بادامچی مینویسد: «زن» بنیاد مفقود دموکراسی‌خواهی در ایران است. اکنون که «زن ناشزه» به صحنه آمده تا مذکر بودن «فتنه‌ای» که همیشه مؤنث پنداشته شده بود رسوا کند، تازه لکنت زبان پارسی که در سایه قساوت پدرسالاری به زبان صغارت و بردگی مستحیل شده بود، برای تلفظ «کلمه طیبه‌ی آزادی» جرأت یافته است.

عبدالکریمی: فهم نسل z از دموکراسی در حد پفک‌نمکی است
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

بادامچی مینویسد: «زن» بنیاد مفقود دموکراسی‌خواهی در ایران است. اکنون که «زن ناشزه» به صحنه آمده تا مذکر بودن «فتنه‌ای» که همیشه مؤنث پنداشته شده بود رسوا کند، تازه لکنت زبان پارسی که در سایه قساوت پدرسالاری به زبان صغارت و بردگی مستحیل شده بود، برای تلفظ «کلمه طیبه‌ی آزادی» جرأت یافته است.

به گزارش «مبلغ»- دکتر بیژن عبدلکریمی از اساتید فلسفه و از اندیشمندان معاصر ایران، روز سه شنبه 13 تیرماه در مصاحبه ای که با یورونیوز داشت انتقاداتی را به «جنبش زن زندگی آزادی» بیان کرد و فهم نسل z -نوجوانان و جوانان نسل جدید- از دموکراسی را در حد پفک نمکی دانست که همین موضوع، واکنش برخی را برانگیخت. محمد حسین بادامچی از اساتید جوان رشته جامعه شناسی که در حال حاضر عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی اجتماعی است و خود از منتقدان درون گفتمان انقلاب اسلامی محسوب میشود، در نقد تندی که به عبدالکریمی نوسته است با واکنش مودبانه و البته تیز و برنده عبدالکریمی مواجه شد و این واکنش، بهانه نوشته بعدی بادامچی گشت. در ادامه گفتگوی این دو اندیشمند باسابقه و جوان کشورمان را در قالب سه مقاله منتشر شده خطاب به یکدیگر ا در کانال شخصی بادامچی میخوانید:

اول: نقد بادامچی به مصاحبه عبدالکریمی

بیژن عبدالکریمی؛ بیان فلسفی مقاومت مذبوحانه پدرسالاری در برابر جنبش ژینا

بیژن عبدالکریمی را به واسطه مصاحبه اخیرش با یورونیوز نمی‌توان شماتت کرد. او سخنگوی فلسفی و خودآگاه تاریخ مذکر ماست که دارد نسبت به فروپاشی پدرسالاری زنهار می‌دهد. فلسفه‌ی او بر خلاف بسیاری فلسفه‌دانان لفاظی نیست بلکه اشاره به بنیادهای حقیقت دارد: اما حقیقت دیروز و نه فردایی که ما انتظار می‌کشیم.

اگر بخواهیم هایدگری سخن بگوییم بنیاد تمدن ما دین نیست بلکه تمدن دینی نام انکشاف عظیمی در تاریخ دیروز ما بود که اکنون در حال کشف حجاب آنیم. «حجاب» همان نماد گشتل قدسی ما بود که در پنوپتیکون ولایی وجود ایرانی را به ابژگی و اسارت کشیده بود. #ژینا نام انکشاف تازه‌ای است که بر اقلیم برهوت ما طلوع کرده. سوژه‌ی این تاریخ نوین فردایی «زن» و افق آن «زنده‌گی و آزادی» است.

عبدالکریمی درست می‌گوید. تاریخ سنتی ما نازاست از زاییدن عزیزی چون ژینا و شیرزنان هم‌رکابش. انسان، دموکراسی، آزادی و حقوق مدنی در خاک این تاریخ مذکر نمی‌روید. نور روشنایی و درخشش اختیار و هیجان آری‌گویی به زنده‌گی از سیاهچاله این پدرسالاری یارای فرار ندارد. این نام تاریخ است که در این اقلیم در حال دگرگونی است.

