلهای که امروز میدانم، این است در حال حاضر نگاه مردم به تیم ذوبآهن، مهمتر از کارخانه ذوبآهن شده است؛ تا چند وقت پیش پشت باشگاه ذوبآهن بودیم ولی الان پرچمدار بودن در کشور و آسیا، یعنی در صف اول ایستادن.
سعی کردم بازیکنان به لحاظ روحی روانی بدانند زیر چه فشار مهمی قرار میگیرند و چه مزیتهایی بعد از آن برای آنها اتفاق میافتد ولی وقتی بودجه ما را کم میکنند، انرژی ما از بین میرود؛ با آقای آذری حساب کردیم که هزینه لجستیک ما در لیگ برتر و آسیا حدود 15 میلیارد تومان است؛ ما که در خانه با عربستانیها بازی نمیکنیم؛ هزینه هر سفرمان یک میلیارد و 200 میلیون تومان است؛ اگر پنج بازی میزبان باشیم، پولمان رفته است؛ لجستیک لیگ ما میرود؛ امروز چالشهای شهریور، مهر و آبان را میبینم و در خرید بازیکن که برای مثال رشید مظاهری را از دست دادیم.
در این شرایط با اعتماد من، به محمدباقر صادقی شخصیت گلر یک دادیم، یوسف بهزادی را از تیم یحیی(گلمحمدی) گرفتیم و معراج اسماعیلی، دروازهبان اول تیم ملی امید را دراختیار داریم؛ توانستیم آن پست را ترمیم کنیم؛ سید حسین حسینی را هم از دست دادیم و در بازار هم میدانید که دست روی هر بازیکنی میگذارید، قیمت او که سال گذشته 600 میلیون تومان بود، الان به 2 میلیارد و 600 میلیون تومان رسیده است؛ نرخها خیلی عجیب و غریب شده است.
خیلیها از تراکتور گله میکنند ولی من میگویم نباید اینطور باشد چراکه مالک خصوصی دارد و علاقهمند است برای تیمش هزینه کند؛ بدهکار کسی هم نیست، اما اگر ما نمیتوانیم آنقدر هزینه کنیم، مجمع ما باید بداند که در حال حاضر ذوبآهن، معتبرترین تیم فوتبال ایران است؛ اگر بودجه سال قبل ما را اضافه نمیکنند، حداقل کمتر نکنند!
توانستم هافبک وسط القادسیه کویت را بگیرم؛ ۱۶-۱۵ روز دیگر قرار است وارد بازیهای لیگ شویم؛ چه زمانی این بازیکن که تازه به جمع ما اضافه شده را آماده کنم؟ خُم رنگرزی نیست که بزنم در آن و فیزیک بازیکن آماده شود؛ مهاجم نیجریهای نیز از تمرینات ما عقب است.
بعضی از دوستان میگویند ما میخواهیم با تلاش و زحمت نتیجه بگیریم، اما در واقع زمانی با تلاش و زحمت نتیجه میگیرید که در جنگ برابر باشید و از لحاظ مالی خود را تقویت کنید ولی ما در جنگ برابر نیستیم؛ بودجه باشگاه گوانگژو حدود 900 میلیارد تومان است؛ رقیب ما الاتحاد عربستان یک بازیکن از شیلی یا کلمبیا جذب کرده که 4 و نیم میلیارد دلار به او پول داده است؛ بودجه باشگاه ما با 25 تیم ورزشی، 25 میلیارد تومان است؛ ما باید یک سری مسائل را با منطق پیش برویم؛ رویاپردازی خوب است ولی همیشه نمیتواند با یک ماشین با قدرت موتور 1200 از یک ماشین با قدرت موتور 5000 عبور کنید؛ شاید سر یک چهارراه راننده آن ماشین حواساش نباشد و شما رد شوید ولی در طول اتوبان، 50 بار از ما رد میشود؛ اینجاست که مسائل سخت افزاری و هزینه کردن اهمیت زیادی دارد؛ هزینه را بیایند و برای نشاط و شادی مردم داشته باشند؛ ما در چهاردهم مردادماه این قابلیت را داریم که با حضور تماشاگران در ورزشگاه، برنامههای شما، شبهای فوتبالی، فوتبال برتر و ... که مباحث کارشناسی هم دارند، 4 ساعت وقت جوانان را پُر کنیم؛ این موضوع چقدر قیمت دارد؟ این مسائل دل نگرانیهای من است وگرنه من عادت به کار سخت و علمی را دارم؛ از هدفم که سربازی برای مملکت است هم یک سانتیمتر هم عقب نمینشینم.
* این موقعیتی که الان دارید، خیلی مشابه بازی نفت تهران و الاهلی است؛ آن زمان الاهلی در بهترین شرایط خود قرار داشت و مربیان و بازیکنان باکیفیتی داشت ولی شما توانستید در عربستان آن کار را انجام دهید.
