برخاستن ایران در تقابل اتحادهای جمهوری آذربایجان-ترکیه-اسرائیل
هیراد مخیری در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: آینده قفقاز آبستن تغییر است و آنچه مسلم است اتحاد مثلث ایران – روسیه – ارمنستان بیش از هر زمانی برای منافع چندوجهی سه کشور مذکور ضرورت و اهمیت پیدا میکند. مهمترین کشوری که در آینده مناسبات قفقاز میتواند نقش تعیینکننده داشته باشد ایران است. ایران بهخوبی دریافته است که در صورت تکرار استراتژیهای انفعالی پیشین خود در مقابل منطقه قفقاز جنوبی زیانهای غیرقابل جبرانی را متحمل خواهد شد و ارمنستان نیز اگر از جانب ایران و روسیه حمایت نشود متقابلاً به هر سویی خواهد گروید که امریکا و همراهانش منتظر این گرا از سمت ایروان هستند.
در این نوشتار کوتاه، تلاش نویسنده بر آن است تا اهداف و مواضع اسرائیل و ترکیه را با اتکاء بر نفوذ آنان بر رهبران جمهوری آذربایجان در جهت تغییر نظم منطقه قفقاز جنوبی و متقابلاً تقابل با منافع چندوجهی جمهوری اسلامی ایران، با توجه به تحولات اخیر در این منطقهی قفقازی، به تحریر درآورد.
همانطور که بر همگان روشن است مناطقی که امروزه با نام (ناگورنو- قرهباغ) در نقشه پرماجرای قفقاز جنوبی معرفی میشود - این مناطق در دهههای گذشته محل درگیریهای خونین میان آذربایجان و ارمنستان بوده است و عجالتاً در منازعات سال 2020 میلادی بخش وسیعی از این مناطق به آذربایجان الحاق شد - درگذشته نهچندان دور جزء سرزمینهای ایران محسوب میشد که نتیجتاً در فرجام جنگهای ایران و روسیه تزاری توسط دو عهدنامه گلستان (25 اکتبر 1813) و عهدنامه ترکمانچای (21 فوریه 1828) به روسیه تزاری واگذار شد؛ که علاوه بر جدا شدن سرزمینهای وسیع قفقازی از ایران، دستیابی به آبهای دریای سیاه و بخش اعظمی از مرزهای ساحلی دریای کاسپین را شامل میشود. با گذشت نزدیک به دو سده جدایی از آن اتفاق شوم از منظر نگاه ایرانیان، میتوان عوارض جدایی را بهسان اتفاقات مختلف در این مناطق و یادآوری سرزمینهای جدا مانده از مام میهن، همچون پاشیده شدن نمک بر زخمان بهبود نیافته تاریخی ایرانیان، مشاهده کرد.
باید توجه داشته باشیم از سالهای نهچندان دور پیامدهای تحولات اخیر قفقاز جنوبی با بازیگردانیهای اسرائیل و ترکیه، اساساً در جهت مرتفع کردن منافع حداکثری این دو کشور، با اعمالنفوذ بر رهبران جمهوری آذربایجان، پیگیری و هدایت میشد، ازاینرو میتوان کلیت این فرآیند را از جانب اسرائیل و ترکیه، ابتدائاً در تقابل و تضعیف منافع جمهوری اسلامی ایران و نهایتاً کسب حداکثری منافع مختلف اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیکی و پیشبرد عمق استراتژیکی آنان دانست.
ابتدا باید بر این موضوع اشاره کرد که ایران به دلیل عوامل گوناگون، نظیر عوامل اشتراکی عمیق مذهبی و فرهنگی – تمدنی در مقام پدرخواندگی آذربایجان، طی سالهای گذشته همواره از جنبه حمایتی و پشتیبانی نسبت به این کشور هممرز شمالی دریغ نکرده است. اما امروزه ایران با شرایط پیشآمده، آذربایجان را همانند فرزندی ناخلف میپندارد که در دستان افسارگسیخته ناپدریهای غیر مشروع، قرار گرفته است. در شرایط حاضر، ایران جمهوری آذربایجان را عاملی خودباخته در دستان اسرائیل - بهعنوان دشمن اصلی ایران - و از سوی دیگر در دستان ترکیه که این کشور نیز بهعنوان رقیب منطقهای دیرینه اما با چهرهای جدید، یعنی نئوعثمانی با بنمایه اِخوانی به رهبری اردوغان، است. البته پای رقیبان دیگری نیز در میان است که در اولویتهای بعدی قرار میگیرند، مانند عربستان سعودی که در سالهای اخیر با جولانهای اقتصادی در راستای منافع خویش و با نیمنگاهی به تضعیف منافع ایران، تمام و کمال کمر همت را بسته است و از سویی دیگر ناتو و همپیمانانش دنبال بسترسازی و مهیا کردن شرایط مناسب برای حضور و تثبیت خود در منطقه قفقاز جنوبی، خصوصاً در جمهوری آذربایجان هستند.
