مکرون علیه ایران؛ ساده یا همدست آمریکا
بنا بر اعتراف مقامات فرانسوی، این کشور در دهه 1960 میلادی 17 آزمایش هستهای در صحرای الجزایر انجام داد. البته مورخان الجزایر معتقد هستند تعداد این آزمایشها 57 مورد بوده است.
قدرت انفجار یکی از این بمبها، برابر با قدرت انفجار 60 تا 70 هزار تن تی.ان.تی؛ و پنج برابر قدرت بمب هیروشیما بود. آزمایش هستهای فرانسه علاوه بر نابودی و آسیب زدن به محیطزیست الجزایر به دلیل نشت مواد رادیواکتیو منجر به مرگ 42 هزار الجزایری شد
«آنچه در نیویورک اتفاق افتاد باید بهصورت بسیار روشن برای مردم توضیح داده شود. آقای ترامپ میگفت ما بیاییم در یک جلسه و در آن جلسه تصمیم بگیریم، اما آقای روحانی میگفت اول تصمیم بگیریم و بعد در جلسه بنشینیم. آقای روحانی میگفت معلوم باشد که قرار است چه چیزی از جلسه بیرون بیاید. ما که نمیخواهیم در جلسه باهم مباحثه کنیم. هیچ جلسه دیپلماتیک سطح بالایی تشکیل نمیشود؛ مگر اینکه دستور جلسه و مصوبات آن مشخص است، بعد جلسه تشکیل میشود. ما که نمیخواهیم باهم گعده کنیم. برای آقای ترامپ روشن بود که این جلسه باید ۴ مصوبه داشته باشد، اگر این ۴ مورد توافق میشد، آن جلسه هم میتوانست برگزار شود. جمهوری اسلامی ایران به ریاست آقای روحانی اعلام کرده بود که ما این 4 بند را میپذیریم، روی کلمات آن ملاحظاتی داریم و ملاحظات خود را اعمال میکنیم و میگوییم که این ملاحظات ما است. آقای ترامپ حاضر نشد بپذیرد که این ۴ بند را اعلام کند. ایده آقای ترامپ این بود که میآِییم، در جلسه حاضر میشویم تا ببینیم چه میشود. شما این صحنه را تصور کنید که ما برویم در جلسه، بعد آقای ترامپ بگوید ما توافق نکردیم و بعد میآییم بیرون، آبرو و حیثیت جمهوری اسلامی رفته است، در این شرایط ترامپ چیزی که میخواست را به دست آورده است. ترامپ که توافق نمیخواست و نمیخواهد. این برای ما روشن است. ترامپ عکس میخواهد، ترامپ استفاده تبلیغاتی میخواهد. مگر مسئله کره شمالی را حل کرده است؟ مدام میگوید دارم مسئله کره شمالی را حل میکنم؛ بنابراین از چنین جلسهای چیزی گیر ما نمیآمد. اگر آقای روحانی بالای ۵۰ درصد احتمال میداد که از این جلسه چیزی برای ملت ایران درمیآید، هیچ تردید نمیکرد. مسئله این است که برای ما روشن است که این آقا نمیخواهد حل مسئله کند، میخواهد نمایش بدهد و به نظر من در آنجا آقای روحانی تصمیم سخت را گرفت. روحانی در نیویورک سختترین تصمیم را گرفت که در اتاق را به روی آقای مکرون باز نکند. فکر نمیکنم جامعه این انتظار را داشت که شما در را به روی پیشنهادی بازکنید که ضررش قطعی است، اما فایدهاش احتمالاً بسیار کم است.»
