روایت امیر پوردستان از بیتوجهی بنی صدر درخصوص حمله عراق به ایران
امیر سرتیپ پوردستان رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: شوروی گفت اگر صدام برنده این جنگ نباشد، نباید بازنده هم باشد.
امیر سرتیپ پوردستان رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: شوروی گفت اگر صدام برنده این جنگ نباشد، نباید بازنده هم باشد.
اهم اظهارات امیر پوردستان، رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران در ادامه می آید.
*بدون تردید رمز موفقیت جمهوری اسلامی همین حضور و پشتیبانی مردم و استقامت همه جانبه بود که سبب شد در مقابل رژیمی که دنیا او را حمایت میکردند، بایستد و او را در رسیدن به اهدافش ناکام بگذارد. در همین احوال و بعد از این که مدت زیادی در بسیج بودم و با نیروهای نظامی همکاری داشتم و از نتایج دانشگاه افسری هم خبر نداشتم، توسط یکی از دوستانم که از تهران آمده بود مطلع شدم که در دانشگاه افسری قبول شده ام.
*ما در اصطلاح نظامی قرائن تک و قرائن پاتک، قرائن پدافند داریم. تمامی قرائن و نشانههایی که ارائه میکردند بیانگر این بود که عراق میخواهد حمله کند. وقتی یک نیروئی عناصر پشتیبانی را به جلو میآورد، یگانهای عملیاتی در خط را تقویت میکند، معابر را در میدان مین باز میکند و غیره همه این ها قرائن انجام عملیات آفندی است. اگر یگانی پشتیبانی خود را عقب میکشد، میدان مین میگذارد یعنی میخواهد پدافند کند. همه اینها مشخص میکرد عراق قصد دارد عملیات کند و این گزارشات به تهران ارسال میشد، ولی در رأس نیروهای مسلح کسی به نام آقای بنی صدر بود که توجهی به این مسائل نداشت و نظامیگری بلد نبود. متاسفانه ارتباط صحنه تاکتیک با سطح استراتژیک و تصمیم گیر و سیاستگذار به خوبی برقرار نبود. این درگیریهای مرزی ادامه داشت، اما رسماً جنگ ما از ۳۱ شهریور آغاز شد؛ یعنی با حمله و یورش ۱۹۲ فروند هواپیمای عراقی، آنها بخش های زیادی از فرودگاههای ما را به تأسی از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل که اسرائیلیها فرودگاههای اعراب را بمباران کردند و یک عملیات غافلگیرانه انجام دادند، تا به زعم باطل خود نیروی هوایی ما را از کار بیندازد و همزمان عملیات زمینی را آغاز کردند. به همین سبب تاریخ رسمی شروع جنگ تحمیلی همان ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ است.
*حضرت امام (ره) سالها در عراق زندگی کرده بودند و صدام را تمام و کمال میشناختند. سبعیت، جاهطلبی و خوی وحشیگری صدام را کاملاً میشناختند و میدانستند صدام چه آدمی است. حضرت امام (ره) رهبری باهوش، دانشمند و خردمند بودند. در آن وانفسای ابتدای انقلاب که کشور درگیر موج ترور و بمبگذاری است. شاهد بودیم رئیسجمهور، نخستوزیر و نماینده مجلس و حتی مردم عادی ترور میشدند. آن روزها را به خاطر دارم که وانفسایی در کشور بود و عمده نیروهای نظامی ما درگیر مقابله با ضدانقلاب در کردستان بودند. یک دوقطبی سنگینی را بنیصدر بین سیاسیون ایجاد کرده بود. شرایط عجیبی بود. بعید است حضرت امام (ره) در حالیکه کشور درگیر چنین شرایطی است بخواهند جبهه جدیدی باز کنند و مطلبی عنوان کنند که صدام را تحریک تا به مرزهای ما حمله کند. حضرت امام (ره) تا آن زمان اصلاً صحبتی در مورد صدام نکرده بودند. زمانی حضرت امام (ره) درباره صدام صحبت کردند و او را نکوهش کردند و نیروهای عراقی را به نوعی ملزم کردند که از دستورات صدام سرپیچی کنند که صدام به کشور ما حمله کرده بود. حضرت امام (ره) در مهرماه سال ۵۹ آن بیانیه را صادر کردند و فرمودند ملت عراق و ارتش عراق این کار را کنید. صدام چنین موجودی است اما قبل از حمله صدام حضرت امام (ره) چنین صحبتی نداشتند که بخواهند صدام را تحریک کنند.