تا به همینجا میتوانیم ارزیابی کنیم که چوبخطهای اشتباهات جمهوری آذربایجان از نگاه جمهوری اسلامی ایران، با حمایتهای حامیان خود (اسرائیل-ترکیه) تکمیلشده باشد اما ماجرای تخطیهای آذربایجان از نگاه ایران به اینجا ختم نمیشود بلکه ایران بر ابعاد و اهداف آینده تحرکات حامیان جمهوری آذربایجان حساس شده است و با نگاهی متفاوت و عملگرایانه، نسبت به قبل، وقایع قفقاز جنوبی را دنبال میکند.
برخلاف ملایمتهای رفتاری جمهوری اسلامی ایران طی سالهای گذشته در مقابل جمهوری آذربایجان، خصوصاً مواضع ایران در حمایت از این کشور در جنگ (ناگورنو-قره باغ) سال 2020 میلادی، اکنون شرایط بهگونهای رغم خورده که ایران تکلیف خود را در مقابل بدعهدیها و عصیان گریهای آذربایجان، روشن میداند؛ که از این منظر جمهوری اسلامی ایران علاوه بر اینکه رفتار رهبران باکو را تحت نظر دارد، توجه اصلی خود را بیشتر بر روی اهداف و تصمیمات حامیان این کشور قرار داده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
در مورد نگاه کلی به نقشآفرینی ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی باید اشاره کنیم، ترکیه ایفای نقش خود را بهعنوان بازیگر در برهم زدن نظم منطقهی قفقاز جنوبی، تنها از طریق نفوذ بر جمهوری آذربایجان میسر میبیند و رهبران آنکارانشین با توجه به همین فرصت، از سالهای گذشته تمام توان خود را در این مسیر متمرکز کردند که البته در دو سال گذشته بهطور محسوس در راستای منافع خویش، حمایتهای خود را نسبت به جمهوری آذربایجان، نمایان کردند که نمونه بارز این مواضع ترکیه را میتوانیم از ابتدای جنگ (ناگورنو-قره باغ) میان جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان مشاهده کنیم که ترکیه بهطورجدی و با تمام توان خود در این جنگ، جمهوری آذربایجان را موردحمایت خویش قرار داد و از طرفی با تحرکات مختلف امنیتی در تقابل با منافع جمهوری اسلامی ایران پرداخت. همچنین ترکیه در تحولات اخیر جنگ دو کشور آذربایجان و ارمنستان، اقدام به اعمالی کرد که در صدر ملاحظات امنیتی و بهنوعی خط قرمز ایران قرار میگرفت. بهطور مثال این قبیل فعالیتها، ورود شبهه نظامیان سوری مخالف رژیم بشار اسد در حمایت از جمهوری آذربایجان در جنگ فوقالذکر است که اساساً تسهیل و حمایت و هدایت این گروههای شبهنظامی از جانب ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی و مرزهای شمال غربی ایران صورت گرفت.
ترکیه همچنین با تحرکات نظامی و همراهی آذربایجان در مرزهای شمال غربی ایران، به دنبال اهدافی برای برتری در موازنه قدرت در برابر شکستهایش در مرزهای شمالی سوریه نسبت به ایران قرار داده است که البته طی ماههای گذشته ایران نشان داد که همواره دست برتر را در این موضوع دارد. همچنین ارمنستان نیز امروزه، جمهوری آذربایجان و نخجوان را در حدود اراضی و سلطه سرزمینی ترکیه میبیند و با توجه به اختلافات تاریخی مانند نسلکشی ارامنه در اوایل قرن بیستم توسط عثمانیها، تضادهای ریشهداری را با توجه به نقش این کشور در جنگ اخیر (قرهباغ- ناگورنو)، بیشازپیش میبیند و قطعاً غرور ملی ارمنیان نسبت به فرجام این جنگ بیش از گذشته جریحهدار شده و ایروان در این لحظه، سکوت و تعاملات مصلحتی خویش را به تقابل و منازعه ترجیح داده است تا با دور نگاه بر استراتژیها و اتحادهای جدید، نظیر اتحاد با ایران و روسیه، ضعفهای وسیع خود را اصلاح کند تا فرصتی در جهت ترمیم غرور جریحهدار شده ملی و تثبیت جایگاه خود در منطقه قفقاز جنوبی پیدا کند.
