نامه امیرکبیر برای مشکلات امروز ما
در کتاب "نامههای امیرکبیر" به تدوین سیدعلی آل داود، نامهای از امیر به ناصرالدین شاه وجود دارد که خوانش آن حاوی درسهای بزرگی برای جامعه و سیاست ماست.
این نامه در سطحی از اهمیت قرار دارد که حتی در مقدمه کتاب نیز به آن اشاره شده و بعنوان سند استحکام شخصیتی امیر و حریّت او از آن یاد میشود.
امیر در این نامه که در چارچوب مکاتبات جاری بین صدر اعظم و شاه تقریر شده؛ خطاب به ناصرالدین شاه مینویسد:
"قربان خاک پای همایون مبارکت شوم. دستخط همایون زیارت شد. اولا استفسار حال این غلام را کرده بودند، بد نیست. حکیم این غلام موسی کلیکه و ملامحمد هر دو هستند. ثانیا در باب سان سواره نانکلی، مقرر فرموده بودند که در میدان نمی شود بیرون بروید. اگر «آجودان باشی» عرض کرده یا خود اختیار فرموده اند، امر با قبله عالم است و لکن به این طفره ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران، به این هرزگی، حُکماً نمی توان سلطنت کرد .
گیرم من ناخوش، یا مُردم! فدای خاک پای همایون، شما باید سلطنت بکنید یا نه؟ اگر شما باید سلطنت بکنید، بسم اللّه، چرا طفره می زنید؟ موافق قاعده کلّ عالَم، پادشاهان سابق چنان نبوده که همگی در سن سی ساله و چهل ساله به تخت نشسته باشند –بلکه- در ده سالگی نشسته و سی و چهل در کمال پاکیزگی پادشاهی کردند .
هر روز، از حال شهر چرا خبردار نمی شوید که چه واقع می شود و بعد از استحضار چه حکم می فرمایند؟ از در خانه (همان دربار) و مردم و اوضاع ولایات چه خبر می شود و چه حکم می فرمایند؟ قورخانه (اسلحه خانه) و توپی که بایست به استرآباد برود، رفت یا نه؟ این همه قشون که در این شهر است، از خوب و بد و سرکرده های آنها چه وقت خواسته و از حال هر فوج (گردان) دایم خبردار شدند و همچنین بنده ناخوشم و گیرم هیچ خوب نشدم، شما نباید دست از کار خود بردارید یا دایم محتاج به وجود یک بنده ای باشید. اگرچه جسارت است اما ناچار عرض کردم. باقی الأمرِ همایون."
*ملاحظه میشود که امیر در انتقادی مهیب اما متین و خردمندانه، سلطان صاحبقران را نکوهش کرده است که چرا از کار مملکتداری طفره میرود و وظایف خود را انجام نمیدهد.
آیا امیر نمیتوانست همچون بسیاری دیگر از رجال مملکتی، خود را هواخواه و چاکر بیچون و چرای مسئول بالادستی خود جلوه داده و از تمام قیام و قعود او تعریف و تمجید کند؟!
حتما میتوانست و یقینا با این کار بر اندوخته دنیوی خود افزوده بود و حکما به دستور شاه کشته نمیشد.
اما "عقلانیت حکومتی"، وجدان شیعی، مسئولیتپذیری و مردممداری میرزاتقی خان اجازه نمیدهد که چنین باشد و بعنوان یک مدیر اجرایی، از خطاهای رئیس خود چشمپوشی کند.
بلکه او بعنوان یک مسئول، باید به احترام خرد، به حکم اعتقاد به شریعت مقدس، برای مسئولیتپذیری و بخاطر مردم؛ از رفتار مقام بالاتر، که به اشتباه بودن آن یقین دارد انتقاد کند و برای بیان این انتقاد نیز از مقام انتقاد شونده هیچ هراسی به دل راه نمیدهد.
و این همان درس بزرگ امیر به مسئولان ایرانی و به مردم ایران است.
که "انتقاد اصولی" را خاصه در سیاست که کلید حل و پیشرفت در تمام مسائل است، پاس بداریم و آنرا با هیچ چیزی سودا نکنیم.
قابل تأمل است که کارنامه اجرایی امیرکبیر در سمت صدر اعظمی ایران؛ اگرچه کوتاه بود اما به دلیل همین برخورداری از عقلانیت حکومتی و وارستگی بود که آنسان پر بار شد.
و آنچنان پر بار که همه محققین و پژوهشگران در قبالش حیرتزدهاند.
بیان این نکته نیز ضروریست که؛ امیرکبیر کسی را اینچنین به ورطه نقد و مذمت اصولی کشیده است که سلطان بوده نه یک انسان معمولی.
و سلاطین نیز آنچنان که تاریخ روایت میکند؛ بعضا در خونخواری و خونریزی هیچ مانعی را در مقابل خود نمیدیدند و در کتب تاریخی مواردی از اعدام در مقابل انتقاد؛ حتی پس از کسب اماننامه از سلطان دیده میشود.
"نقد اصولی" و راهی که امیر بر آن رفته صد البته چیزی جز توصیه امیرالمؤمنین(ع) نبود و نیست و ایضا شاهدیم که این مقوله در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز مورد تأکید مکرر رهبر معظم انقلاب نیز قرار دارد و ایشان حتی به مسئولان تأکید کردهاند که انتقاد را ولو با فریاد نیز پذیرا باشند.
به تأسی از امیرکبیر و یادگاران مانای او در اجرائیات حکومتی ایران بدانیم که امر حکومت جز با انتقاد اصولی و پذیرش آن اصلاح نمیشود و این مسئله البته به اهتمامی همگانی نیاز دارد. اهتمامی که البته نقش مسئولان دولتی در آن بیش و پیش از همه تعریف شده است.
چه اینکه اصلاح امر حکومت به معنی اصلاح زندگانی مردم است.
منبع: مشرق
دیدگاه تان را بنویسید