«وقتی آقای مکرون در نیویورک پیشنهاد مشخصی برای انجام مذاکره سه جانبه داد، آقای روحانی آن را رد نکرد. مذاکرات آقای روحانی با آقای مکرون تا آنجا پیش رفت که یک پیشنهاد 4بندی تهیه شد؛ اینکه ایران و امریکا این تعهدات را بپذیرند و با این تعهدات وارد مذاکره دوباره شوند. اینها روی کاغذ آمد و مذاکراتی باواسطه انجام شد؛ اما آمریکاییها معتقد بودند که باید وارد مذاکره شویم و ببینیم به این 4 بند میرسیم یا نه. دعوا بر سر این بود. آقای روحانی میگفت اول اصول توافقها را معین کنیم، بعد سر میز مذاکره بنشینیم، این راستیآزمایی است؛ اما آقای ترامپ میگفت سر میز مذاکره مینشینیم، بعد ببینیم چه میشود. این بخش فنی قصه بود. آقای مکرون بندهایی را تهیه کرد و آقای روحانی گفت که با این 4 بند موافقت اصولی دارم اما روی تعابیر باید کار شود. وقتی آقای روحانی به نیویورک رفت، کار تا جای خوبی پیش رفته بود و دوطرف در حال کار روی «ادبیات» این بندها بودند؛ اما ناگهان شب، آقای مکرون به هتل آقای روحانی میآید و میگوید من با دستگاه و تجهیزات آمدهام و آقای ترامپ هم امشب میخواهد با رئیسجمهور ایران صحبت کند، بدون اینکه قرار قبلی وجود داشته باشد یا توافقی شده باشد. وقتی آقای روحانی به مکرون گفت که آیا آن بندها موردتوافق است، آقای مکرون گفت که ترامپ گفته مگر احمق باشم که چنین کاری بکنم. این پیغام آقای ترامپ بود. فارسی این حرف این بود که آقای روحانی باید این ریسک را میپذیرفت که با آقای ترامپ وارد مذاکرهای شود که برای ایران هیچ نتیجهای نداشته باشد، اما برای آقای ترامپ عکسی داشته باشد که برایش کافی باشد.»
«آقای روحانی با توجه به تجربه کره شمالی، این نگرانی و جمعبندی را داشت؛ بنابراین برگردیم به ابتدای بحث. آیا آقای روحانی کوتاهی کرده است؟ خیر. ایشان حتی با شهامت آمادگی ملاقات هم داشت اما به این جمعبندی نرسید که هدف ترامپ، توافق است. مذاکره بدون پیششرط، در عین وجود تحریمها یعنی تسلیم به همان چیزی که آمریکاییها میخواستند. در مورد آقای اوباما هم ما همین شرایط را داشتیم. آقای اوباما از آقای روحانی تقاضای ملاقات کرد. آقای روحانی گفت ابتدا باید در مورد بیانیهای که آخر ملاقات میخواهیم بدهیم توافق کنیم؛ و درنهایت چون نتوانستیم در مورد آن بیانیه توافق کنیم، آقای اوباما در هنگام خروج آقای روحانی از نیویورک، به ایشان تلفن زد. وگرنه همان موقع هم آقای روحانی آمادگی این ملاقات را داشت.»
جامعه میداند اگر دولتش ببیند مذاکرهکننده جدی در طرف مقابل او باشد، مذاکره میکند، همان چیزی که در دوره اوباما اتفاق افتاد؛ اما اگر طرف مذاکرهکننده جدی نیست و فقط یک مذاکرهکننده نمایشی است، زیر بار آن نمایش نمیرود. وقتی طرف جدی نیست، ما چرا باید بازی بخوریم؟»
حالا مکرون بعد از رفتن ترامپ و آمدن بایدن در 15 بهمنماه 1399 گفت که آماده است تا «میانجی صادق و متعهدی»
(a- Hones& a Committed Broker) برای ازسرگیری مذاکرات بین آمریکا و ایران باشد.
مقام معظم رهبری زمانی با اشاره به این اصرار دولت فرانسه به واسطهگری گفتند: «رئیسجمهور فرانسه (امانوئل مکرون) یک ملاقات با ترامپ را حلّال همهی مشکلات ایران دانسته بود که باید بگوییم این شخص یا خیلی ساده است و یا همدست آمریکاییها است». این مقدمه طولانی انگیزهای شد برای نوشتن مطلبی که در ادامه میبینید.