آنچه مسلم است، ترکیه جایگاه خود را پس این جنگ اخیر، در منطقه قفقاز جنوبی بهعنوان یک فاتح میبیند که این فرآیند به زیادهخواهیهای ترکیه نیز منجر شده است که نماد بارز آن را میتوان در بیانیههای رهبران آذربایجان و ترکیه در شهر شوشی مشاهده کرد. همچنین باید توجه داشت که ترکیه از دیرباز در رویای رسیدن به منابع نفتی و منابع فسیلی دریای کاسپین بوده است و اکنون با به دست گرفتن افسار سیاسی باکو و تحولات اخیر، رسیدن به این رویای دیرینه را محقق میبیند.
یکی از عوامل مهم دیگر تحرکات ترکیه در قفقاز جنوبی، جایگزینی امت گرایی اسلامی عثمانی بهجای امت گرایی اسلامی شیعه در کشور جمهوری آذربایجان و از طرف دیگر تزریق این رویکرد در مقابل آذریهای ایران است. امت گرایی اسلامی پانترکسیم، درصدد است ایران شیعی را در ضدیت با اسلام معرفی کند که البته این عمل مسبوق به سابقه جنگهای ایران صفوی و عثمانی نیز هست. ازاینرو آنکارا در تلاش حداکثری خود، تجویز امیال اینچنینی خود بر رهبران باکو را با استراتژی جدیدی در این کشور دنبال میکند که نهایتاً با مرتفع کردن این اهداف، تغییر هویت فرهنگی و دینی جمهوری آذربایجان در راستای فرضیات خویش را هموار کند.
تقابل در مقابل محور مقاومت شیعی و متقابلاً ترس از حلال شیعی با محوریت ایران، آنکارا را به ترسیم حلالی نامتوازن از مرزهای شمال شرقی خود به اتصال محورهای تورانی نخجوان، جمهوری آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان و مرزهای غربی، مجاب کرده است؛ که البته این فرآیند با حمایت اسرائیل از ترکیه در راستای همگرایی سیاسی – امنیتی – اقتصادی و با تمرکز بر تهدید و تضعیف ایران در مرزهای شمال غربی تا شمال شرقی دنبال میشود. همچنین نباید فراموش کرد که فرآیند ساخت پروژه شیعه جعلی از جانب آنکارا و با حمایت اتاق فکری مشخص از سوی تلاویو (کارشناسان ترک پژوه اسرائیلی) چند سالی است که کلید خورده و مشخصاً محصول نهایی این پروژه رسیدن به اهداف ایران ستیزی و قرار دادن ایران در مقابل جهان اسلام را پوشش میدهد.
استراتژیست های ترکیه و ترک پژوهان اسرائیلی طی سالهای گذشته بهدرستی به این موضوع رسیدهاند که با توجه بر اینکه جمعیت شیعیان جمهوری آذربایجان که پس از ایران در جایگاه دوم قرار دارند، عمیقاً در تضاد با پیشبرد اهدافشان است و این پتانسیلهای قوی مذهبی و فرهنگی شیعیان آذربایجان، بهعنوان اهرمی تدافعی در مقابل سناریوهای آنان است و با توجه بر این مسئله، سناریوی نافرجام آذربایجان واحد و یکپارچه را به سمت تولید شیعه جعلی پانترکیسم در مقابل شیعیان واقعی قرار داده است؛ که البته همسو با این تقابل ایدئولوژیکی مذهبی، اهداف تجزیه و ناآرامی در استانهای آذریزبان ایران را در مسیرهای موازی دیگر با طرحهای خویش دنبال میکنند.