«زن» بنیاد مفقود دموکراسی‌خواهی در ایران است. او نبود که تاریخ معاصر بیداری ما هم جز نوسازی سلطنت و تسلیح ولایت و اسلامی کردن ساواک و تکنیکی کردن عرفان ثمر یا بهتر بگویم زقوم تازه‌ای حاصل نکرد. اکنون که «زن ناشزه» به صحنه آمده تا مذکر بودن «فتنه‌ای» که همیشه مؤنث پنداشته شده بود رسوا کند، تازه لکنت زبان پارسی که در سایه قساوت پدرسالاری به زبان صغارت و بردگی مستحیل شده بود، برای تلفظ «کلمه طیبه‌ی آزادی» جرأت یافته است.

عبدالکریمی شاگرد صوفیان مرگ‌اندیشی چون داوری اردکانی و سروش، و فیلسوف پدرسالاری‌ست و طبیعی‌ست که مردگان خو کرده به تاریکی را از فرارسیدن نور زنده‌گی هشدار می‌دهد. تاریخ تاریک مذکر ما رو به اتمام است و انکشاف فردا بالطبع فیلسوف و دین تازه‌ای می‌خواهد که زنانه است.

دوم: مرقومه عبدالکریمی در پاسخ به یادداشت بادامچی

دوست و برادر جوان، پرشور و بسیار عزیزم، در نقد مصاحبه اخیر بنده با شبکه یورونیوز، یاداشتی انتقادی را منتشر ساختند با عنوان «بیژن عبدالکریمی: بیان فلسفی مقاومت مذبوحانه پدرسالاری در برابر جنبش ژینا»، و با ارسال آن به بنده طی پیامی کوتاهی اشاره کردند که «امیدوارم نرنجیده باشید از این نقد من!». یاداشت زیر پاسخ اینجانب به این نازنین دوست عزیزمان، در مقام یکی از صدها نمایندگان جنبش موسوم به ژیناست.

آقای بادامچی عزیز! سلام. خیر. از دست شما و ده ها دوستان نقاد و نازنینی چون شما به هیج وجه رنجیده خاطر که نیستم، هیچ، بلکه از یکایکتان که متن بنده را قابل نقد دانسته اید سپاسگزارم. اما واقع مطلب این است که نوشته شما، مثل یاداشت های انتقادی‌ایی که هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه هزاران نمونه اش در فضاهای مجازی انتشار می یابد صرفاً تولید مجموعه‌ ای از برچسب هاست و نه چیزی بیش از این. لذا آنها را نمی توان نشانه ای از ظهور نوعی عقلانیت و بسط تفکر انتقادی در این سرزمین تلقی کرد. در کل در متن انتقادی اخیر شما، همچون خیل انبوه یاداشت های انتقادی هیچ گونه استدلال یا توصیف پدیدارشناسانه ای دیده نمی شود و امری را آشکار نمی سازد و مجال دیده نشدن پدیداری را برای مخاطب فراهم نمی آورد. ساختن القاب امری دلبخواهانه و گزافی است و هر کس می تواند به هر کس دیگری مشتی القاب و صفت را نثار کند. مثل این که به کسی بگوییم کره خر، الاغ، کرگدن، بیشعور، مادر فلان و خواهر فلا ن... . در این فحاشی ها و القاب هیچ گونه معیار و ضابطه ای عقلانی و منطقی وجود ندارد و صرفاً بیانگر وجود خشم و کینه و غلیان هیجانات است و هیچ ملت و هیچ جنبشی با خشم و غضب و احساسات گرایی به جایی نرسیده و نخواهد رسید. جسارتاً باید بگویم این گونه برچسب زدن ها و القاب نثار کردن ها نامش هر چه باشد، تفکر نیست. اجازه دهید مطلب شما را یکبار با هم مرور کنیم. مدعیات اصلی شما چنین است:

1. «بیژن عبدالکریمی سخنگوی فلسفی و خودآگاه تاریخ مذکر است» . اما برای بنده یا دیگر مخاطبان توضیح نداده اید که تاریخ مذکر چیست و تاریخ مونث کدام؟ و آیا تاریخ اساساً قابل اتصاف به این اوصاف هست یا نه، و بر اساس چه موازینی؟ 2. «فلسفه عبدالکریمی اشاره به حقیقت دیروز و نه فردایی دارد». اما برای مخاطبان خود روشن نفرموده اید که تاریخ دیروزی و تاریخ فردایی چیست و آیا شما این مفاهیم را به همان معنای فردیدی به کار می برید یا کاربرد مفاهیم فردیدی در سیاق جنبش موسوم به ژینا امری گزافی و دلبخواهانه و ژورنالیستی و نوعی بازی زبانی است؟