1) مکرون و سابقه کاری
در دانشگاه نانتر پاریس
(Paris Nanterre University)
واقع در حومه غربی نانتر (منطقه تجاری پاریس) فلسفه خواند و در سال ۲۰۰۴ از مدرسه ملی علوم اداری
(École Nationale dAdministration) فارغالتحصیل شد.
او بازرس مالیه، سربازرس مالی فرانسه و سپس در بانک روچیلد و شرکا (Rothschild & Co) بانکدار سرمایهگذاری شد.
روچیلد یا روتشیلد (Rothschild) در زبان آلمانی قدیم به معنای سپر قرمز است. یکی از مهمترین کارهای روچیلدها در دنیای معاصر، کمک به تشکیل رژیم اسرائیل است. «ادموند روچیلد» را «پدر اسکان یهودیان در فلسطین» لقب دادهاند و تصویرش بر اسکناس ۵۰۰ شِکِلی اسرائیل نقش بسته است. جمله مشهور وی این است: «بدون من، صهیونیستها هیچ کاری نمیتوانستند انجام دهند».
اعلامیه بالفور هم که به تشکیل دولت یهودی در فلسطین منجر شد خطاب به «لیونل والتر روچیلد» یکی دیگر از اعضای این خاندان، سیاستمدار و عضو مجلس عوام بریتانیا نوشته شد. شاخه فرانسوی این خانواده و پسر جیمز مایر روچیلد
(۱۷۹۲-۱۸۶۸)، ادموند جیمز روچیلد (۱۸۴۵-۱۹۳۵)
یکی از طرفداران مهم جنبش صهیونیسم بود. نوه او، بارون ادموند آدولف روچیلد گروه ال.سی.اف. روچیلد
(La Compagnie Edmond de Rothschild) را بهعنوان یک بانک خصوصی ایجاد کرد. از ۱۹۹۷ بارون بنجامین روچیلد رئیس این گروه است. این گروه دارای ۱۰۰ میلیارد یورو ثروت و مالک زمینهای تولید شراب زیادی در فرانسه، استرالیا و آفریقای جنوبی است. مکرون که از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ عضو حزب سوسیالیست بود در سال ۲۰۱۴ در کابینه دوم والس به عنوان وزیر اقتصاد، صنعت و امور دیجیتال فرانسه منصوب شد. او در ۳۹ سالگی جوانترین رئیسجمهور تاریخ فرانسه و جوانترین رئیس کشور فرانسه از زمان ناپلئون بناپارت لقب گرفته است. او همچنین نخستین رئیسجمهور فرانسه است که بعد از تاسیس جمهوری پنجم فرانسه در ۱۹۵۸ متولد شده است. گاردین پیروزی انتخاباتی وی را یک «تحول سیاسی تاریخی»
(Epocha- Politica- Upheaval) خواند که از زمان انقلاب فرانسه در سال 1789 بیسابقه بوده است. او در کتاب «انقلاب»؛ که به فارسی ترجمه نشده است و زندگینامه خودنوشتِ (اتوبیوگرافی) اوست، درباره چشم انداز خود از فرانسه و آینده آن در دنیای جدیدی که در حال «تحول بزرگ»
(GreaTransformation) است، بحث میکند.
2) مکرون و امور داخلی فرانسه
امانوئل مکرون لیبرالترین رئیس کشور فرانسه در تاریخ جمهوری پنجم فرانسه است که سال 1958 پایهریزی شد. فریدون خاوند؛ استاد پیشین دانشگاه رنه دکارت پاریس، اظهار میدارد فرانسه یکی از کانونهای اصلی زایش و رشد مکتب لیبرال است، با نامهای پرآوازهای مثل ژان باتیست سی، توکویل و ریمون آرون. بااینحال فرانسویهای امروزی به لیبرالیسم چندان دلبستگی ندارند و حتی کلمه لیبرال در فرانسه با واکنش منفی روبهرو میشود و سیاستمداران سعی میکنند از بهکار بردن آن خودداری کنند.