اما در خصوص تحرکات اسرائیل در منطقه قفقاز جنوبی، علاوه بر مطالب فوقالذکر، از منظر نگاه ایران، باید اشاره کنیم، تهران طی سالهای گذشته تحرکات اسرائیل را بهطور دقیق در مناطق قفقاز جنوبی، خصوصاً در داخل مرزهای جمهوری آذربایجان، زیر ذرهبین قرار داده است؛ اما باید به میزان درجه واکنش عملگرایانه جمهوری اسلامی ایران در مقابل تحرکات اسرائیل در قفقاز جنوبی اشاره کنیم که طی سالهای گذشته، اولویت توجهات استراتژیک راهبردی ایران معطوف به مناطق حوزهی عملیاتی و عمق استراتژیک خود نظیر سوریه، یمن، عراق و لبنان قرار گرفته بود.
اسرائیل همانند ترکیه در مقابل جمهوری آذربایجان علاوه بر اکتساب منافع اقتصادی، بر گسترش حوزههای دیگر منافع خود، نظیر نفوذ و حمایت همهجانبه از یهودیان قفقازنشین با گسترش کنیسه سازیهای خود در شهرهای مختلف آذربایجان و از سویی دیگر در جهت گسترش حوزه نظامی خود، به ساختن کارخانههای تسلیحات نظامی در این کشور روی آورده است. برای اثبات این موضوع به آخرین ادعای ماهر علیاف، سفیر باکو در امارات میتوان اشاره کرد: «ما روابط اقتصادی و نظامی خوبی با اسرائیل داریم و اسرائیل نیز در حال تجهیز و بازسازی ارتش ماست و همچنین با همکاری اسرائیل، کارخانههایی برای تولید سلاح ساختهایم»
در ادامه باید افزود، جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر در پیادهسازی استراتژی صددرصدی برای توازن قدرت در تحولات اخیر قفقاز جنوبی به دلایل پیشینه واگرایی سیاسی ارمنستان با روسیه و نرسیدن به یک راهکار مشخص از سوی تهران – مسکو در قبال مدیریت تحولات قفقاز جنوبی، ایران نتوانست بر جدیت اجرای اهداف خود مصمم باشد؛ اما امروز وضعیت برای تهران کاملاً مشخص شده و ضربالاجل رسیدگی به مسائل مرزهای شمال غربی خود با توجه به گسترش نفوذ نظامی و اطلاعاتی اسرائیل، در اولویت اول محاسبات استراتژیک ایران قرارگرفته و در مورد اولویت دوم، جمهوری اسلامی ایران، تقابل با زیادهخواهیهای چندجانبهی ترکیه در این منطقه را در دستور کار خود قرار داده که البته در قبال ترکیه، ایران با دست بازتری در موازنه قدرت، روبهروست.
همچنین، یکی از دلایل ملاطفت رفتاری ایران در مقابل جمهوری آذربایجان طی سالهای اخیر، مسئله تحریمهای بینالمللی علیه ایران و متقابلاً دور زدن تحریمها از جانب کشورهای هممرز شمالی خصوصاً جمهوری آذربایجان است. از سوی دیگر دلیل کماهمیت قرار گرفتن منطقه قفقاز در سیاست خارجی ایران حیاطخلوت قرار گرفتن این منطقه در مناسبات سیاست خارجی روسیه است. از طرفی نیز میتوان عدم انسجام وحدت نظر از جانب دولتمردان و سیاستمداران جمهوری اسلامی ایران با چاشنی رفتار ملاطفت گونه سلیقهای از جانب برخی از رجال سیاسی ایران در مقابل رفتارهای تضاد گونه جمهوری آذربایجان را پیگیری کرد.
با این تفاسیر، در شرایط حال، جدیت ایران در مناسبات قفقاز جنوبی را از سوی دیگر، در نگرانی از دست دادن مرز ارتباطی خود در مقابل ارمنستان دانست، زیرا در شرایطی که تحریمهای بینالمللی موجود حجم عظیمی از فشار را بر نظام اقتصادی ایران آورده بود، این مرز برای ایران همانند روزنه حیاتی اقتصادی و تجاری محسوب میشد و از سوی دیگر، جایگاه و اهمیت این مرز مشترک را در معاملات 400 میلیون دلاری سال 2020 میلادی مابین دو کشور ایران و ارمنستان میتوان مشاهده کرد. از طرف دیگر خاک ارمنستان میتواند یک مسیر جایگزین برای کریدور حملونقل (شمال و جنوب) باشد و با توجه به پرتنش شدن آینده روابط ایران با جمهوری آذربایجان، این مسیر میتواند جایگاه مهمی در مناسبات چندوجهی ایران داشته باشد.