*صدام در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر احساس تحقیر می کرد. صدام یک فرد جاهطلب بود و میخواست فرمانروای جهان عرب شود و چنین جایگاهی برای خود تصور میکرد و بعد از انقلاب اسلامی تمایل شدید دشت که ژاندارم منطقه شود و جایگاه محمدرضا پهلوی را بگیرد. انگیزه های او برای تهاجم زیاد بود. لکن به نظر من، اصلیترین انگیزه صدام ژئوپلیتیک عراق بود، عراق یک کشور بسته بود. صدام میخواست عراق را از یک کشور بسته که به دریای آزاد راه ندارد تبدیل به یک کشور باز کند یعنی با تصور فتح خوزستان میخواست به این آرزوی دیرینه خود دست پیدا کند.
*یکی دیگر از مشوق های صدام برای حمله این بود که میدید کشور ایران ارتش منسجمی ندارد، در آن زمان ارتش ما شرایط خوبی نداشت. فرماندهان بازنشسته یا اعدام یا اخراج یا از کشور فرار کرده بودند. ارتش بدون راس تصمیم گیر شده بود ، مجموعه نیروی مسلح درست و سازماندهیشدهای در مقابل دشمن نداشتیم. سپاه در آن زمان بیشتر ماموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی داشت و بیشتر برای مقابله با منافقین و گروههای ترور سازماندهی شده بود. شرایط سیاسی کشور شرایط ملتهبی بود. از نظر اقتصادی شرایط خوبی نداشتیم. همه شرایط انگیزه هایی برای صدام بود که ایران را فتح کند و اگر نتوانست حداقل خوزستان را جدا کند.
البته صدام محرک های فرامنطقهای هم داشت که بیشتر از سوی امریکاییها داده می شد. اگر بخواهم بحث را گستردهتر کنم. باید عرض کنم امریکاییها از غرس نهال جمهوری اسلامی ایران در کشور ما ناخرسند و نگران بودند. آنها از اسلام انقلابی میترسیدند، چرا که آن را میشناختند و میدانستند اگر انقلاب اسلامی بماند، تفکرات انقلاب به کشورهای دیگر گسترش و سرایت می یابد و آنها نیز بیدار شده و دیگر آمریکا جایگاهی برای ماندن ندارد. به همین خاطر از همان روز ۲۳ بهمن ۵۷ بنای توطئه و براندازی را در ایران پایه گذاری کردند. آنها ترفندهای زیادی را در دستور کار داشتند. ابتدا ایران را تحریم کردند، سپس موج ترور و بمب گذاری را در کشور براه انداختند. گروهکها را فعال کردند و نهایتاً صدام را تشویق و تهییج کرد که به کشور ما حمله کند و یک پاداش هم برای صدام گذاشته بودند که این جایی گفته نشده. پاداش صدام این بود که اگر بتواند رژیم ایران را ساقط کند خوزستان به خاک عراق مزید میشود. این پاداشی بود که آمریکاییها برای صدام پیشبینی کردند. صدام دست نشانده قدرت شرقی بود، لکن بعدها زیر بال و پر امریکا قرار گرفت. یعنی تغییر جهت داد و در این تهاجم به کشور ما، آمریکا کشورهای عربی را ملزم و موظف کرد و حتی تهدید کرد که باید صدام را حمایت و پشتیبانی کنید و آنها نیز سخاوتمندانه هرچه داشتند در اختیار صدام گذاشتند.
*در یک مدت کوتاهی ۱۲ لشگر و ۴۵ تیپ مستقل و مسلح آماده کرد. به گونه ای بود که سلاح و تجهیزات اضافه داشت. ۳۶۶ فروند هواپیمای بهروز دنیا را داشت. انواع سوخو و میگ را داشت، انواع بمبافکنها را داشت. دست صدام پر بود. ضمن اینکه کشورهای عربی صدام را حمایت و پشتیبانی میکردند؛ البته کشورهای عربی از او میترسیدند و به نوعی به او باج میدادند. سی میلیاردی که کویت به عراق داد بخاطر واهمه و ترسی بود که از صدام داشتند. چراغ سبز حمله را امریکا به صدام نشان داد و صدام با خیال راحت با فرض اینکه ۳ روزه میتواند خوزستان را تصرف کند، ۵ روزه به تهران برسد عملیات خود را آغاز کرد و باور نمیکرد در قدمهای اولیه لب مرز ایران متوقف و زمینگیر شود.
