سهگانه آمریکا، ژاپن و بریتانیا علیه چین و موقعیت ایران
بهاء الدین بازرگانی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: دولت جدید آقای رئیسی سیاست نزدیکی و حتی اتحاد با چین و روسیه و نگاه تا حد زیادی یکسویه به شرق و تنافر هرچه بیشتر از غرب را در پیش گرفته و با این روند، اخیرا با چراغ سبز چین و روسیه ی تحت فشار غرب، به عضویت کامل ایران در پیمان شانگهای درآمده است. در حالی که متحدان سنتیِ دور و نزدیک غربی ها در مناطق مختلف دنیا، با نظاره دقیق تغییراتِ عمیق ژئوپولیتیکی دنیا و شکل گیری مناسبات کاملا نوظهور، به انتظار روشن تر شدن دورنمای کارزار میان غرب با چین و روسیه نشسته و سیاست کج دار و مریز با هر دو قطب در پیش گرفته اند (از جمله پاکستان، ترکیه، مصر و حتی عربها و سعودی ها)، خیز آشکار کشورمان به سوی جناح شرقی این قطب بندی می تواند شتاب زده باشد.
تحولات سیاسی یک دهۀ اخیر در دموکراسی های غربی، خبر از تغییرات شتابان در سیاست های جهانی می دهد. انتخاب های سال 2016 نقطۀ عطف این دگرگونی ها بود. خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپایی در ژوئن این سال و انتخاب دونالد ترامپ چند ماه بعد، دو رویداد بزرگی بود که آثار ژئوپولیتیکی تعیین کننده ای در سطح جهانی بر جا نهاد. این روند پس از ناکامی غرب در برابر پاندمی مهلک کرونا در قیاس با شرق دور طی دو سه سال اخیر، هرچه شدیدتر هم شده است. در اواخر سال 2016 بود که ایالات متحده به این نتیجۀ قطعی رسید که دو سه دهه سیاست "تعامل" با چین، با رویای ادغام این سرزمین کهن در نظامات غربی، اشتباه راهبردی بزرگی بوده و با شکست کامل بدرقه شده است. سه دهه پیش وقتی سیستم شورویایی فروپاشید، شرق اروپا آزاد شد و ایالات متحده آمریکا ظفرمندانه رهبری تک قطبی نظامات جهانی را بهدست آورد، کمتر راهبردپرداز غربی پیش بینی می کرد که یک چینِ ضعیف و فقیر دو دهه بعد، سر برآوَرَد و کلیت قدرت تکینۀ جهان غربی را با چالش سنگین مواجه سازد. گرچه سیاست تعامل آمریکا با چین از همان ابتدا با تردیدها و مخالفتهای پراکنده در غرب همراه بود و نسبت به همکاری بی حساب و کتاب آمریکا با نظام سیاسی اقتدارگرا و اسرارآمیز چین کمونیست هشدار می دادند، اما این دونالد ترامپ رئیس جمهور افراطی و مهاجم آمریکا بود که علنا و رسما با چین یک رویارویی بزرگ را عملیاتی کرد.
آنچه را که دونالد ترامپ ظرف چهار سال گذشته کاشته بود، اینک جو بایدن جانشین دموکراتش با لعاب صلح و حقوق بشر، درو می کند. دیگر کاملا روشن شده که سیاست خارجی و امنیتی رئیس جمهور جدید آمریکا بر سه رکن اساسی بنا نهاده شده است: اولا) رقابت و مبارزۀ استراتژیک با چین اصلی ترین پایه سیاست خارجی و امنیتی امروز آمریکا است. این مناقشه که در چند سال گذشته تشدید شده، اینک به اجماع کامل هر دو حزب اصلی آمریکا رسیده است. ثانیا) جو بایدن سیاست فشار بیشتر بر روسیه را نیز در راهبرد سیاست خارجی کشور قرار داده و برخلاف ترامپ، هرگونه سیاست مماشات با مسکو را کنار گذاشته است. راهبرد جلوگیری از نزدیکی مسکو به پکن و جداسازی این دو متحد تازه نیز از گزینه های جدیِ سیاست خارجیِ امروزِ واشنگتن می باشد. با توجه به سوء ظن تاریخی و تمدنی و تضاد منافع ریشه دار میان دو همسایه بزرگ روسیه و چین، احتمال توفیق بلندمدت غربی ها در این کارزار را نباید ناممکن دانست. ثالثا) محدود کردن قابلیتهای هسته ای ایران و کره شمالی و تداوم فرسایش و تضعیف این دو متحد دور و نزدیک چین، اولویت دیگر سیاست آمریکا است که استفاده از ابزار اصلی سیاست خارجی یعنی "تحریم" همچنان راهبرد بلند مدت واشنگتن را تشکیل خواهد داد.