مکرون بر این نظر است که: «فرانسه با بحرانی بیسابقه در اقتصاد بازار مواجه میباشد که در اروپا و برای اروپا اندیشیده شده بود و از چند دهه پیش منحرف شد. این اقتصاد بازار عمیقاً مالی شده و آنچه اقتصاد بازار یا به گفته برخی اقتصاددانان بازار اجتماعی بود و در مرکز توازنی که بدان اندیشیده شده بود قرار داشت اکنون به یک «سرمایهداری تجمعی» (Cumulative Capitalism) تبدیل شده است. در وهله اول مالی شدن و سپس تحولات فنّاورانه به تمرکز فزاینده ثروت در نزد قهرمانان و هوشمندان فرانسه؛ یعنی متروپلهای بزرگی که در جهانیشدن کامیاب شدند، انجامید. اکنون این اقتصاد بازار که تا به امروز به لحاظ نظری دارای امتیاز نسبی بود و همه آن چیزهایی که فرانسه پذیرفته بود و این کشور و جهان را از فقر بیرون آورده بود از نو به نابرابریهایی انجامیده که دیگر قابلدوام نیست. این اقتصاد بازار، نابرابریهای بیسابقهای را به وجود آورده که بهنوبه خود، نظم سیاسی فرانسه را عمیقاً دگرگون کرده است. در درجه نخست مشروعیت این نظام اقتصادی زیر سوال رفته است. چگونه به مردمان فرانسه بگوییم که این سازمان اقتصادی درستی است درحالیکه آنها سهم خود را در آن نمییابند؛ و اکنون باید بدان بیندیشیم که چگونه در این سیستم، توازن ایجاد کنیم، سیستمی که فقط فرانسوی نیست، بلکه اروپایی و جهانی است. آن زمان که به فرانسویها میگفتیم کارخانههایی که از فرانسه میروند کار درستی میکنند و به سود شماست که اشتغال به لهستان و چین و ویتنام میروند، پایان یافته است. ما دیگر این داستان را نمیتوانیم ادامه دهیم؛ بنابراین ما باید ابزارهای تاثیرگذاری بر جهانیشدن را پیدا کنیم، همچنان که باید درباره این نظم جهانی از نو بیندیشیم».
مکرون را رکورددار تغییر و مخالفت دانسته اند. برخلاف اینکه تصور میشد بحران همهگیری کرونا شیب سقوط محبوبیت مکرون را تندتر کند؛ اما به نوشته فرانس پرس رئیسجمهوری جوان پس از اهمالکاریهای پراکنده با چندین اقدام اساسی برای جلوگیری از شیوع کرونا، رضایت 51 درصدی مردم فرانسه را گرفت. تحلیلگران معتقدند شرایط مکرون درست مانند نیکولا سارکوزی و فرانسوا اولاند است که هر دو پس از دو اتفاق بحران اقتصادی 2008 و حمله تروریستی 2015 بهصورت موقتی با افزایش محبوبیت عمومی روبهرو شدند؛ اما اولاند که شکی برای انتخاب مجدد نداشت در شرایطی پیشبینینشده، مقهور امانوئل مکرون وزیر اقتصاد جوانش شد و کرسی ریاست جمهوری را تقدیم او کرد.
بررسی کارنامه سهساله ریاست جمهوری امانوئل مکرون نشان میدهد که او بیشترین میزان نارضایتی عمومی و سیاسی را نسبت به اسلاف خود داشته است. به نوشته نیویورک تایمز؛ اما آنچه در طول این سالها دست اعتراض نمایندگان مجلس و مردم و معترضان را به هیچ تغییری نمیرساند، اکثریت قاطع کرسیهای رئیسجمهوری در پارلمان بود. بهنوعی این آرای قاطع همه تلاشها را به بنبست میکشاند و در مقابل مکرون جوان، با غرور دستاوردهایش را یکی پس از دیگری جشن میگرفت. بهواقع این بانکدار و سیاستمدار جوان فرانسه با طرح تجمیع
42 قانون بازنشستگی، کشور را برهم ریخت و با اعتصابهای طولانی خساراتی را به سیستم حملونقل و زیرساختی فرانسه وارد آورد. مکرون و کابینهاش تا پیش از شیوع نابهنگام ویروس کرونا، شک نداشتند که به پشتوانه آرای مجلس درنهایت تا تابستان، طرح خود را به شکل قانون در کشور اجرا میکنند.
