آرزوی جنگ برای رهایی ایران از جنگ!
اسلام ذوالقدرپور در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: دنیایی که اینچنین با انقلاب و آشوب ویروسی کرونا درگیر شده و سیاستگذاران و رهبران بسیاری را با شکست و زوال مواجه ساخته، بار دیگر در آستانه یک وحشت آفرینی جدید با موضوع جنگ و ستیز بزرگ نظامی قرار گرفته است. این سیاست وحشتگرا و هراسآفرین جدید که بر تحریک افکار عمومی جهانی برای ایجاد یا جعل یک جنگ جدید دیگر در نظام جهانی استوار است، تنشهای سیاسی و مرزی یا فنی میان بازیگران بزرگ منطقهای و جهانی را نشانه گرفته است. تنشهایی که هر کدام میتواند نظام بینالمللی را دگرگون سازد، نظم نوین جهانی را پدید آورد. اهمیت چنین فضایی برای سیاستگذاران و حکمرانی ایرانی در این نکته نهفته است که ایجاد یک جنگ میان قدرتهای بزرگ جهانی در شرق و غرب میتواند بار سنگین فشار غرب در مذاکرات هستهای را کاهش دهد و حتی ایران را به تمام خواستهها و امتیازاتش رهنمون کند.
برخی سیاستگذاران بزرگ یا رهبران قدرتمند جهانی از اصل وحشت و هراس در بنیان سیاستگذاری عمومی خویش بهره میبرند. اصل وحشت و هراسانگیزی در سیاستگذاری عمومی در ابعاد داخلی و خارجی به سیاست یا ابزاری برای سیاستگذاران و رهبران بدل شده است تا روندها و الگوهای حکمرانی را تغییر یا اصلاح کنند.
سیاستگذاران وحشتگرا بیشتر بر فضاسازی و تحریک احساسات افکار عمومی داخلی و بینالمللی برای طراحی و انجام یک سیاست متمرکز هستند تا از این شیوه برای مقابله با سایر بازیگران و رقیبان داخلی یا خارجی خویش استفاده کنند. این رویکرد وحشتگرا و هراسآفرین بر اصول قدرتنمایی و قدرتسازی ذهنی استوار هستند.
وحشت جهانی و کمسابقه از ظهور و گسترش ویروس کرونا در دو سال گذشته و تاریکنمایی آینده بشریت در سایه جولان کروناویروس در جهان که مبتنی بر انقلاب ویروسی بوده را میتوان مؤلفهای بر اثربخشی و کارایی سیاست وحشتگرایی و هراسآفرینی در سیاستگذاری عمومی قلمداد کرد که دارای نتایج و پیامدهای خاص و رازآلودی بوده است.
دنیایی که اینچنین با انقلاب و آشوب ویروسی کرونا درگیر شده و سیاستگذاران و رهبران بسیاری را با شکست و زوال مواجه ساخته، بار دیگر در آستانه یک وحشت آفرینی جدید با موضوع جنگ و ستیز بزرگ نظامی قرار گرفته است. این سیاست وحشتگرا و هراسآفرین جدید که بر تحریک افکار عمومی جهانی برای ایجاد یا جعل یک جنگ جدید دیگر در نظام جهانی استوار است، تنشهای سیاسی و مرزی یا فنی میان بازیگران بزرگ منطقهای و جهانی را نشانه گرفته است. تنشهایی که هر کدام میتواند نظام بینالمللی را دگرگون سازد، نظم نوین جهانی را پدید آورد.
