روایت خواندنی سردار حاجیزاده از شهید شفیعزاده و تشکیل توپخانه سپاه
فرمانده نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: شهید شفیعزاده، یک خصوصیتی اضافه بر سایر سرداران شهید داشت و آن گمنامی این شهید بزرگوار است. یکی از افتخارات بزرگ من این است که شفیعزاده فرمانده من بود.
خبرگزاری فارس : سردار پاسدار شهید حسن شفیعزاده فرمانده قهرمان توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متولد 1336 تبریز پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خیل سبزپوشان سپاه تبریز پیوست و در حلقه محافظان شهید محراب آیتالله مدنی قرار گرفت و در مبارزه با ایادی آمریکا حزب خلق مسلمان و سپس در شمالغرب در سرکوب حزب کومله و دموکرات نقش ایفا کرد و با شروع جنگ تحمیلی با شهید آقا مهدی باکری و تعدادی از پاسداران ارومیه به جبهه آبادان اعزام می شود و به دفاع از مرزهای کشور اسلامیمان میپردازد و با تعدادی از همرزمانش از جمله سردار شهید حسن تهرانی مقدم و سردار یعقوب زهدی توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل میدهد.
آنچه در پیش رو داریم خاطرات سردار سرتیپ پاسدار امیرعلی حاجیزاده فرمانده نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میباشد.وی یکی از رزمندگان اولیه توپخانه سپاه می مباشد الحق که جانشین خوبی برای این شهیدان سرافراز بوده و در کارنامه خویش انهدام مقر داعش و انهدام پهباد گلوبال و نشاندن پهباد آرکیو دو دارد.
در ادامه خاطرات این شهید زنده درباره سردار شهید شفیعزاده میخوانیم.
شهید شفیعزاده یک خصوصیتی اضافه بر سایر سرداران شهید داشت و آن گمنامی این شهید بزرگوار است
انصافاً همه شهدای بزرگ جنگ، از یک جنس بودند و آنهایی که توفیق حضور و رفاقت و همرزمی با این شهدا را داشتند این جمله من را تصدیق میکنند که شهید شفیعزاده، شهید حسن مقدّم، شهید حسن باقری، شهید همّت، شهید کاظمی، شهید خرّازی و سایر سرداران شهید الگو و از افتخارآفرینان بزرگ سپاه هستند.
در همین مدّت کوتاه،من خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. خیلی فرماندهان و مدیران زیردست ایشان پرورش پیدا کردند. آنچه که ما آن زمان آموختیم، همچنان از آن استفاده میکنیم.
یکی از افتخاراتم این است که شهید شفیعزاده فرمانده من بوده است
شهید شفیعزاده، یک خصوصیتی اضافه بر سایر سرداران شهید داشت و آن گمنامی این شهید بزرگوار است. یکی از افتخارات بزرگ من این است که شفیعزاده فرمانده من بوده،من افتخار این را داشتم که در عمر کوتاه شهید شفیعزاده ، حداقل 6 سال را با ایشان رفاقت داشته باشم، دوستی داشته باشم و حداقل سه سال از این دوره را، ایشان فرمانده من بوده است.
بله شهید شفیعزاده ، شهید گمنام بود. غیر از عدّه محدودی که دور و بر ایشان بودند واقعاً کسی ایشان را نشناخت حتی ایشان در تبریز هم، غریب بود، گمنام بود، بعضی اوقات من فکر میکنم شاید ماها کوتاهی کردیم، شاید همرزمان و رفقای ایشان باید بیش از این عمل میکردند.
شفیعزاده یک مدیر و فرمانده تمام عیار بود
او اگر قرار بود از اهواز به آبادان حرکت کند و برود این مسیر دو ساعته را حتماً 4 ساعت در راه بود، با یک ماشین معمولی خودش رانندگی میکرد و در طول مسیر بسیجی نبود که ایشان سوار نکند، پیاده نکند و این مسیر دو ساعته 4 ساعت میشد و همان بسیجیها هم که همراه ایشان و هم صحبت ایشان بودند، ایشان را نمیشناختند. با سادگی تمام میآمد و برمیگشت، با سادگی تمام در قرارگاهها، در جبههها، در خطوط مقدم حضور پیدا میکرد. به یک نوعی شاید ایشان، با خدای خودش اینگونه عهد کرده بود که گمنام باشد و خیلی از کارهایی که ایشان کرده، اقداماتی که داشته، اینها را خیلیها خبر ندارند، خیلیها مطّلع نیستند. ایشان یک مدیر و فرمانده تمام عیار بود.
