ماجرای آخرین دیدار مصباح یزدی با احمدینژاد
انتخاب نوشت: حسین جلالی نماینده مردم رفسنجان و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس گفت: آخرین باری که شد در سال ۸۹ بود که مرحله دوم رای آورده بود.
جلسه گذاشته بودند و گفتند این جلسه را میروم و اگر خدا بخواهد کمک کند این مسئله حل میشود. ایشان رفتند و طول کشید و ۵-۴ بعدازظهر بود و مطالب زیادی به ایشان گفتند. وقتی برگشتند گفتم حاج آقا حل میشود؟ فرمودند اگر خدا نفوذ کلامی به من بدهد و اثری روی ایشان بگذارد، امیدی هست والا هیچ امیدی به حل شدن قضیه ایشان نیست. بعد دیدند همان روند ادامه پیدا میکند گفتند من از ایشان ناامید شدم.
برنامه تلویزیونی «دستخط» امروز جمعه ( 5 خرداد) با حضور حسین جلالی نماینده مردم رفسنجان و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس به روی آنتن شبکه 5 رفت.
بخشی از گفت و گوی این برنامه به شرح زیر است؛
* یکی از مقاطع تاریخی که خیلی درباره آن صحبت می کنند حمایت های آیت الله مصباح از رئیس جمهور نهم بود.
بله.
* که بعد از آن منتهی به اتفاقاتی شد که ایشان دیگر حمایت نکرد. آن ایام در دفتر بودید. درباره این صحبت می کنید که از کجا شروع شد و به کجا رسید؟
برای من عجیب بود و این تعارض برای من حل نشد. اینکه خانواده ایشان آمده بودند و همه کمک می دادیم، ولی آیت الله مصباح حاضر نشد، هر کسی می آمد ایشان را برای رای دادن معرفی کند. این برای من عجیب بود. دکتر علویان و خانم ایشان آمدند و گفتند از شما بپرسیم به چه کسی رای بدهیم. ظهر نهار ماندند. عصر ماندند و التماس کردند و ایشان گفت عهد کردم اسم کسی را نبرم.
* این برای قبل 84 بود؟
بله. اینها گفتند تا اسم نبرید بیرون نمیرویم. گفت عهد کردم اسم کسی را نبرم. وقتی آمد جنب و جوش خوبی شد، ولی همان روزهای اول حاج آقا احساس خطر کردند و اسم دو نفر را بردند که یکی مشایی و دیگری کس دیگری بودند و گفتند من نگران هستم اینها باعث شوند ایشان عاقبت به خیر نشود.
* بدون مقدمه خودشان گفتند؟
بله. صحبت میکردیم که دولت فلان میکند، ایشان گفتند درباره این دو نفر نگران هستم. یک جایی رسید که فقیه این مسئله خرافاتی را مطرح کند. بحث سحر وقتی مطرح شد که گفتند ایشان را سحر کردهاند، پسر و داماد ایشان گفتند چرا به پدر ما اینطور نسبت دادید. حاج آقا فرمودند شما باشید، پدر شما چه چیزی کم دارد؟ شخص دوم مملکت است، محبوبیت داشت و مردم پشت ایشان بودند، چه چیزی کم داشت؟ چون هیچ راهی برای توجیه رفتارهای ایشان ندیدم گفتم نکند ایشان را سحر کردهاند.
این خودش یک چیز جدلی بود که چرا اینطور رفتار می کند. به من گفتند وقتی برای خانه آقای الهام بگیرید و انجا با ایشان صحبت کنم. من سه مرتبه با آقای الهام صحبت می کردم و ایشان میگفت حاج آقا بیاید. حاج آقا خانه آقای الهام نهار میرفتند. ایشان هم به آنجا میآمدند. حاج آقا از این حرف هایی که برخی می زنند که به کمالاتی رسیدی و آقا امام زمان (عج) و کار شیطان و ... (مطرح میکردند).
حاج آقا تعریف می کردند 40-30 سال فردی را برای نماز شب بیدار می کردند و نماز شب بخواند و قرآن بخواند و ذکر بگوئید و فردی را اینطور بادش می کرد و شیطان می گفت به حدی رسیدید که می توانید ادعای خدایی کنید. الان وقت این است. این چیزی است که پیش آمد. حاج اقا به ایشان این مطالب را بیان می کرد تا متنبه شود.
آخرین باری که شد در سال 89 بود که مرحله دوم رای آورده بود. جلسه گذاشته بودند و گفتند این جلسه را می روم و اگر خدا بخواهد کمک کند این مسئله حل می شود. ایشان رفتند و طول کشید و 5-4 بعدازظهر بود و مطالب زیادی به ایشان گفتند. وقتی برگشتند گفتم حاج آقا حل می شود؟ فرمودند اگر خدا نفوذ کلامی به من بدهد و اثری روی ایشان بگذارد، امیدی هست والا هیچ امیدی به حل شدن قضیه ایشان نیست. بعد دیدند همان روند ادامه پیدا میکند گفتند من از ایشان ناامید شدم.
* یعنی ایشان شخصاً وقت گذاشتند!
بله. مسائلی که پیش آمد و کارها و مسائلی که میشد و چیزهایی که دیده می شد ایشان وقت می گذاشتند. صریحا ایشان نفرمودند که عامل انحراف کجاست؟ آقای مشایی است یا صفات درونی فرد است. کسان دیگری هم تاثیر دارند یا خیر. این را صریحاً بیان نکردند ولی تاسف می خوردند که زحمت کشیدند و کارهای بزرگی انجام شد و با چه روحیه ای چه کارهای بزرگی انجام شد ولی متاسفانه حیف شد.
* سالیان اخیر عمر خود وقتی صحبت های فراتر از قبل را می دیدند ابراز تعجب نمی کردند؟
نه، هیچ وقت هیچ صحبتی نشد. صحبت ایشان مطرح نمی شد.
دیدگاه تان را بنویسید