*وقتی درگیری ها را در شمال غرب کشور نگاه میکنیم می بینیم که مجموعه نیروی زمینی در آن شرایط خاص حاکم بر ارتش، بیش از پنج یگان عمده اش در کردستان درگیر بودند. لشگر ۲۸ کردستان، لشگر ۶۴ ارومیه، لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه، تیپ ۵۵ هوابرد، تیپ نوهد۲۳، لشگر یک و دو گارد یکی شدند و به آنجا رفتند. یعنی ۷-۶ یگان عمده نیروی زمینی در آنجا درگیر بودند. هوانیروز و نیروی هوایی درگیر بودند. عمده نیروهایی که سازماندهی شدند در آنجا حضور داشتند. بخش عمده ای از سپاه پاسداران که تازه تشکیل شده بود و جمع زیادی از نیروهای داوطلب مردمی همه برای مقابله با ضد انقلاب صف بسته بودند ، اینها زمینه مناسبی را فراهم میکردند تا صدام عملیات خود را با سهولت بیشتری انجام بدهد.
*از یک نگاه دیگر، واقعه کردستان، پرده و سناریویی از سناریوهای براندازی جمهوری اسلامی ایران بود. وقتی امریکاییها دیدند حکومت جمهوری اسلامی ایران در این کشور پا گرفت تلاش کردند حکومت را سرنگون کنند. احساس میکردند با تحریم اقتصادی و بستن کریدورهای اقتصادی به روی کشور میتوانند این کار را انجام دهند. یک سیاستی را آمریکاییها داشتند که درباره شوروی اجرا میکردند به آن منزویسازی میگفتند و اجازه نمیدادند شوروی با هیچ کشوری جز کشورهای بلوک شرق تماس بگیرد. هیچ کشوری هم اجازه نمیدادند با شوروی تماس بگیرد که این موضوع دو طرفه بود. این سیاست منزوی سازی را برای ما هم اجرا کردند. علاوه بر تحریم، ما را نیز منزوی کردند و با هیچ کشوری ارتباط نداشتیم. ما هم نمیتوانستیم با هیچ کشوری تماس بگیریم. فکر میکردند بعد از مدتی دست خود را بالا میبریم ولی دیدند نشد، در نتیجه موج ترور را در کشور راه انداختند. هر روز ترور بود.
*سران نظامی ما احساس میکردند صدام در وعده خود صادق نیست، چون اگر صداقت داشت باید اراضی ای را که اشغال کرده بود-اعم از مهران، دهلران، یکسری از ارتفاعات شمال غرب، جنوب کشور و یکسری از سرزمینهای متصرفی- را باید آزاد میکرد. برابر اقوال برخی از فرماندهان، نظر حضرت امام (ره) این بود که جنگ ادامه یابد اما ایشان علاقهمند نبودند ما وارد خاک عراق شویم و فرموده بودند چرا میخواهید وارد خاک عراق شوید؟ جنگ را ادامه دهید ولی وارد خاک عراق نشوید. ولیکن نظامیها و سیاسیون راهبردی را به نام «تنبیه متجاوز» طراحی کرده بودند. صدام به خاک ما تجاوز کرده بود. مرحله اول تثبیت دشمن و مرحله دوم اخراج از سرزمین و مرحله سوم تنبیه متجاوز بود و در مورد این مرحله، نظر حضرت امام (ره) این بود که رزمندگان داخل خاک عراق نشوند، چون امام میدانستند وقتی وارد خاک عراق میشویم مقاومت عراقی ها نه دو چندان که صد چندان میشود؛ ضمن اینکه نگران مناطق جمعیتی عراق هم بودند.
*نظر عمده نظامیها اعم از برادر محسن رضایی، مرحوم سرتیپ ظهیرنژاد، شهید صیاد شیرازی این بود که حتماً باید برویم و به یک عارضه حساس برسیم و آنجا را دست بگیریم تا بتوانیم از آن پدافند کنیم. در زمین باز و خرمشهر نمیتوانیم مقاومت کنیم. مثلا باید به شطالعرب برسیم و شطالعرب بین ما و آنها باشد. هم یک عارضه حساس است و هم میتوانیم پدافند کنیم ضمن اینکه در مذاکرات دست ما پر است. این مذاکره و چانه زنی از موضع قدرت است. ببینید شما در جنگ باید دو چیز داشته باشید، یا باید اسیر گرفته باشید یا زمین یا هر دو! تا این چانهزنی و مذاکره از موضع قدرت باشد.