برادران! امروز ما شاید راحت راجع به توپخانه صحبت میکنیم. روزی ایشان اقدام به تشکیل توپخانه کرد که در 9 و 99 دهم درصد نیروهای ما بحث کلاشینکف و ژ - 3 مطرح بود کدام بهتر است؟ یعنی آن روز فناوری پیشرفته برای ما همین توپخانه بود. آن روز ایشان، قدم بر این کار گذاشت که مطرح بود این عملیات، عملیات آخر است یعنی کسی دنبال برنامهریزی دراز مدّت در جنگ نبود و همان موقعی که با تعدادی توپ اغتنامی ایشان ، اقدام به سازماندهی، ایجاد مراکز آموزشی، ایجاد مراکز پشتیبانی و تحقیقاتی کرد. همه به دنبال این بودند که این کارها عبث است، این عملیات عملیات آخر است، ما نیازی به این کارها نداریم.
شهید شفیعزاده آن زمان با حوصله در فکر تولید توپ، تولید مهمّات، ایجاد بهترین مرکز آموزش توپخانه، مراکز تحقیقاتی، مراکز تعمیراتی. به هر حال ما یکسری توپها را غنیمت گرفته بودیم، نیروهای سپاه از برادران بسیج بودند، بسیجیها خیلی خوب عمل میکردند ولی به هر حال به عشق خدا میآمدند، به عشق خدا هم برمیگشتند.
برای یک کار تقریباً دراز مدّت در توپخانه که مملوّ از تخصصهای جدید بود و نیاز به آموزشهای بلند مدّت، نمیشد خیلی جدّی برنامهریزی میکرد،همین بر و بچههای بسیجی را، فرماندهان را یک طبقهبندی میکنیم بین خودمان، مثلاً اگر از ما بپرسند که آقای علی فضلی شهید زنده ما چگونه است، خوب شما میشناسید، یک آدم با اخلاق، خیلی اخلاقی و خیلی آدم صمیمی، بنده در حین عملیات خیبر شاهد بحث طلبگی این دو بزرگوار با هم بودم حسن شفیعزاده و علی فضلی. علی فضلی که در اوج حوصله و اخلاق بود،دیدم نشسته عصبانی ناراحت که چرا به ما توپ نمیدهی؟ چرا به ما مهمات نمیدهید ؟ و آن تبسّم همیشگی که بر و بچّههایی که باهاش بودند یادشان است. در بعضی از تصاویر هم هنوز عکس ایشان هست، با همان تبسم نشسته بود، قشنگ گوش میداد. یک جورهایی بنده میخواستم وارد صحبتشان بشوم ، بگویم که حاج علی آقا، مگر توپ و مهمّات داریم که بیشتر از این نمیدهیم ؟
چرا که آن طرف بالاخره 45 کشور در مقابل ما، صفآرایی کرده بودند، فشار سنگین بود. خیلی کار سخت بود ولی یک جورهایی، شهید شفیعزاده با نگاهش به من حالی کرد که حوصله به خرج بده و صبر کنیم. کامل که ایشان تخلیه شد،با یک جمله جواب ایشان را داد. اصلاً ناراحت نشد اصلاً از کوره در نرفت. اخلاق و حوصله شهید شفیعزاده باعث شد که خیلی از فرماندهان ما که امروز رشد کردند و به مدارج بالا رسیدند،این فضا را باز کرد که این پرورش فرمانده صورت بگیرد ، مدیران رشد کنند، این میدان را برای آنها باز کرد.
در شرایطی که اوایل جنگ، بالاخره همه به دنبال این بودند که تشکیل خانه و زندگی هم بدهند، بالاخره ممکن بود جنگ طولانی هم بشود، شهید شفیعزاده حتی برای این که کوچکترین وقتی را خارج از جنگ تلف نکند تا روز شهادت مجرّد بود، ازدواج نکرد. دائماً و شبانهروزی در جبهه بود، بالاخره ما میدیدیم روابط صمیمی و نزدیک شهید بزرگوار، حسن تهرانی مقدّم و شهید شفیعزاده را، یک جوری با هم تقسیم کار میکردند. شهید حسن طهرانیمقدم دائماً در قرارگاه بود به خصوص ماههای مبارک رمضان ولی شفیعزاده، در خطوط مقدم، حاضر بود و لحظهای از پا نمیایستاد.
