بوریس بکر فرزندی بود که یک کشور او را به فرزندخواندگی پذیرفته بود.

رانندگی بدون GPS؛ چرا  سوپر استار ها سقوط می‌کنند؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

به گزارش "ورزش سه"، فرانتس بکن‌باوئر، اولی هوینس، یان اولریش و بوریس بکر. در آلمان وقتی سوپراستارها سقوط می‌کنند، گویی سقوط‌شان همیشه بزرگ است.

* سقوط از اوج به قعر

بوریس بکر در زندان، واقعا باورکردنی نیست! البته می‌توان به اسب خیال میدان داد و بوریس را مثل سریالهای تلویزیونی روی تخت سربازی در سلول زندان دید ولی دستگیری و دستبند زدن به بکر؟ این تصویر واقعا سورئال است.

لندن اتاق نشیمن بکر بود نه سلول زندان او. بوریس مثل مایک تایسون نیست که کسی از او چنین انتظاری داشته باشد. او بوریس بکر است. بوریسِ آلمانی‌ها. بوریس این روزها 54ساله است ولی بسیاری هنوز او را در ذهن‌شان جوان تصور می‌کنند. گویی بوریس برای دوست‌دارانش پیرشدنی نیست.

در طول سالها مردم به این واقعیت عادت کرده بودند که بوریس اهل یک جا نشستن نیست و زندگی‌اش دائما با تغییر و تحول روبرو است. بوریس گاهی دست به کارهای عجیب می زند ولی همه اینها بخشی از تصویری است که از بوریس بکر در ذهن ما نقش بسته. بوریس جذاب، بوریس جادوگر، بوریس راکت به دست. تصویر بوریس با همه اینها به یاد آورده می شود ولی زندان هرگز بخشی از تصویر او نبود.

*از روز  انتشار خبر دستگیری بوریس او آماج حملات زیادی بوده و مورد تمسخر قرار گرفته. هر چند اکثر تمسخرهایی که تا این لحظه علیه بکر انجام شده و جوک‌هایی که برایش ساخته‌اند نسبتا ملایم بوده است. حتی حملات تند و تیز علیه بکر هم به تندی حملاتی که زمانی علیه اولی هوینس انجام می شد نیست. هوینس مرد موفقی بود که جامعه را دوقطبی کرده بود. وقتی خبر فرار مالیاتی هوینس منتشر شد مردم می گفتند ببینید، این سلبریتی‌ها همه‌شان همین هستند. آدمهای حریصی که فقط دنبال پول می‌دوند و هر چقدر هم داشته باشند چشم‌شان گرسنه است.

اما واکنشها به ماجرای بوریس بکر بیشتر همراه با ابراز تاسف بوده. دیروز در توییتر صدها توییت در این باره منتشر شد که همه یک مضمون داشتند:" باعث تاسف است". البته برخی معتقدند این ابراز ترحم برای چهره‌ای مثل بوریس بکر تحقیرآمیزتر از هزاران حمله شدید و تند و تیز است. اما در این لحظه با اینکه یکی از قهرمانهای درخشان ورزش آلمان و جهان رسما به عنوان مجرم محکوم شده است اما نظر جامعه یکدست این نیست که "حقش بود". بوریس بکر ورزشکار آنقدر در دل مردم جا باز کرده بود که با وجود همه اشتباهات و خطاهایش جامعه نمی‌خواهد او را کاملا از خود براند. بوریس بکر فرزندی بود که یک کشور او را به فرزندخواندگی پذیرفته بود. 

سی‌ساله‌های امروزی سخت بتوانند تصور کنند که بعد از آنچه روز 7 جولای 1985 در ویمبلدون اتفاق افتاد، سی‌ساله‌های آن روز آلمان چه حس و حالی داشتند. حسی که حتی از قهرمانی یان اولریش در تور دوفرانس 1997 و حتی از قهرمانی فوتبال آلمان در جام جهانی 2014 هم شیرین‌تر بود. حسی از شور و شوق جمعی یک ملت و برکشیدن احساسی یک ورزشکار توسط جمعیتی شصت میلیون نفری.

*کسی که اخبار را برایش به تعویق انداختند

همه آلمانی‌ها آن روزها به زمین تنیس چشم می‌دوختند. حتی یک بار چون پنجمین ست بازی بکر در رولان گاروس تمام نشده بود‌ برنامه اخبار شبانگاهی تلویزیون سراسری آلمان به تعویق افتاد تا پخش زنده مسابقه ادامه پیدا کند. در آلمان هیچکس نمی‌توانست شیفته تنیسور موبور اهل هایدلبرگ نشود که گویی قرار بود تا پایان عمر 17ساله باقی بماند.