تهران به جدیت تصمیم باکو در باب دسترسی پیدا کردن بدون رقیب به جمهوری نخجوان از طریق احداث کریدوری مجزا با کمک ترکیه، را پی گرفته است. همچنین از سوی دیگر مشاهده میکنیم، با توجه به اینکه جمهوری آذربایجان در جنگ سال گذشته خود در مقابل ارمنستان پیروزی مقطعی پیداکرده است، برای خود نقشی شبهه هژمونی ترسیم کرده که ازاینرو، رفتارهای اخیر این کشور در مقابل ناوگان زمینی گمرک ایران را میتوان نشأت گرفته از این حال و هوای ظفرمند دانست که این مسئله میتواند عامل مهمی برای همگرایی سیاسی تهران و ایروان در مناسبات قفقاز جنوبی محسوب شود.
در نهایت باید اشاره کرد، ایران در شرایط حاضر باید در تقویت روابط خود با ارمنستان بیش از گذشته هوشیار باشد زیرا اکنون این مهم برای ایران ضرورتی جدی پیداکرده است. اکنون نیاز است ارمنستان حمایت جدی ایران را نسبت به خویش به معنای عملی، درک و باور کند و ایران در مقابل این حمایتش، نقشی تضمینی در برابر فشارهای باکو و آنکارا در مقابل ایروان باشد. البته ضمانت برقراری این اتحاد زمانی امکانپذیر خواهد شد که ایران و ارمنستان بتوانند روسیه را در این مسیر، همراه و همسوی خود کنند و بهنوعی منافع این سه کشور در منطقه قفقاز جنوبی به یکدیگر تنیده شود. همچنین باید افزود، در شرایط حساس منطقه قفقاز جنوبی مدیریت نقش برقراری روابط استراتژیک بین ایروان و مسکو میتواند از جانب تهران با جدیت پیگیری شود.
در جمعبندی باید افزود آنچه مسلم است بازی دو سر باختی است که علیاف با ادامه حمایت ترکیه و اسرائیل در غالب اهداف فوقالذکر در آینده با آن مواجه خواهد شد و فرآیند پیگیری چنین سیاستهایی از جانب رهبران جمهوری آذربایجان میتواند بسترساز اختلافات داخلی و قومی و همچنین ناامنی و تجزیهطلبی استانهای جنوبی آذربایجان (لنکران-آستارا) و مناطق تالش نشین و تات نشین شود که سالیان متوالی تحت فشار اطلاعاتی و امنیتی باکو قرار گرفتهاند و همچنین گرایش پیوستن به جمهوری اسلامی ایران را نیز دارند، و قدرت گرفتن گروههای نیابتی ایران نظیر تیپ حسینیون آذربایجان و...، در آینده این کشور گسترش یابد.
در استمرار این عملکرد از جانب آذربایجان طرفی که سود میبرد مسلماً ایران است زیرا اگر از زاویه تاریخی هم بخواهیم بر تحولات این منطقه بنگریم، با توجه بر اینکه در عهدنامه گلستان و ترکمانچای نامی از ماهیت سیاسی آذربایجان در اطلاق هفده شهر قفقاز مطرح نشده است و با توجه بر اینکه این گفتمانهای ساختگی و بی مبنای ملیگرایانه رهبران جمهوری آذربایجان ادامه داشته باشد، ایران نیز در تقابل میتواند الحاق سرزمینهای جداشده قفقازی خود را طلب و ادعا کند.
آینده قفقاز آبستن تغییر است و آنچه مسلم است اتحاد مثلث ایران – روسیه – ارمنستان بیش از هر زمانی برای منافع چندوجهی سه کشور مذکور ضرورت و اهمیت پیدا میکند. مهمترین کشوری که در آینده مناسبات قفقاز میتواند نقش تعیینکننده داشته باشد ایران است. ایران بهخوبی دریافته است که در صورت تکرار استراتژیهای انفعالی پیشین خود در مقابل منطقه قفقاز جنوبی زیانهای غیرقابل جبرانی را متحمل خواهد شد و ارمنستان نیز اگر از جانب ایران و روسیه حمایت نشود متقابلاً به هر سویی خواهد گروید که امریکا و همراهانش منتظر این گرا از سمت ایروان هستند.
دیدگاه تان را بنویسید