به باور تحلیلگران مکرون تنها رئیسجمهوری است که چه در بعد اقتصادی و چه اجتماعی و سیاسی بیشترین تغییرات را در فرانسه اعمال کرده است؛ به این رکوردها باید خشونتهای خیابانی و تظاهرات اعتراضآمیز مانند جلیقه زردها را نیز اضافه کرد. بهعبارتدیگر خشونتی که رئیسجمهوری کنونی فرانسه در کشور خود ایجاد کرده است ریشه در نقدناپذیری دولت دارد. درحالیکه آمار بالای بیکاری، افزایش سن بازنشستگی سبب ناامیدی مردم فرانسه و سقوط محبوبیت مکرون شده است.
الیور گالاند کارشناس سیاسی معتقد است: «مکرون یکی از بیشترین تحولات را نسبت به اسلاف خود در فرانسه ایجاد کرد. او تصور میکرد میتواند جامعه را به سکوت وادارد؛ اما از موسسات و اندیشکدهها غافل ماند. درعینحال طرح بازنگری قوانین بازنشستگی نیز ضربه نهایی را زد و اعتراضات را تا سطح بالایی افزایش داد. اقدامات مکرون از بسیاری جهات سختتر از اقدامات سیاستمداران پس از جنگ بود. چراکه تغییرات او ماندگار است و همین امر آتش اعتراضات را شعلهورتر کرد».
ولی تغییرات او در مجلس نمایندگان نیز با واکنشهای تندی همراه بوده است. بیش از 41 هزار اصلاحیه به همین طرح تجمیع بازنشستگی مکرون وارد شد. موضوعی که بسیاری از تحلیلگران معتقدند هدفی جز تعویق یا نابودی کامل طرح نداشته است. ژان لوک ملانشون رهبر حزب چپگرای مجلس معتقد است: «ما این طرح را تا آنجا که لازم باشد به تعویق میاندازیم چراکه مردم همیشه در اولویت اهداف باید قرار گیرند». نارضایتیها و مخالفتهایی ازایندست، باوجود امیدواری رئیسجمهوری به آینده انتخاباتیاش اما در نظرسنجیها سقوط نمودار محبوبیت آقای رئیسجمهوری را نشان میدهد. سیاستهای سرسختانه مکرون تبعات دیگری نیز داشت. ژرارد گانبرگ کارشناس سیاسی دراینباره گفت: «احزاب و گروهها وقتی نتوانستند نظرات شخص رئیسجمهوری را عوض کنند رو به اتحاد آوردند. بهواقع مکرون نتوانست از هیچ راهی با فرانسویها کنار بیاید».
3) مکرون و امور خارجی فرانسه
3-1) مکرون و آمریکا
نظم نوین جهانی (New World Order) بعد از جنگ جهانی دوم بر اساس این نظریه شکلگرفته است که اگر کشوری در یک موضوع بنا به مقتضیاتش و برای حداکثر کردن منافعش، «پیرو بودن» را انتخاب کند این بدین دلیل است که انتخاب عقلانی برای وی همین است و میداند راهی بهجز این منفعتش را حداکثر نمیسازد. او بهترین گزینه را انتخاب کرده است و حاضر به تعویض آن نیست؛ زیرا میداند که اگر غیرازاین عمل کند منافعش به خطر میافتد. بازی کردن در نقشی که ابزار آن وجود ندارد، نمیتواند امری عقلانی باشد؛ بنابراین پیرو شدن نیز انتخابی هوشمندانه برای کسب منافع بیشتر در شرایط فعلی و تداوم در بازی است. استقلال (Independence) در جهان امروز به معنای اتخاذ تصمیم در چارچوب و در جهت تعامل با جهانیان است؛ زیرا هرگونه جهتگیری خارج از این منظومه، به معنای رفتن در حالت خودبسندگی (Autarky) و پشت کردن به منافع ملی است. بدین شکل است که تعامل با جهان هرچند ناعادلانه به نظر رسد امری حیاتی است که میتواند با حفظ استقلال نسبی، کشور را از غلتیدن در پرتگاه خودبسندگی نجات بخشد. بااینهمه برای رسیدن به این نقطه یک عامل ضروری به نظر میرسد و آن باور سیاستگذاران به این مسئله است که برای داشتن استقلال، ضرورتی به ایجاد وضعیت خودبسندگی نیست.