دقیقا شرایط الان با آن زمان یکی است؛ کار سختی داریم و این موضوع را به بازیکنانم گفتم؛ ما باید ترسیمسازی بزرگ بودن را بین بازیکنان داشته باشیم؛ شخصیت بچهها را جابجا کنیم و باید قبول کنند دیگر دارند بزرگ میشوند؛ اگر میخواهند بازیکن بزرگ و گران قیمتی شوند، این تورنمنت آماده است؛ این بازیها را رد کنید و قیمت خود را از 200 میلیون تا 2 میلیارد تومان، به 2 تا 20 میلیارد تومان تبدیل کنید و لژیونر شوید؛ مثل سایر بازیکنان بزرگ؛ دیگر بهتر از این تورنمنت سراغ نداریم که بخواهیم کانون توجه آسیا را به خودمان جلب کنیم.
* شما با اغلب ستارههای کنونی فوتبال ایران در نفت تهران، استقلال، ذوبآهن، تیم ملی امید و ... کار کردید؛ آن دو سالی که بحث یارگیری بین استقلال و پرسپولیس داغ بود و شما به اردوی تیم ملی رفتید و با وحید امیری هم روبوسی کردید، اما او به پرسپولیس رفت؛ دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
بازیکنان آینده دارند و اولویت آیندهشان مسائل مالی است تا خانواده را پشتیبانی کنند؛ نمیدانم تا قبل از آن چه شرایطی وجود داشت ولی فضای آبی یا قرمز برای وحید امیری وجود نداشت؛ او بازیکنی سطح بالا از نظر اخلاقی و فنی بود؛ فوقالعاده خوب است و خیلی دوست داشتم به استقلال بیاید، اما عدد و ارقامی که پرسپولیس به او میداد، با مبلغی که ما میخواستیم به وحید امیری بدهیم، خیلی تفاوت داشت؛ در مرحله آخر به او گفتم خودت انتخاب کن و هر انتخابی که خارج از مسائل مالی به سود و علاقه تو است، انجام بده؛ من مربی تو بودم و صلاحت را میخواهم.
بعضی از بازیکنان عقلانی و قلبی انتخاب میکنند، بعضی از بازیکنان هم بعد از بحث عقلانی و قلبی، استخاره میگیرند؛ به وحید امیری گفتم با علاقهات انتخاب کن و او را آزاد گذاشتم؛ وقتی هم به اردوی تیم ملی رفتم، فقط او را بغل گرفتم و بوسیدم؛ چیزی به او نگفتم که پیش ما بیا یا نیا؛ اما میدانست که به او علاقهمند هستم چراکه محمد خرمگاه را سراغ وحید فرستادم تا به استقلال بیاید؛ حضور در پرسپولیس انتخاب خودش به لحاظ مالی و تیمی بود؛ پس
*اما علیرضا بیرانوند در نقطه مقابل امیری قرار دارد، درست است؟
علی یک پسر فوق العاده هایپر است. من خودم کودک درون فعال هستم و وقتی به محل پدری می رود با کودکان در آنجا فوتبال بازی می کنم. خودم خیلی هایپر هستم و چیزی جز انرژی مثبت در من وجود ندارد اما علی هزار برابر من است. شما و علی بیرانوند بگویید مثلا از در داریم بیرون می رویم به آن گل دست نزن؛ بی درنگ دست میزند.
قد علیرضا بیرانوند خیلی بلند است. در نفت به او میگفتم وقتی من مصاحبه می کنم از بالا سر من را نبوس اما او هر دفعه این کار را تکرار می کرد. دیگر به یک جایی رسید که خودم کم آوردم و دیگر به او چیزی نگفتم بلکه این کار را انجام ندهد.
برای جایگاه فعلی خود خیلی زحمت کشیده و حقش است. یک زمانی علیرضا قصد داشت در نیم فصل به پرسپولیس برود. ما همراه تیم نفت به اردوی آنتالیا رفته بودیم. یادم است آن زمان عزیزی در باشگاه پرسپولیس به بیرانوند داده بود که اگر می خواهی از نفت خارج شوی برو و بی انضباطی و دعوا بکن تا منصوریان تو را بیرون کند. من هم چون این روش را از قبل گوش کرده بودم به محمد خرمگاه و سرپرست نفت گفتم که آماده باشید این مشکلات را از سوی علیرضا بیرانوند ببینید. ما به فرودگاه رفتیم و زمانی که قصد داشتیم پاسپورت را برای خروج تحویل دهیم علیرضا بیرانوند به من گفت که اگر همین حالا ۲/۳ قراردادم را ندهند به آنتالیا نمی آیم. من هم به او گفتم که میل خودت است، دوست داشتی بیا و دوست نداشتی نیا. تیم رفت و دیدیم با ما آمد. بچه بسیار خوبی هم است. ایمان مبعلی با او صحبت کرد و آمد.