مسوولیت آتش جنگ بر عهده شهید شفیعزاده بود
خدمتی که شفیعزاده در جنگ کرد، من این طوری برای شما توضیح بدهم که این جنگ ما یک جنگ ساده نبود که ما تصور کنیم حالا جنگی بوده، ایشان هم یک بخشی از جنگ را اداره کرده، ببینید این جنگ جنگی بود که تمام دنیا پشت سر صدام بود، آنچه که در دنیا تعریف شده معنی جنگ یعنی آتش، به اضافه مانور پیاده، یعنی نیروی پیاده باید پشت سرش آتش باشد، مسوولیت آتش بر عهده شهید شفیعزاده بود.
جالب است که شما بدانید در یک دورهای، شهید شفیعزاده فرمانده شهید حسن تهرانیمقدم هم بوده، در آبادان در دوره ادوات، شفیعزاده فرمانده حسن بوده، بعد در یک دورهای ایشان زخمی میشود و به عقب میآید توپخانه تشکیل میشود. بالاخره جبهه بدون فرمانده نمیماند حالا حسن میشود فرمانده، ما باید اینها را الگو بگیریم و در جامعه فرهنگ بکنیم.
فکر میکنیم هر مسوولی در یک جا مسوولیت و دارد ایفای نقش میکند. مسوولیت بعدیاش حتماً باید بالاتر باشد. اصلاً در جنگ این جوری نبود. یک روز شفیعزاده فرمانده بود، یک روز حسن طهرانی مقدم فرمانده بود. اصلاً فرقی نمیکرد که چه کسی فرمانده باشد.
من شاهد بودم، حتی دورهای که در توپخانه نبودم، یعنی بنده با شهید حسن طهرانیمقدم، با تعدادی از بچهها از توپخانه جدا شدیم. برای تشکیل موشکی، شفیعزاده را به یک نوعی، با یک جمع محدود تنها گذاشتیم. بالاخره آن روز اقتضاء میکرد که موشکی هم شکل بگیرد.
سال 1363 در مقاطعی که جنگ شهرها نبود، موظّف کرده بودیم خودمان یک جوری کمک شهید شفیعزاده برویم. میخواهم از آن خصوصیات اخلاقی آن شهید بزرگوار بگویم به این توجه کنید.
من در عملیات والفجر 8، خدمت ایشان رفتم، گفتم یک چند روزی فرصت داریم ،خبری نیست جنگ شهرها نیست، آمدم کمکتان. شفیعزاده به من گفت: دو تا مشکل داریم.
جنگ خیلی سنگین شده بود. شبانهروز همه درگیر بودند ایشان گفت که "چند شب است من نخوابیدم دیگر فکرم کار نمیکند. شما بیا ببین برای یک آتشی که توپخانهها و کاتیوشاهای دشمن روی خطوط مقدّم ما در فاو میریزد چه فکری میشود کرد؟"
یعنی یک جوری این بحث را وادار کرد که من مثلاً خودم بیایم بنشینم فکر کنم در صورتی که ایشان قبلش فکر کرده بود. بعد گفت: فکر میکنم مثلاً اگر شما، توپهای سنگین مثلاً مثل 130 را بتوانید ببرید در خطوط مقدم یعنی مثلاً یکی دو کیلومتری خط از آن شیلترهای سایت موشکهای کرم ابریشم عراقی، اچ وی آی تو، بتوانید استفاده بکنید. سر این شیلترها را برگردانید به سمت عراق [در واقع زیر آتش خمپارهها بشود این کار را کرد] خوب است.
یعنی یک جوری داشت جا میانداخت که انگاری این فکر، فکر توست. آن زمان برادر عزیزم سردار سپهری فرمانده گروه 56 یونس بود. و این کار را کردیم و آتش توپخانه را که بر سر نیروهای خودی بود و تعداد زیادی هر روز شهید میشدند را توانستیم خاموش کنیم یا عبور ناوچهها از خور عبدالله که مشکلاتی ایجاد کرده بود را خاتمه دهیم.
شهید حسن شفیعزاده خیلی فکور بود کاری میکرد تا اجازه بدهد نیروهای تحت امرش احساس خودباوری داشته باشند. یا آن اقدامی که در خود عملیات والفجر 8 شد و قرار بود که با رعایت جوانب حفاظتی، تمام امکانات به منطقه منتقل بشود ولی دشمن نفهم، یک طرح فریب کامل حفاظتی که ایشان یک طراحی بسیار عالی انجام دادند.
من اصلاً باور نمیکردم که یک همچنین طرح به این زیبایی تهیّه شده برای مقابله با عراق و طرح هم موفق شود.
