عباس عبدی به تازگی در یادداشتی اذعان کرد که راهبردهای اصلاح‌طلبان به بن‌بست رسیده است.

بحران نظریه در اصلاحات
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

گروه سیاست مثلث‌آنلاین: جبهه اصلاحات هرچه‌قدر در دهه 70 و 90 در به‌دست‌گیری قدرت سیاسی موفق بود، نخستین دهه از قرن جدید را خوب شروع نکرده است؛ آنها از یک‌سو نتوانستند در انتخابات مجلس موفق باشند و از سوی دیگر ریاست‌جمهوری را هم از دست دادند. برخی اصلاح‌طلبان در توجیه شکست‌های جبهه اصلاحات می‌گفتند که ردصلاحیت‌ها عامل بازدارنده اصلاح‌طلبان از حضور در قدرت سیاسی بوده است، در صورتی که هرچه از انتخابات می‌گذرد و غبارهای رقابت‌های سیاسی فرومی‌نشیند، خود اصلاح‌طلبان اذعان می‌کنند که جبهه اصلاحات از راهبرد دقیقی پیروی نمی‌کند و نیز سرمایه اجتماعی سابق نیز همراه با اصلاحات نیست. برای مثال به تازگی عباس عبدی در یادداشتی نوشته است: «اگر کسانی آنچه در ۲۸ خرداد رخ داد را یک امر عادی و حداکثر یک شکست عادی می‌دانند، دیگر جای بحثی با آنان نیست، برای چنین کسانی، شکست هیچگاه معنا ندارد، هر اتفاقی رخ دهد، پیروز هستند. اینجا محل جدا شدن از آنان است... متأسفانه بدترین نتیجه‌ای که می‌توانست نصیب نیروهای طرفدار رای‌دادن در این جبهه شود در ۲۸ خرداد رخ داد. چنین شکستی را نمی‌توان با توجیهات تاکتیکی و فنی توضیح داد. اگر این شکست را راهبردی ندانیم معنایش این است که نه راهبرد را می‌دانیم چیست و نه درک درستی از مفهوم شکست داریم».

عبدی علاوه بر اعتراف به شکست راهبردهای اصلاحات چندروز پیش هم به بیانیه جبهه اصلاحات ایران که درباره مذاکرات وین نوشته شد، به تندی حمله کرد و نوشت: «جبهه اصلاحات پس از شکست قاطع سیاسی و ناتوانی مطلق در آوردن مردم به پای صندوق‌های رأی در خرداد ۱۴۰۰، پیش از هر اقدامی از جمله موضع‌گیری درباره برجام یا سایر امور، باید ابتدا موجودیت خود را بازنگری و تحلیل کند. اگر آنان همچنان بر مشی گذشته هستند و نقدی بر آن نمی‌بینند، در این صورت طبیعی است که مخاطب نیز این بیانیه یا هر موضع دیگر آن را در این چارچوب تحلیل و فهم کند. ولی اگر سیاست‌های گذشته جبهه را، هم از حیث راهبرد و هم تشکیلات و هم افراد و بالاخره تاکتیک‌ها واجد ایرادهای اساسی می‌دانند، ابتدا باید آن را تبیین کنند. روشن است که اگر این نکات در دستور قرار گیرد ماه‌ها طول خواهد کشید که به نتیجه برسد و پیش از جمع‌بندی نهایی درباره آنها نمی‌توان وارد موضع‌گیری‌های سیاسی شد. این چه جبهه‌ای است که می‌تواند پیش و پس از ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، همچنان با همان افراد و همان شیوه‌ها ادامه حیات دهد؟»

این انتقادها به روشنی حکایت از وجود آشفتگی در میان اصلاح‌طلبان دارد؛ حال اگر این گزاره را در کنار وضعیت نابسمان جبهه اصلاحات ایران که پیشتر به نام نهاد اجماع‌ساز شناخته می‌شد، بگذاریم، بیشتر می‌توانیم به ابعاد واقعی بحران در جبهه اصلاحات پی ببریم. دو ماه پیش بود که برخی اعضای جبهه اصلاحات ایران از جمله محمود صادقی گفتند که این تشکیلات برای مدت شش ماه دیگر فعالیتش را تمدید کرده است و قرار است برای ادامه مسیر تصمیم‌گیری‌های مهمی شود، از آن تاریخ تا به امروز حدود دو ماه می‌گذرد یا به تعبیر دیگر از دو ماه از مهبت شش ماهه جبهه اصلاحات می‌گذرد اما این تشکیلات هنوز نتوانسته است به جمع‌بندی واحدی دست یابد یا یک نمونه دیگر از وجود اختلافات اساسی میان اصلاح‌طلبان چندپارگی حزب کارگزاران است که به گفته هدایت‌الله آقایی به احتمال زیاد منجر به انشعاب می‌شود. اعضای حزب کارگزاران کرباسچی را از دبیرکلی عزل کردند و به جایش مرعشی را نشاندند که این موضوع نشان می‌دهد دو تیم با تفکراتی معارض در کارگزاران وجود دارند یا در ابعادی وسیع‌تر احزاب اصلاح‌طلب بر سر یک موضوع مشخص به نام انتخابات هم با هم اختلاف دارند؛ چنانکه در سال‌های اخیر یک گروه باور به عدم مشارکت در انتخابات و عدم ارائه لیست دارد و گروهی دیگر به هر قیمتی یک لیست بیرون می‌دهد؛ ولو لیستی ضعیف مانند لیست انتخاباتی کارگزاران در انتخابات مجلس یازدهم به نام «یاران هاشمی» یا به دفعات مشاهده شده است که طیف‌های مختلف اصلاح‌طلب بر سر ورود به قدرت رسمی یا حضور در جامعه با هم تفاوت دیدگاه داشته‌اند.

با این اوصاف به نظر می‌رسد که اصلاح‌طلبان چه در عرصه عملی و چه در عرصه نظری با هم مشکلات مهمی دارند که بعید است این حجم از مشکلات به این زودی‌ها رفع شود.