به آنتالیا رسیدیم و دیدیم که بیرانوند دوباره ناهنجاری را شروع کرده است. مثلاً در تمرین یک جور خواست توپ را دفع می کند و بر روی مخ همه رفته است. به همین دلیل شب جلسه ایران با حضور مدیران و این بازیکن ترتیب دادیم. فکر میکنم آن فرد خاص در پرسپولیس به بیرانوند گفته بود که در جلسه علیرضا منصوریان را عصبانی کن. یک لحظه دیدم که بیرانوند آمد در جلسه و با لهجه شیرین لری به من گفت که علی آقا اصلاً دوست ندارم که با شما کار کنم. یک دفعه شروع کرد به داد و بیداد کردن که ایشان دیکتاتور است و من فقط او را نگاه کردم. در این گیر و دار باز هم همان فرد خاص یک ویس دیگر داد و گفت ما فلان قدر پول می دهیم و حالا هم به دنبال جذب گلر دیگری هستیم و بیرانوند را به هم ریختند. خلاصه فردا صبح سر میز صبحانه آمد و ما آنقدر ناراحت بودیم که اصلا او را به داخل تیم راه ندادیم. فردا شبش آمد و هم دیگر را بغل کردیم و بیرانوند در نفت ماند.
یک پنالتی از رونالدو گرفت، من به بازیکنان کم زنگ میزنم و جواب تلفن هم نمیدهم چون از این کار و از این فصا فراری هستم. دیگر من گفتم بازیکنم بوده و یک تبریک به او بگویم. وقتی زنگ زدم به جای اینکه سلام کند بلند داد زد که بابای علیرضا بیرانوند بیا ببین که چه کسی به پسرت زنگ زده است. صدا هم روی پخش بود و برخی از دوستان لر من آن را گوش میکردند و به دنبال صحبت با علی بودند. گفت علی آقا خیلی دوستت دارم اما پدرم را در نفت درآوردی.
تماس باورنکردنی منصوریان با بیرانوندبعد از پنالتی رونالدو
پسر خیلی ساده ای است اما حالا زرنگ شده. چند روز پیش در اتوبان بودم و دیدم تبلیغ قبول کرده است. حالا نمیدانم آن برند چند درصد افت سهام داشته است؟ ( با خنده)
*بگذارید درباره برنامه نود صحبت کنیم. من معتقدم که شما نباید در آن برنامه جنجالی و معروف حضور پیدا میکردید
آن برنامه باعث شد که همه اعتراضات به استادیوم کشیده شود. من اسم این برنامه را گذاشتهام رکب سال و در آن برنامه ساعت ۲۱:۳۰ بود که عادل به من زنگ زد و گفت افتخاری نمیخواهد بر روی خط بیاید. و خواهش کرد که از او بخواهم که در برنامه حاضر شود. من هم در دوستی آدم بی سیاستی هستم مگر اینکه کسی بخواهد اذیتم کند. من هم به خاطر دوستی که با فردوسیپور داشتم از افتخاری خواهش کردم که به آن برنامه برود. این مهم انجام شد و عادل فردوسی پور از من خواهش کرد که خودم نیز از طریق تلفن در برنامه حاضر شوم که من در ابتدا قبول نکردم. گفت نه شما بیا تا فضای ملتهب هواداری اوکی شود. همان زمان نیز به فردوسیپور گفتم اگر من بر روی خط میآیم کسی دیگر را بر روی خط نیاورید.
من معتقدم برنامههایی که زنده انجام میشود باید سنجید که چه کیفیت اخلاقی به مخاطب میدهد. این که تریبون ملی چه راحت در اختیار افراد قرار میگیرد بحث جداگانهای است. من بعداً در مورد این موضوع با حسین زمانی و اصغر پورمحمدی نیز صحبت کردم. نکته دوم این است که باشگاه آنقدر ارزش نداشت که اسرار آن را به دروغ فاش کردند. سوم اینکه چرا عادل فردوسی پور دروغ گفت و من را در عمل انجام شده قرار داد. به او گله کردم که چرا همه بر روی خط آمدند که گفت غیر اتفاقی بود. اما من پشت برنامه نود بودم و میدانم شما کسی را بی هماهنگی روی خط نمیآورید. من بعد از دیالوگی با عادل نداشتم. آدمی نیستم که مقابل کسی که به من بدی کرده سرم پایین باشد چون این عمل را خواری میدانم به جای خضوع و میبخشم اما فراموش نمیکنم. باز هم میگویم علی منصوریان رکب خورد. شما الان مهمان من هستید در اصفهان و به شما میگویم که بروید روی سی و سه پل بایستید تا قراری داشته باشیم. حالا یکی را بگویم که بیاید و شما را به داخل آب هول بدهد. آن موقع چه میتوان گفت؟ به خاطر جذب مخاطب هزار کار را ترتیب داد. برنامه نود خیلی کار خوب کرد اما در حوزه اخلاق همیشه بازنده بود.
پشت پرده های جنجالی برنامه نود با علیرضا منصوریان
*از آن استقلال مدنظر کسی هست که نبخشیده باشید؟
همه را بخشیدهام اما هرگز فراموش نمیکنم. از هیچ کس ناراحت نیستم.
دیدگاه تان را بنویسید