یکی از عملیاتهای بسیار موفق آتش توپخانه، شاید عملیات والفجر 8 بود که طرّاحش شهید شفیعزاده بود. این نکاتی که میگویم نکاتی است که واقعاً امروز ما نیاز داریم در جامعه از آن درس بگیریم.
ما یک توپی را سفارش داده بودیم که سپاه برایمان بخرد. آن سفارشی که داده بودیم اشتباه خریده شده بود. دقت بکنید برای مدیران و مسوولانی مثل من این درس است. ایشان آمد دید. ما معتقد بودیم اصلاً به چه دردمان میخورد ؟ چرا گرفتند، به درد نمیخورد.اما دیگر تهیه شده بود و نمیشد که کاری کرد،لذا بردیم استفاده کردیم و دیدیم ما این را نخواسته بودیم ولی عجب چیز خوبی است.
شهید شفیعزاده همان وقت محکم ایستاد و گفت: چرا این اشتباه را کردید؟
با آن طرف برخورد کرد بعداً اعتراف کرد که "نه ما اشتباه کردیم، این چیز خوبی است و باز تهیه شود لذا از قبول اشتباه و بیان آن ابایی نداشت.
کدام مسوولی است که حاضر است خودش را این جوری بشکند، این اخلاق ایشان باعث میشد که روز به روز این شهید بزرگ بشود. این فرمانده فداکار روز به روز در دید نیروهای تحت امرش و نیروهای بالادست بزرگ شود.
یعنی قبول کرد که حالا درست است ما این را نخواسته بودیم ولی چیز خوبی است. کدام یکی از ما حاضریم خودمان را این طوری بشکنیم. حالا شهید شفیعزاده برای چه این کارها را میکرد؟ برای چه از زندگیش میگذشت؟ برای چی تمام جوانیاش را اینگونه مصرف کرد؟ ایشان برای حمایت و پشتیبانی از ولی فقیهاش این کار را کرد. برای این که تابع ولایت بود. برای این که به این نظام عشق میورزید، برای این که میخواست دین اسلام احیا بشود، برای این که میخواست این 45 کشوری که آمدند پشت سر رژیم بعث همه با هم دست به دست هم دادند که این نظام نوپا را شکست بدهند،جلوی آنها بایستد.
امروز برادرها، با سیرهای که من از شهید شفیعزاده و بقیه شهدایی که توفیق داشتیم،بالاخره در کنارشان زندگی کردیم مثل شهید حسن طهرانی مقدم و بقیه شهدا، اگر امروز بخواهند یک جمله به من و شما بعد از ۳۰ و چند سال وصیّت کنند، فکر میکنید چه خواهند گفت؟
غیر از آن چیزی را خواهند گفت که به خاطرش جان عزیزشان را فدا کردند و شهید شدند؟ خصومت دشمنان ما با تولد انقلاب اسلامی، آغاز شده و ۴۰ سال است، رنگ و روش و شیوه تغییر کرده ولی اصلش پابرجاست.
باید تا آخرین نفس پشتیبان ولایت فقیه و رهرو راه شهدا باشیم.
بنیانگذار توپخانه سپاه هیچگاه لباس بسیجی را از تن خارج نکرد
شهید حسن شفیعزاده مؤسس توپخانه سپاه هیچوقت لباس بسیجی را از تن خود درنمیآورد با اینکه پاسدار بود، همین لباسهای خاکی را بر تن میکرد و در هز مؤمنان مخلص بود اما در مقابل دشمن، فرماندهی شجاع، قاطع و خردمند بود.
شهید حسن شفیعزاده در مرداد سال 1336 ه.ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن، متدین و مقلد امام پرورش یافت.
برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نبود، شهید شفیعزاده پس از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، نخستین هستههای مسلح سپاه را پیریزی کرد و در سمت مسوول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین، اشرار آذربایجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت.
با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپارهانداز که تحت مسوولیت شهید باکری اداره میشد، به جبهههای جنوب شتافت.
بعدها با تلاش بیوقفه و شبانهروزی خود قبضههای غنیمتی را در قالب توپخانههای لشکری و گردانهای مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد.
بالاهره خودروی شهید شفیعزاده در تاریخ 66.2.8 در منطقه عملیاتی کربلای 10 در شمالغرب (منطقه عمومی ماووت) در حالیکه عازم خط مقدم جبهه بود،مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود نائل شد و به دیدار معشوق شتافت.
دیدگاه تان را بنویسید