*از قبل از جنگ سلاح شیمیائی جزو سلاحهای کشور عراق بود و در چند جا استفاده و آزمایش کرده بود. در زمان جنگ تحمیلی نیز به صورت محدود استفاده کرده بود. در یکی از گزارشات میخواندم که سال ۱۳۶۱ برادر محسن رضایی طی نامهای به آقای هاشمی رفسنجانی نوشته بودند، عراق از گاز اشکآور و سلاحهای شیمیایی علیه رزمندگان ما استفاده کرده است. البته سلاح شیمیایی اینگونه نیست که شما یک گلوله در توپخانه بگذارید و شلیک کنید. باید خیلی از پارامترها را در منطقه در نظر بگیرید. یعنی اگر باد از سمت مقابل شما باشد و مهمات شیمیایی بزنید عملاً نیروهای خودی را از بین میبرید. شرایط استفاده از سلاح شیمیایی خاص است.
*صدام از ابتدای جنگ به صورت محدود سلاح شیمیایی را استفاده می کرد. اما آنچه که من به خاطر دارم این است که در سال ۶۳ و در عملیات خیبر و در جزایر مجنون به صورت گسترده از این سلاح استفاده کرد. وقتی که جزایر مجنون در هورالهویزه را از دست داد. اواخر جنگ هم که با پشتیبانی بیدریغ غرب و اعراب منطقه قدرت گرفته بود و ۱۲ لشکر او نزدیک به ۶۰ لشگر شده بودند و شروع به عملیاتهای پی در پی می کرد، در چندین نوبت در شلمچه ، فاو و پاسگاه زید از سلاح شیمیایی استفاده کرد و موفق شد که اسیر زیادی از ما بگیرد.
*سال ۶۲ جمهوری اسلامی شکایتی را علیه صدام به سازمان ملل تقدیم کرد و آنها هم هیاتهای حقیقتیاب را اعزام و تائید کردند که صدام از سلاح شیمیایی استفاده کرده است ولی هیچ عکسالعملی که بازدارنده باشد نشان ندادند لذا صدام بی مهابا و کما فی السابق استفاده میکرد. ما تلفات زیادی در رابطه با استفاده صدام از سلاح شیمیایی دادیم. در همین ارتباط برای نشان دادن سبعیت صدام و مظلومیت خود به جامعه جهانی، خیلی از مجروح های شیمیایی را به کشورهای غربی از جمله المان فرستادیم که دنیا بداند ما تحت چه فشاری قرار گرفته ایم. هر چه می دانستیم این هم یکی از سناریوهایی بود که خود کشورهای غربی برای ما پیشبینی کرده بودند تا اثرات مواد شیمیایی را روی رزمندههای ما تحلیل کنند و بدانند چه ضایعاتی را به جای میگذارد، ولیکن در کنار اینکه این اعزام مجروحین، تهدید برای ما بود لکن فرصتی بود تا جامعه جهانی و آدمهای نیکاندیش بر مظلومیت ما صحه بگذارند.
*تعیین غرامت بعد از جنگ بود یعنی زمانی که کارشناسان سازمان ملل به ایران آمدند. به یاد دارم مدت زیادی این کارشناسان بین ما و عراقیها بودند. حدود ۶ ماه بعد، غرامت ۵۰۰ یا ۷۰۰ میلیارد دلاری را برای پرداخت به ما تعیین کردند ولی برآورد، ما خیلی بیشتر بود البته بعد از این مرحله تعیین غرامت، شرایط حمله عراق به کویت و متعاقب آن تهاجم آمریکا به عراق پیش آمد که منجر به سرنگونی صدام و تخریب تمام زیرساخت های عراق شد. شرایط خاصی پیش آمده بود و ما هیچ وقت نتوانستیم به صورت جدی غرامت خود را مطالبه کنیم؛ البته جزو مطالبات ما از کشور عراق است. در عین حال کویت مطالبات و غرامت خود را از عراق گرفته است؛ آن هم به خاطر روش صحیحی بود که سازمان ملل پیشبینی کرده بود. یعنی درصدی از فروش نفت عراق را به عنوان غرامت برای کویت منظور کرده بود، ولی برای جمهوری اسلامی ایران در نحوه پرداخت غرامت شیطنت کردند و سازوکاری را تعریف نکردند که بتوانیم غرامت خود را از عراق بگیریم تا مطالبات خیلی از جانبازان و خانوادههای شهدا و... پرداخت شود.