اهمیت چنین فضایی برای سیاستگذاران و حکمرانی ایرانی در این نکته نهفته است که ایجاد یک جنگ میان قدرتهای بزرگ جهانی در شرق و غرب میتواند بار سنگین فشار غرب در مذاکرات هستهای را کاهش دهد و حتی ایران را به تمام خواستهها و امتیازاتش رهنمون کند. فضای وحشتگرا و هراسآفرین سیاستگذاران ارشد جهانی در محورهای منطقهای زیر قابل بررسی است:
یکم - جنگ در دریای چین جنوبی: مناطق بسیاری در عصر کنونی دارای ظرفیت بروز جنگهای کوچک و بزرگ است یا اکنون درگیر جنگ هستند، بهخصوص در آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا مانند: لیبی، اتیوپی، سودان، سوریه، عراق، افغانستان، ارمنستان و آذربایجان و ... اما هیچکدام نمیتواند اهمیت و بزرگی جنگ در دریای چین جنوبی میان ایالات متحده آمریکا و چین را داشته باشند. دریای چین جنوبی به عنوان یک منطقه استراتژیک در معادلات منطقهای و جهانی میان قدرتهای بزرگ منطقهای نظیر چین و ژاپن اهمیت دارد، اما اهمیت این منطقه به ادعا و تلاش چین برای تسلط سیاسی و نظامی بر تایوان متمرکز است. ادعای مالکیت و حق حکمرانی دولت چین بر تایوان که دهههای اخیر همواره مورد مناقشه نظام جهانی بوده است، اکنون به شدت پر رنگ شده و حمله نظامی چین به تایوان و اشغال این کشور را امری اجتنابناپذیر نشان میدهد. اهمیت دریای چین جنوبی و تایوان علاوه بر رقابتهای سیاسی و نظامی میان دو قدرت بزرگ جهان یعنی چین و آمریکا، به این واقعیت بازمیگردد که الگوی سیاسی و حکمرانی تایوان یک تهدید بسیار بزرگ برای سایر مناطق و ایالتهای کشور چین مانند هنگ کنگ، ماکائو، تبت، سین کیانگ و ... محسوب می شود که خودمختاری و حتی استقلال سیاسی و جغرافیایی از چین بزرگ و حزب کمونیست را مدعی هستند. تهدیدات روزمره و فزاینده استقلال تایوان و الگوی حکمرانی آن برای چین بزرگ و از سوی دیگر حمایت ایالات متحده آمریکا از دولت تایوان و الگوی تجزیهگرای آن در سایر مناطق چین، اقدام نظامی چین برای اشغال تایوان و سرنگونی دولت مستقل و الگوی حکمرانی تایوانی را به یک سیاست ضروری برای سیاستگذاران چین و تضمین کننده بقای چین بزرگ، بدل کرده است. واکنش آمریکا به اقدام نظامی چین علیه تایوان میتواند با همراهی کشورهای وابسته آمریکا مانند ژاپن و کره جنوبی همراه شود و یک وحشت جهانی در این منطقه ایجاد کند و درگیری و سرگرمی آمریکا در دریای چین برای سالهای آینده را سبب شود.
دوم - اشغال اوکراین و جنگ در قلب اروپا: سالهاست که روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین در حال بازیابی و بازآفرینی قدرت جهانی خویش و بازگشت به الگوی اتحاد جماهیر شوروی است. بازیابی و بازآفرینی قدرت اسطورهای اتحاد جماهیر شوروی نیازمند یک سیاستگذاری عمومی است که سیاست خارجی آن تهاجمی و گسترشگرا باشد. در چنین الگویی از سیاستگذاری تهاجمی و گسترشگرایانه است که دولت روسیه نهتنها بخشی از گرجستان و اوکراین را با نیروهای نیابتی خود اشغال کرده و دولتهای دست نشانده در آنها مستقر کرده، بلکه شبه جزیره کریمه که دارای اهمیت راهبردی ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک است را نیز در تصرف خود درآورده است و آن را به عنوان بخشی از خاک روسیه معرفی میکند.
اکنون چند ماه است که خبرهایی از حضور گسترده و چند ده هزار نفری ارتش روسیه در مرزهای اوکراین و آمادگی ارتش روسیه برای حمله فراگیر به اوکراین منتشر میشود. حملهای که در صورت اجرایی شدن آن، نهتنها اوکراین را به نابودی میکشاند، بلکه اروپا و ایالات متحده آمریکا را با یک وحشت و هراس بزرگ و بینظیر در قرن بیست و یکم مواجه می سازد و احساس آرامش و رفاه را از دولتها و شهروندان غربی خواهد ربود.
تهدیدات کنونی اروپا و آمریکا علیه روسیه بهخصوص تهدید به تحریمهای فراگیر و شکننده اروپا و آمریکا علیه روسیه را نمیتوان عامل بازدارنده مقابل حمله احتمالی روسیه به اوکراین قلمداد کرد. تحریمهای اقتصادی علیه روسیه که مهمترین آنها به تحریم خط لوله انتقال گاز روسیه به اروپا معروف به نورد استریم 2 (Nord Stream 2) است1 که از زیر سطح دریا عبور می کند و نقش اوکراین در ترانزیت گاز به اروپا را از بین میبرد، کارایی و اثربخشی لازم برای جلوگیری از حمله احتمالی روسیه به اوکراین را ندارند.
