آخرین ابزار غرب | تعیین خط قرمز امریکا برای ایران!
دیپلماسی ایرانی | تعیین خطوط قرمز – چه رسد به اجرای آن – کاری آسان و رها از ریسک نیست اما در نبود آنها هم آمریکا با این ریسک روبه روست که به سمت همان پیامدی حرکت کند که دیرزمانی است در تلاش برای پرهیز از آن است.
با توجه به این شرایط خطرناک، دولت جو بایدن باید به دقت بیندیشد که کدام پیشرفت های هسته ای ایران، حقیقتا برای آمریکا قابل پذیرش نیست و سزاوار تهدید بکارگیری نیروی نظامی برای جلوگیری از آن است. به بیان ساده تر، خطوط قرمز واشنگتن کدامند؟
هدف آمریکا باید این باشد که ایران را از پیشبرد برنامه هسته ای اش به مرحله "آستانه تسلیحاتی" باز دارد و از سناریویی جلوگیری کند که در آن، برای آمریکا، پیشگیری از هسته ای شدن ایران، عملا ناممکن می شود.
دولت جو بایدن، با متوقف کردن خطرناکترین بخش های پیشرفت هسته ای ایران، همچنین می تواند فضای بیشتری برای دیپلماسی و رسیدن به یک توافق فراهم کند. تعیین خطوط قرمز – چه رسد به اجرای آن – کاری آسان و رها از ریسک نیست اما در نبود آنها هم آمریکا با این ریسک روبه روست که به سمت همان پیامدی حرکت کند که دیرزمانی است در تلاش برای پرهیز از آن است.
تعیین خطوط قرمز هسته ای، کاری است چالش برانگیز. قابل درک است که سیاستمداران نمی خواهند خود را در تله بیندازند یا اگر ناکام ماندند، سرزنش شوند. در واقع بسیاری از سیاستگذاران از مفهوم خطِ قرمز هم حذر دارند.
یک پرسش کانونی این است که کدام نقطه را به عنوان "آستانه" منظور کنیم. پژوهش های دانشگاهی نشان داده که خطوط قرمزِ عدم تکثیر، اغلب نقطه ضعف هایی دارد که تکثیرکنندگان را ترغیب می کند به سمت بمب حرکت کنند و روی فرار از مجازات هم حساب کنند. این همان ویژگی اصلی راهبرد هسته ای ایران تا به امروز بوده است. در واقع، خط قرمزی که فاقد اعتبار باشد، بدتر از نبود خط قرمز است. اما یافتن نقطه تعادل درست هم بسیار گمراه کننده و پیچیده است. خطوط قرمز می توانند بسیار دلبخواهی باشند و زمینه نقض خود را فراهم کنند. واقعا چه تمایزی است میان شش درصد و پنج درصد؟ خطوط قرمزی که متکی بر شمار سانتریفیوژها یا میزان مشخصی از مواد شکافتی باشد، دچار مشکلاتی مشابه گذشته می شود.
همچنین ردیابی اینکه یک کشور، پنهانی از خطوط قرمز خود عبور کند، دشوار است. این است که گذاشتن یک خط قرمز برای نوع خاصی از کار در زمینه تسلیحاتی کردن برنامه هسته ای – یعنی همان گزینه ای که اخیرا یکی از مقام های آمریکایی پیشنهاد داد – نیز مشکل ساز می شود.
با توجه به چالش های بسیارِ تعیین یک خط قرمز آمریکا باید خط قرمز خود را کجا بگذارد؟ بهترین رویکرد این است که ایران را از غنی سازی 90 درصدی سطح تسلیحاتی باز دارد.
اگر ایران دست به چنین کاری زد، بازهم نیازمند تسلیحاتی کردن این مواد است و هنوز بمبی در اختیار ندارد اما دشوارترین بخش ساخت یک سلاح هسته ای را کامل کرده است. در این نقطه است که برای آمریکا بسیار دشوار خواهد بود که برنامه هسته ای ایران را به عقب براند و ایران را از بکارگیری آن مواد برای ساخت بمب باز دارد. به عبارت دیگر اگر ایران با موفقیت از آستانه غنی سازی 90 درصدی عبور کند بی آنکه با مداخله ای روبه رو باشد، آمریکا باید رویکردش را دگرش داده و آماده یک ایران هسته ای باشد تا اینکه برای بازداشتنش تلاش کند.
تعیین غنی سازی نود درصدی به عنوان یک خط قرمز، امتیازاتی دارد که دیگر خطوط قرمز ندارند. دقیق و ساده است، ریسک های ابهام و سردرگمی را کاهش می دهد. با فرض اینکه بازرسان بین المللی، همچنان به برنامه هسته ای ایران دسترسی خواهند داشت، به آسانی هم قابل ردیابی است.
از نظر فنی، ایران نمی تواند اورانیوم زیر نود درصد غنی شده را برای یک سلاح به کار ببرد اما غنی سازی نود درصدی کارآمدتر است و این امتیاز را دارد که عموما به عنوان یک خط قرمز سلاح هسته ای شناخته می شود و مشروعیت این خط قرمز را افزایش می دهد.