بکر در جریان اولین قهرمانی‌اش در ویمبلدون بزرگانی مثل نیستروم، مایوت، لکونت، جرید و کارن را یکی بعد از دیگری شکست داد. قهرمانی او در جام دیویس در فینالی که در هامبورگ و مقابل آرون کریکشتاین آمریکایی برگزار شد عامل دیگری بود که بوریس بکر را عزیز دل آلمانی‌ها کرد. از این لحظه بود که ملت آلمان او را به فرزندخواندگی پذیرفت. حتی هم‌تیمی‌های بوریس در تیم جام دیویس آلمان هم از درخشش بی‌نظیر او نصیب بردند و مورد مهر یک ملت قرار گرفتند. چه کسی در آلمان می‌تواند تصویر آن سالهای بوریس را که پرچم آلمان را در دست دارد فراموش کند؟

*بوریس، یک دارایی فرهنگی برای آلمان

بوریس برای آلمان به یک دارایی فرهنگی تبدیل می شود و تا امروز این نقش را به عهده دارد. نقشی که او خود هرگز به دنبالش نبود. بوریس از بارها تلاش برای شانه خالی کردن از این نقش خسته است. تلاشهایی که هرگز به نتیجه نرسید.

ماجرای بوریس بکر ماجرایی ویژه است ولی منحصربفرد نیست. یان اولریش‌ اولی هوینس و فرانتس بکن‌باوئر هم در آلمان شرایطی مشابه او داشتند. چهره‌هایی بسیار مشهور که یک ملت به آنها اعتماد داشتند. اما هر کدام به شکلی از چشم ملت افتاده اند. نقطه مشترک داستان این چند نفر اما این است که مقصر سقوط‌شان کسی جز خودشان نیست.

*تو قادر مطلق هستی می‌توان تصور کرد وقتی همه به تو بگویند می‌توانی هر چه اراده کنی انجام بدهی، فرار کردن از این وسوسه چقدر دشوار می شود. چیزی نمی گذرد که وارد دنیایی موازی خواهی شد. تا اینکه در نهایت به نقطه‌ای می‌رسی که فکر می‌کنی: بله، واقعا درست است. من می توانم هر کاری بخواهم بکنم. من قادر مطلق هستم!

این چند نفر دقیقا همین کار را کردند. هوینس فرار مالیاتی چند میلیون یورویی داشت، بکن‌باوئر در فیفا دست به فساد مالی زد، اولریش به دوپینگ محکوم شد و بکر هم دارایی‌های خود را از چشم مقامات مالیاتی پنهان کرد. هر چهار نفر اعتمادی که ملت به آنها داشت را ویران کردند. 

بکن‌باوئر پادشاه مونیخ بود و به هر چه دست می‌زد به طلا تبدیل می شد. اولی هوینس مدیر مدیران بود تا جایی که وقتی در یک مصاحبه تلویزیونی می گفت ما در آلمان طور دیگری کار می کنیم همه به حرفش گوش می دادند. 

بکر و اولریش اما از ورزش‌هایی برخواسته بودند که مثل فوتبال پرطرفدار نبود. آنها بودند که تنیس و دوچرخه‌سواری را به اندازه فوتبال محبوب کردند. ابرانسان‌هایی که همه می خواستند در رویا مثل آنها باشند. اما وقتی بار چنین تصویری را به دوش می‌‌کشی لاجرم باید کامل باشی. اجباری که آنها را از پا در آورد.

*بکر در ورزش کسی را ناامید نکرد

وقتی خبر دوپینگ یان اولریش اعلام شد مردم آلمان احساس می کردند در یک رابطه عاشقانه به آنها خیانت شده است. اما ماجرای بکر فرق داشت. بوریس در ورزش کسی را ناامید نکرد. 

هوینس بعد از گذراندن دوران حبس به صحنه بازگشت و با اینکه دیگر به بزرگی قبل نشد ولی دست کم برای باشگاهش بایرن کارهای زیادی کرد. در مقایسه با هوینس، اولریش و بکن‌باوئر کمتر مورد پذیرش دوباره مردم قرار گرفته‌اند و البته سعی می کنند خود را از دسترس افکار عمومی دور نگه دارند. اما بکر اینطور نیست. او همیشه و حتی اغلب بدون اینکه خود بخواهد در معرض افکار عمومی بوده و هست.

بوریس بارها سعی کرد دوباره به دنیای تنیس برگردد: به عنوان کارشناس تلویزیونی، به عنوان مربی تنیسور شماره یک دنیا نواک جوکوویچ. ولی هیچکدام از اینها کافی نبود. بوریس باید چیزی بیشتر از اینها می بود و به نظر می رسد خودش هم به این باور رسید.

در یک گزارش قدیمی نشریه اشپیگل، بوریس می‌گوید از وقتی از تنیس بازنشسته شده وقتی سوار ماشین می شود دستگاه ناوبری را خاموش می کند چرا که دوست دارد طبق تجربه و غریزه‌اش جلو برود. البته بوریس همانجا اعتراف می کند که اغلب دچار اشتباه شده و در نهایت راهش را گم می کند. این تصویری واقعی از زندگی بوریس در دوران پسا تنیس است. او در زندگی هم بدون جی‌پی اس حرکت می کند.