حمله روسیه به اوکراین میتواند سبب فروپاشی ناتو و تغییرات بزرگ در ائتلافهای منطقهای و جهانی شود، بر سایر مسائل منطقهای مانند درگیریهای آذربایجان با ارمنستان، ترکیه با عراق و سوریه و ... اثرگزاری بالایی داشته و جنگ دهشتناک و فراگیر را در پی داشته باشد. اما دولت آمریکا به رهبری جو بایدن به صراحت اعلام کرده است که به لشکرکشی به مرزهای روسیه و شرکت در جنگی جدید در حوزه نفوذ روسیه حاضر نیست.2
سوم - تهدید ایران به جنگ یا توافق هستهای: چند سال است که سیاستگذاری خارجی ایران و سایر طرفهای توافق برجام بهویژه آمریکا درگیر چرخه متارکه و مذاکره شده است. فرآیندی که فرسایشی شده و پیامدهای اقتصادی و سیاسی زیانباری برای ایران و ایالات متحده آمریکا و متحدان آنها به دنبال داشته و همواره سخن از سایه جنگ و درگیری نظامی میان این دو کشور در میان است.
یکی از اصول ثابت فرایند متارکه و مذاکره میان ایران و سایر طرفین برجام طی چند سال گذشته، تهدید ایران به حمله نظامی از سوی آمریکا و اسرائیل در صورت عدم توافق، سازش و تسلیم ایران در مقابل خواسته های آمریکا و اروپا بوده است!
افزایش تهدیدات اروپا و آمریکا در زمان مذاکرات هستهای را میتوان یک تاکتیک دانست که طی دو دهه اخیر به سیاستی تبدیل شده که دیگر کارایی، اثربخشی و البته عقلانیت لازم را از دست داده است. زیرا احتمال حمله نظامی آمریکا و متحدان اروپاییاش به ایران آن هم به خاطر عدم توافق در مذاکرات برجام و یا افزایش سطح غنی سازی هستهای ایران، بسیار کم و در حد صفر است و هیچ دولت و سیاستگذاری حاضر به آغاز جنگ با ایران در راستای اهداف دولتهای اسرائیل، عربستان یا آذربایجان و ترکیه نیست.
مذاکرات هسته ایران هر چند فرسایشی باشد و سبب افزایش سطح غنی سازی اورانیوم در ایران نیز شود، با ابزارهای تعلیق و لغو موقت برخی تحریمهای اقتصادی قابل کنترل هستند و دولتهای غربی و ایالات متحده آمریکا نیازی به جنگ و درگیری نظامی با ایران نمیبینند.
*
در جهانی چنین آشوبناک است که سیاستگذاران به ارزیابی سیاستها و تاکتیکهای خویش برای یک انتخاب عقلانی در چارچوب اهداف و نیات خویش پرداخته اند، به جای اصرار بر حق انتخاب یک سیاست، قدرت انتخاب یک سیاست را در دستورکار خویش قرار داده اند و متوجه خواهند شد که قدرت انتخاب یک سیاست ستیزهجویانه را در وضعیت کنونی جهان ندارند. این قدرتهای بزرگ ستزهجوی جهانی حق انتخاب را برای خود محفوظ میدانند اما قدرت انتخاب جنگ در مقابل سایر رویکردهای مسالمتآمیز را ندارند.
در چنین شرایطی است که احتمال بروز جنگ در سه منطقه ذکر شده، آرزوی برخی دیگر از قدرتهای منطقهای است تا با ضعف و زوال رقیبان خود به قدرت برتر منطقهای بدل شوند. اما تنها حوزهای که احتمال بروز جنگ زودهنگام در آن وجود دارد، مرزهای روسیه و اوکراین است. جهان بهویژه اروپا و آمریکا در صورت وقوع جنگ در مرزهای روسیه و اوکراین دچار وحشت می شوند و سایر تنشها و چالشهای منطقهای و جهانی مانند دریای چین جنوبی و مذاکرات هستهای ایران را با رویکردی نرمتر دنبال خواهند کرد و احتمال دادن امتیازات بیشتر به ایران و چین نیز دور از دسترس نخواهد بود.
**
طرح برخی تحلیلها و خبرها پیرامون احتمال حمله نظامی به ایران در صورت عدم پذیرش تعهدات جدید در مذاکرات هستهای با گروه 4+1 یا برگزاری رزمایش بزرگ اسرائیل با تمرکز بر شبیهسازی حمله به تأسیسات هستهای ایران را میتوان یک تاکتیک و ابزار سیاستگذاران غربی برای فشار بر ایران با هدف تحمیل خواستههای خود به ایران محسوب کرد.
احتمال بروز جنگ در مرزهای روسیه و اوکراین از دو گزینه احتمالی دیگر (ایران و چین) بسیار بیشتر و نزدیکتر نشان میدهد. شاید برخی سیاستگذران ایرانی نیز در آرزوی وقوع یک جنگ مهم در مرزهای روسیه یا دریای چین جنوبی باشند تا از فشار کنونی رها شوند و در مذاکرات هستهای و سایر تعاملات خود با اروپا و آمریکا به امتیازات بیشتر و بزرگتری دست یابند.
دیدگاه تان را بنویسید