*نقش ارتش در جنگ نقش تعیینکننده و اثرگذار بود. در سه جمله بخواهم بیان کنم، در جنگ تحمیلی صد درصد آسمان با ارتش بود. صد در صد دریا با ارتش بود. یعنی تمامی عملیات هوایی با نیروی هوایی ارتش بود. نیروی هوایی دیگری نداشتیم. ابتدای جنگ تانکهای عراقی میآمدند و جنگندههای ما با تانکها مقابله میکردند. بالگردهای ما با تانکها مقابله میکردند هر چند نیروی زمینی هم بودند.
*همین نیروی هوایی در روز دوم جنگ با اعزام ۱۴۰ فروند هواپیما اهدافی را در عمق خاک عراق زدند ، طوری این حمله هوائی اثرگذار بود که صدام بلافاصله درخواست آتشبس کرد. یعنی روز ششم جنگ صدام درخواست آتش بس کرد. او فکر میکرد ارتش نیست و تمام شده است. این یک اتفاق ساده نیست که بگوییم ۱۴۰ فروند هواپیما رفتند و بمباران کردند، این اقدام به یک تهیه و طراحی و ساماندهی سنگین نیاز دارد. کدام بمب را روی کدام هواپیما بگذارند، کدام هواپیما برای کدام پالایشگاه و کدام فرودگاه و کدام مخزن باشد. اینها نیاز به برآوردهای سنگین دارد و بلافاصله روز دوم جنگ این کار انجام شد و صدام فهمید نیروی هوایی زنده است. نقش نیروی هوایی در جنگ را بخواهم یکی یکی بیان کنم، از شهید دوران بگویم؟ از شهید بابائی بگویم؟ گفتنی بسیار زیاد است نیروی دریایی ارتش هم در ۷۲ روز اول جنگ ، کار نیروی دریایی عراق را یکسره کرد و تمام شد. یعنی در ۷ آذر بلایی بر سر نیروی دریایی عراق آورد که تا پایان جنگ نتوانستند روی پای خود بایستند و عرض اندام کنند.
*در بحث نبردهای زمینی و نیروی زمینی ارتش، باید عرض کنم که نقش نیروی زمینی ارتش یک نقش بسیار تعیین کننده و اثرگذار بود. من مظلومیت و در عین حال رشادت و وفاداری بچههای ارتش و خصوصا نزاجا را دیدم. در ابتدای جنگ ، گردانهایی که لشگر ۹۲ به مرز فرستاد در چه وضعیتی بودند؟ در شرایطی بودند که فرمانده لشگر آنها به جرم کودتا، در پادگان و مقابل چشم اینها اعدام و تیرباران شده بود ، خیلی از افراد ناآگاه به سوی خودروها و کامیون های لشکر که در حال اعزام به مرز بودند سنگ پرتاب می کردند ، لکن آنها تانکها را برداشتند و برای دفاع به مرز رفتند.
*روح دفاع مقدس بچههای سپاه بودند. سپاه پاسداران جان و روح جنگ بود. یعنی این تانکها ، نفربرها ، این پیکرها را سپاه با معنویت و روحانیت خود جان می داد. سپاه واقعاً یک نیروی الهی بود؛ اینکه امام میفرمود اگر سپاه نبود کشور هم نبود واقعاً همینطور است. ارتش هم اگر نبود کشور با معضلات فراوانی روبرو می شد، چون ارتش در عرصه های مختلف جنگ فداکاریهای زیادی داشته است. الحمدالله همه در جنگ سهم داشتند، اما سهم عمده در جنگ تحمیلی از آن مردم بود؛ یعنی اگر مردم حمایت و پشتیبانی نمیکردند، قطعا جنگ این نتیجه موفقیت آمیز را نداشت. الان هم در همه معادلات سهم عمده اثرگذاری برای مردم است. اگر مردم پشت نظام نباشند مسئولین نمیتواند کاری کنند. اگر این صبر انقلابی مردم نبود ما آسیبهای زیادی میدیدیم و آمریکا و اذناب او به خواسته خود میرسید. رمز موفقیت نظام ما در حضور و در صحنه بودن مردم است و بحمدالله این حضور با بصیرت و متعهدانه مردمی با هدایت حکیمانه مقام معظم رهبری کما فیالسابق با قدرتی بیشتر دارد.
دیدگاه تان را بنویسید