حالا رئیسجمهور فرانسه در تماس با همتای آمریکاییاش؛ جو بایدن، اعلام کرد که اروپا خواهان «استقلال راهبردی» است. او گفت که «اروپا برای شراکت با آمریکا ارزش قائل است اما خواهان استقلال در این شراکت بوده و این به آن معناست که ارتش و قابلیتهای مخصوص به خود را نیز داشته باشد، چراکه همکاری در صورت وابستگی محقق نمیشود. این به آن معنا نیست که ما خواستار برچیدن اتحاد یا همکاریهایمان هستیم. انتخاب ما همکاری با یکدیگر بر سر ارزشها و اهداف مشترکمان است؛ اما آن روزی که در همکاریها وابسته شوید این به معنای محو شدن و تبدیلشدن به ابزار دیگران است». مکرون تصریح کرده است که اروپا به دنبال استقلال راهبردی خود است، چراکه اروپا باید خود بارش را به دوش بکشد.
غیرقابل اتکا بودن دولت پیشین آمریکا و انتقادهای پایانناپذیر دونالد ترامپ از ناتو و اتحادیه اروپا، قاره سبز را به سمت تسریع در ارزیابیهای مجدد از راهبردشان سوق داده است. مکرون تاکنون صریحترین صدای اروپا بوده و خواستار سرمایهگذاری اروپاییها در بخشهای نظامی و فناوری و دوری از وابستگی تکنولوژیک این قاره به چین و حتی متحدی همچون آمریکا شده است. بااینحال برخی از کشورها ازجمله آلمان نسبت به استقلال اروپا دیدگاهی محتاطانه دارند.رئیسجمهوری فرانسه سال بعد باید در انتخابات ریاستجمهوری فرانسه شرکت کند و تصریح مکرون بر فرانسه و قدرت و سلطه اروپا، احتمالاً بازی در زمین راستهای میانه است که خواهان استقلال بیشتر اروپا هستند. بااینحال این اعتقادات صریح مکرون هم هست که از سال ۲۰۱۷ آن را نمایندگی میکند.
3-2) مکرون و اتحادیه اروپا
مکرون میداند که دیوار میان قدرتهای قدیمی صنعتی و آنچه جهان سوم نام گرفته بود، برای همیشه فرو ریخته و بازگرداندن چرخ تاریخ به عقب غیرممکن است. او همچنین میداند که فرانسه بهتنهایی نخواهد توانست در برابر قدرتهایی چون چین و آمریکا مقاومت کند و تنها راه چاره اساسی برای کشور او ادغام شدن هرچه بیشتر در اتحادیه اروپا و تقویت این مجموعه (Equilibrium via Rapprochement) است. بااینهمه نباید تصور کرد که با ظهور این قدرتها هژمونی آنچه غرب نامیده میشود یکسره بربادرفته است. شهروندان دموکراسیهای غربی از آزادی برخوردارند و این دموکراسیها به خاطر ارزشهای حاکم بر آنها هنوز برای جهانیان بسیار جذاب هستند. بخش بزرگی از جوانان جهان، ازجمله جوانان چینی، آرزویی ندارند جز مهاجرت به آمریکا و کانادا و اروپا و استرالیا. در عوض چه تعداد جوان آمریکایی و اروپایی به چین یا روسیه مهاجرت میکنند؟ بخش بزرگی از رهبران حزب کمونیست چین همه تلاش خود را به کار میبندند تا فرزندانشان در دانشگاههای آمریکایی و اروپایی درس بخوانند.
دیدگاه تان را بنویسید