در اجرای همین سیاست آمریکا و متحدانش است که می بینیم ژاپن با هراس از پیشروی چین، از انفعال سیاسی یکی دو دهۀ گذشته بیرون آمده و با اتخاذ یک راهبرد فعال سیاسی/امنیتی به پیشران اصلی سیاست های ضد چینی ایالات متحده در حوزه هندو-پاسیفیک تبدیل شده است. ژاپن که سومین اقتصاد بزرگ دنیاست هم ایجادکننده و هم اخیرا احیا کنندۀ گروه امنیتی "کواد" مرکب از کشورهای آمریکا، هند، استرالیا و ژاپن برای رویارویی با چین است. بریتانیا، پس از خروج از اتحادیه اروپایی به رهبری یک بوریس جانسون محافظه کار، هرچه بیشتر به سیاستهای تقابلی جهانی ایالات متحده نزدیک شده، از اروپا فاصله گرفته و با پیمان آکوس (میان بریتانیا، آمریکا و استرالیا) هماهنگ کنندۀ شاخۀ امنیتی دیگر ضد چینی در شرق دور شده است. کواد و آکوس از هم اکنون مبادرت به جذب و جلب اعتماد از دست رفتۀ کشورهای مختلف این حوزه و تقویت ائتلاف های ضد چینی در حوزه هندو-پاسیفیک ورزیده و با تمام ابزارهای سیاسی، نظامی، امنیتی، تجاری، فنآوری و دیپلماتیک در صدد تنگ کردن حلقۀ محاصره چین برآمده اند. این دو شاخه، اهتمام بیش از اندازه ای در جذب هند و ادغام قطعی این کشور بزرگ و رقیب منطقه ای چین که البته هنوز در همکاری تمام عیار با غرب به نوعی تردید دارد، دارند. اروپا گرچه به دلیل منافع اقتصادی حاصل از دو دهه مناسبات پر رونق با چین و همینطور تشتت آراء سیاسی در داخل، فعلا در انتخاب میان چین و آمریکا مردد است، ولی نباید از یاد ببریم که اروپا مادر غرب و عصاره این تمدن است و نهایتا در شرایط حاد به نفع این دنیاها وارد عمل خواهد شد. انتخابات اخیر در آلمان و تنظیم سیاست خارجی ائتلاف دولتی جدید شکل گرفته در این بزرگترین اقتصاد اروپا، نشان می دهد که آلمان در آینده خیلی بیشتر از گذشته به نفع ائتلاف غرب و آمریکا وارد عرصه های عمل خواهد شد.
آمریکائی ها و متحدان درجه اولش در شرق دور و جاهای دیگر، به این اعتقاد رسیده اند که هنوز دیر نشده و می توانند جلوی چین را بگیرند و راه رشدش را با انواع موانع اقتصادی و بویژه قطع جدی و هوشمند دستیابی چین به فنآوری های بسیار مدرن غربی سد کنند. گروه راهبردپردازان آمریکایی می گویند که راهی جز اعمال فشار هرچه بیشتر، ولی مهار شده به چین نمانده تا عرصه را بر آن تنگ و هزینه مند سازند تا اینکشور وادار به معامله و سازش شود. این گروه به سیاستهای افراطی و تندروانه اخیر شی جینگ پین رئیس جمهور چین در خارج و داخل و مخصوصا محدود کردن شرکتهای بزرگ خصوصی اینکشور و ورشکستگی های تازه در بخش ساختمان و مستغلات در چین نیز امید بسته و اینگونه روندها را به دقت زیر نظر دارند. از سوی دیگر گرچه چین در صورت تشدید بی مهار فشارها و عبور غرب از خط قرمز چین بویژه در تایوان، دست به واکنش ای بسا پرمخاطره بزند، در عین حال رهبران اینکشور بخوبی واقف اند که با متحدان اندک خود در دنیا، با چه معضلات بزرگ سیاسی، جمعیت شناختی و توسعه ای در داخل کشور مواجهند. آنها می دانند که ریسک توقف رشد و ایجاد بحران در داخل چین تا چه اندازه است و چینی ها چگونه به صادرات، بازار و اقتصاد دنیاهای آزاد وابستگی تام و تمام پیدا کرده اند. رهبران چین می دانند تا زمانی که یک و نیم میلیارد چینی، هرکدام مانند آمریکایی ها، یک کادیلاک مجلل داشته باشند، راه درازی در پیش دارند و باید تا سالیان، منابع این سیارۀ از نفس افتاده را صد چندان تخریب و پیش خور کنند و با همه دنیا کنار بیایند. آمریکا و دنیای غرب نیز می خواهند به چین تفهیم کنند که نمی خواهند با او وارد رویارویی شوند ولی چین (و روسیه) هم باید بفهمند که غرب کوتاه نمی آید و بسادگی نمی گذارد رهبری جهانی بیرون از کلیت دنیای غرب، در دستان چین بیفتد. دیدار مجازی اخیر رهبران آمریکا و چین نشان داد که فضای سازش و تفاهم این دو قدرت بیش از فضای درگیری و مواجهه است و گرچه جنگ سرد این دو، شاید تا دو دهه و بیشتر ادامه پیدا کند، لیکن نهایتا با سازش (مخصوصا بر سر تایوان)، حداقل از دامنه تنشها کاسته خواهد شد.
در ایران، دولت جدید آقای رئیسی سیاست نزدیکی و حتی اتحاد با چین و روسیه و نگاه تا حد زیادی یکسویه به شرق و تنافر هرچه بیشتر از غرب را در پیش گرفته و با این روند، اخیرا با چراغ سبز چین و روسیه ی تحت فشار غرب، به عضویت کامل ایران در پیمان شانگهای درآمده است. در حالی که متحدان سنتیِ دور و نزدیک غربی ها در مناطق مختلف دنیا، با نظاره دقیق تغییراتِ عمیق ژئوپولیتیکی دنیا و شکل گیری مناسبات کاملا نوظهور، به انتظار روشن تر شدن دورنمای کارزار میان غرب با چین و روسیه نشسته و سیاست کج دار و مریز با هر دو قطب در پیش گرفته اند (از جمله پاکستان، ترکیه، مصر و حتی عربها و سعودی ها)، خیز آشکار کشورمان به سوی جناح شرقی این قطب بندی می تواند شتاب زده باشد. چنین رویکرد آشکار و اعلام شدهای، با منافع بلند مدت و راهبردی کشور همخوانی ندارد و با هر دوگزینۀ احتمالی درگیری و یا سازش بین این دو قطب، نتیجۀ مطلوبی برای کشور در پی نخواهد داشت.
دیدگاه تان را بنویسید