3. «حجاب همان نماد گشتل قدسی ما بود که در پنوپتیکون ولایی وجود ایرانی را به ابژگی و اسارت کشیده بود». آیا فکر نمی کنید این جمله ای که برای بسیاری از اذهان هیچ تصوری را ایجاد نمی کند، در حد یکی دو خط توضیح لازم داشت؟ به نظر می رسد نسل و نقادانی چون شما بی صبرتر و بی حوصله تر از آنند که برای اثبات مدعیاتشان به نوشتن حتی یکی دو خط توضیح مبادرت ورزند و مخاطبان خود را حتی از یکی دو خط توضیح محروم می کنند. 4. «عبدالکریمی شاگرد صوفیان مرگ‌اندیشی چون داوری اردکانی و سروش، و فیلسوف پدرسالاری‌ست». چه سهل و ساده و بی هیچ توضیحی صوفیان بزرگ ما و متفکرانی چون حافظ و مولانا و عطار و سنایی و نظامی را مرگ اندیش، البته در معنای منفی و تحقیرآمیز آن، گرفته اید و چه سهل و ساده مرا در جوار اساتیدم و داوری را در کنار سروش و هر سه را در کنار متفکران بزرگ قوم و خرد ایرانی نهاده اید؟

برای نسل شما و همه نسل های جوان و برای جنبش اجتماعی تان از صمیم قلب آرزوی توفیق دارم، لیکن آموخته ها و تجربیات اجتماعی، تاریخی، فلسفی و فرهنگی من به اینجانب اجازه نمی دهند که مسیر و روندی را که شما در پیش گرفته اید خیلی جدی و اصیل تلقی کنم، از این بابت از همه شما و از همه جوانان و دختران و پسران دوست داشتنی و سرکوب شدۀ تاریخ مذکر دیروزی سرزمینم عذرخواهم.

سوم: پاسخ دکتر بادامچی به مرقومه دکتر عبدالکریمی

جنبش ژینا اصیل‌تر است از سنت‌گرایی ایدئولوژیک شما

دکتر بیژن عبدالکریمی که انصافا از معدود فیلسوفانی است که لفاظی نمی‌کند و از معدود صاحبان اندیشه که نان به نرخ روز نمی‌خورد، در پاسخ نقدی که برایشان ارسال کردم الحمدلله بدون آنکه رنجشی برایشان حاصل شده باشد بزرگوارانه نکاتی چند را به این دانش‌جوی جامعه‌شناسی که دل در گروی جنبش زیبای زنان ایران دارم متذکر شدند.

در مقدمه حضرت استاد همچون دیگر صوفی‌-روشنفکرانی که به تعبیر سیدجواد طباطبایی در دوره حضیض تمدنی ما و زوال اندیشه سیاسی متفکران قوم شده‌اند، دیدگاه خود را حقیقت تام و تفکر اصیل و باقی تأملات و از جمله نقد حقیر را از جنس «برچسب‌زنی و فحاشی‌ دلبخواهانه و گزافی و هیجانی و احساسی و غیرعقلانی» قلمداد کرده‌اند. واقعیت این است که از قضا «فحش» از جمله در سیاق رکیکی که توسط دانشجویان شریف دانشگاه شریف در جریان حوادث جنبش ژینا فریاد زده شد، در شرایط کنونی ایران به هیچ وجه برچسب یا بیانی هیجانی نیست بلکه در تقابل با بی‌ریشگی و پوچی گفتار رسمی به اصیل‌ترین شکل بیان درد و رنج و اعتراض اگزیستانسیل تبدیل شده است که در اسارت جهنمی نیهیلیسم قدسی، هیچ روش معنادار دیگری برای بیان غیریت، گسست و امید خود به آزادی و زنده‌گی نمی‌یابد. حضرت استاد خود بهتر می‌دانند که این نوع از فحاشی -که البته نسبتی با متن من که هنوز آلوده مفهوم‌پردازیهای مذکر است ندارد- خود نوعی زیست و استراتژی زنانه و منعکس‌کننده معرفت‌شناسی فمینیستی‌ایست که در اعتراض به قرنها تخطئه‌ی طرز فکر و شور زندگی زنانه به مثابه امر احساسی و هیجانی توسط پدرسالاری، برای اولین بار جرأت یافته که هستی مطرودشده‌ی خود را بدون اعتنا به قضاوتهای نخبه‌گرایانه‌ی روشنفکران مدرسی با خشمی زایا و افق‌گشا اظهار کند.