اما این خط قرمز هم دو مشکل دارد: نخست اینکه ایران می تواند وارد محدوده آن شود بی آن که آژانس هسته ای به تاسیساتش دسترسی داشته باشند و بازرسان را اخراج کند. پس آمریکا باید روشن کند که جلوگیری از دسترسی بازرسان و ماموریت نظارتی شان را تحمل نمی کند و اگر چنین شد، آمریکا اصل را بر بدترین حالت می گذارد: اینکه ایران از خط قرمز رد شده و اورانیوم سطح تسلیحاتی تولید می کند.
مشکل دوم: این ریسک وجود دارد که برنامه هسته ای ایران تا نقطه ای پیشرفت کند که آمریکا زمان کافی برای ردیابی تولید اورانیوم سطح تسلیحاتی و انجام واکنش نظامی نداشته باشد یا اینکه برنامه هسته ای ایران به یک برنامه پنهان منحرف شود. همانطور که یک مقام رسمی آمریکایی اوایل دسامبر گفت: "نگرانی این است که در چهارماهه اول 2022، گریزِ ایران به حاشیه خطا نزدیک شود... آژانس تنها می تواند تنها هفته ای یک بار بازدیدهای حضوری داشته باشد... ممکن است به دوره ای برسیم که در آن نقطه اساسا ایران به حاشیه خطای تدبیر کارها برسد و به سرعت اورانیوم کافی برای یک بمب را غنی سازی کند." رسیدن به این نقطه، قابل پذیرش نیست چرا که به این معناست که ایران می تواند مواد هسته ای را دور از چشم جامعه بین المللی فراهم کند تا کار از کار بگذرد و مجالی برای جلوگیری از آن باقی نمانده باشد. به عبارت دیگر، ردیابیِ نقض این خط قرمز در یک چارچوب زمانی مکفی، امکان پذیر نیست.
تعیین یک خط قرمز برای پرهیز از این حاشیه خطا، بسیار دشوارتر است به این دلیل که زمانبندی های گریز، برآوردهایی هستند که بر زنجیره ای از عوامل تکنیکی متکی اند که پیوسته در حال دگرش اند. چه بسا محاسبات و سنجش های ایران و آمریکا، با هم تفاوت کند و به ذهنیات و برداشت هایی درباره میزان نزدیکی ایران به یک خط قرمز بینجامد. بدون یک نشانگاه روشن تکنیکی، شاید واشنگتن گرفتار هشدارهای دلبخواهی و مبهم بشود و امیدوار باشد که ایران آنها را رعایت کند.
شاید یک رویکرد بهتر این باشد که در پی یک راه حل فنی باشیم که از بحران جلوگیری کند. برای مثال، ایران می تواند به بازرسان اجازه دهد که روزانه از تاسیساتش بازدید کنند همانطور که در چارچوب برجام این کار انجام می شد و بعدها متوقف شد. این کار مستلزم آن نیست که ایران برنامه هسته ای اش را به عقب برگرداند – چیزی که ایران آن را یک اهرم با ارزش تلقی می کند – و می تواند از یک حمله نظامی هم جلوگیری کند.
چه بسا منتقدین بگویند که تعیین یک خط قرمز برای ایران، کاری نابخردانه است چرا که عملا به ایران علامت می دهد که می تواند تا مرز آن خط قرمز حرکت کند. این یک ریسک است و جای بحث حقوقی در این باره دارد که آمریکا چگونه باید هر خط قرمزی را به ایران ابلاغ کند.
اما ریسک بزرگتر این است که در نبود یک خط قرمز روشن، ایران ممکن است به این نتیجه برسد که می تواند برنامه هسته ای اش را ادامه دهد و هزینه مهمی هم ندهد. در واقع، دولت کنونی ایران ظاهرا این ذهنیت را دارد که پیشرفت هسته ای، ایران را از یک اهرم در گفت وگوها برخوردار می سازد.
دیگرانی هم ممکن است مدعی شوند که تعیین خطوط قرمزِ همراه با تهدید نظامی، دیپلماسی را ناکار می کند و آمریکا باید به جای آن، بر تحمیل هزینه های غیرنظامی بر ایران، همچون تحریم ها تمرکز کند. اما شواهد اندکی وجود دارد که نشان دهد تهدید نظامی، راه گفت وگو را خوهد بست یا این که تهدید به تحریم های بیشتر، از تحریکات هسته ای بیشتر ایران جلوگیری کند. همچنین پژوهش های دانشگاهی مستندا نشان داده که تهدید بکارگیری نیروی نظامی، کشورها را از توسعه سلاح هسته ای بازداشته و به راه حل های دیپلماتیک ترغیب کرده است.
در نقطه مقابل، ریسک بزرگتر این است که ایران به اشتباه نتیجه بگیرد که آمریکا خواهان بکارگیری نیروی نظامی نیست. دولت آمریکا آشکارا فاش ساخته که این اواخر گزینه های نظامی اش را با اسرائیل هماهنگ می کند و پنهانی ایران را هم از خطوط قرمز خود آگاه کرده است. این نشان می دهد که دولت بایدن به اعتبار تهدید نظامی توجه دارد.
این رویکرد آمریکا درست است که تلاش کند بر حصول توافقی با ایران تمرکز کند که برنامه هسته اش را مهار کند اما برای این هدف باید راهی را بیابد که از خطرناکترین پیشرفت ها در برنامه هسته ای این کشور جلوگیری شود. بی گمان، دولت بایدن خواهان جنگ نیست، خواهان یک ایران هسته ای هم نیست. به همین دلیل است که تعیین یک خط قرمز، اقدامی است کارساز و حیاتی.
دیدگاه تان را بنویسید