در موارد بعدی دکتر عبدالکریمی چهار مورد مشخص را در نقد -که نه و بهتر است بگوییم در تلاش برای به هیچ گرفتن مطالب گفته‌شده و حفظ موقعیت خدشه‌ناپذیر «اصالت» در جایگاه قدسی صوفی-روشنفکر قوم- متذکر شده‌اند. در مورد اول و سوم تعریض ایشان به عدم ایضاح تعابیری چون تاریخ مذکر و پنوپتیکون ولایی است که در نقد آمده و حال آنکه هردوی این موارد حاوی لینکی است به توضیح این تعابیر در یادداشتهای پیشین نگارنده، از جمله ارجاع به فرهنگ مذکر رضا براهنی و زندان سراسربین فوکو و فهم تکنیکی از دین در اسلام سنتی و اسلام‌گرایی بویژه در جهت طرد، انقیاد و بهره‌کشی زنان.

در مورد دوم حضرت استاد تشکیک کرده‌اند که چگونه می‌توان تعبیر دیروز و فردا را خارج از سیاق فردیدی به کار برد.‌ اختلاف اساسی همینجاست که وجه ایدئولوژیک و اقتدارگرای فلسفه‌ورزی عبدالکریمی را آشکار می‌کند گویی که حقیقت فراتاریخی وحی منزلی یکسره تحت تملک اوست و بقیه برای اطلاع از آخرین اوضاع تحول تاریخ باید نزد وی تلمذ کنند. این همان فلسفه‌ی پدرسالاری‌ست که در ائتلاف با پدرسالاری سیاسی خود را ذات و بنیاد عالم می‌داند و هر رویدادی ولو در عظمت جنبش ژینا را اتفاق بی‌اهمیت و مبتذلی در سطح تلقی کرده مأموریت خود را ترساندن جوانان از نور آزادی و تازگی تنفسِ بیرون دیوارهای تاریک «خانواده-دولت امن سنتی» تعریف کرده است.

در مورد چهارم ایشان ابراز شگفتی کرده‌اند که چطور ایشان و سروش و داوری اردکانی و دیگر صوفیان قوم را در یک گروه نهاده‌ام. اما من از شگفتی استاد متعجب نمی‌شوم چون خوب می‌فهمم که نخبگان نسل قبل چنان به پارادایم حقیقت-قدرت پدرسالارشان خو کرده‌اند که نمی‌توانند بپذیرند کسی بیرون خانه‌ی امن آنها نشسته باشد و مرگ‌اندیشی بنیادین صوفیانه‌شان را افشا کند. مگر نه آنکه داوری اردکانی و سروش و عبدالکریمی با همه تفاوت‌هایشان عرفان و امر قدسی را بالاترین ارزش حیات دانسته و انسان را فدایی خدا خواسته‌اند و نه خدا را پشتیبان شکوفایی انسان در همین جهان؟

در پایان مرقومه، عبدالکریمی از موضعی حق به جانب و ‎ بالا به پایین، موضع سیاسی محافظه‌کارانه‌اش در قبال حرکت تحول‌خواهانه زنان و جوانان را تکرار می‌کند. او اگرچه می‌کوشد به نحوی تنزه‌طلبانه موضع سیاسی خود را فرع بر فلسفه‌ی فاخر خود بنمایاند، چرخش تبارشناسانه به ما می‌گوید که برعکس دیدگاه فلسفی او انعکاس موضع سیاسی ارتجاعی اوست. سنت‌گرایی عبدالکریمی ایدئولوژی ضد انقلابی حفظ سلطنت در دهه پنجاه شمسی بوده و هنوز که هنوز است همین کارکرد خود را ادامه می‌دهد.