چالش‌های اصلاح‌طلبان برای حضور در انتخابات 1400 چیست؟

چالش اصلاح طلبان:آتش‌بازی «پدرخوانده‌ها»در روزگار سردی بدنه
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مجله مثلث:وضعیت اصلاح‌طلبان بیش از هر دوره دیگر انتخابات مبهم است؛ به‌نحوی‌که آنها در این دوره هم در حوزه نظری و هم در حوزه عملی دچار اختلاف‌نظرهای عمیقی با یکدیگر شده‌اند؛ از یکسو هنوز مشخص نیست اصلاح‌طلبان با استمرار سیاست ائتلافی وارد انتخابات می‌شوند و باز هم از یک نامزد غیراصلاح‌طلب حمایت می‌کنند یا می‌خواهند با نامزد اصلاح‌طلب وارد کارزار انتخابات شوند. از سوی دیگر، تعدد نامزدهای آنها نشان می‌دهد مسیر اجماع برای ایشان ساده نیست؛ خاصه آنکه برخی نامزدهای مطرح جبهه اصلاحات مانند محمدرضا عارف تصمیم خود را پیش از هر بحث درون‌تشکیلاتی گرفته‌اند و مصمم به حضور هستند و مشخصا عارف بعید است که یک‌بار دیگر مانند آنچه در انتخابات سال92 رخ داد، به نظر جمعی تکمین کند و اگر بنا به عدم حضور باشد، از حضور در انتخابات انصراف دهد. علاوه بر این، اصلاح‌طلبان در این دوره با مشکل ریزش شدید سرمایه اجتماعی خود نیز روبه‌رو هستند و به نظر می‌رسد پایگاه اجتماعی آنها به‌دلیل عملکرد ضعیف دولت موردحمایت جبهه اصلاحات و البته بی‌عملی فراکسیون امید مجلس دهم، حاضر شوند به جبهه متبوع خود لبیک گویند.

 کاهش سرمایه اجتماعی

همان‌طور که گفته شد سرمایه اجتماعی جبهه اصلاحات در این دوره به‌هیچ‌وجه مانند دوره‌های پیشین انتخابات پشتوانه عمل سیاسی نخبگان اصلاحات نیست؛ به بیان دیگر، مخاطبان اصلاحات با توجه به حمایت بی‌حدوحصر اصلاح‌طلبان از روی‌کارآمدن حسن روحانی، با این پرسش مواجه شدند که چرا به روحانی رای دادیم؟ این پرسش در دو وجه قابل بررسی است؛ نخست آنکه اصلاح‌طلبان از سرمایه اجتماعی خود خواستند به نیرویی غیرجبهه‌ای رای دهند. این درخواست بار مسئولیت را صرفا بر گردن درخواست‌کنندگان انداخت؛ به این معنی، اگر مخاطبان اصلاحات به نامزد اصلاح‌طلب رای می‌دادند، شاید خود را در وضعیت ناشی از عملکرد یک دولت کاملا اصلاح‌طلب مقصر می‌دانستند اما وقتی در اعتماد کامل به سران اصلاحات رای خود را به سبد یک نیروی غیراصلاح‌طلب انداختند، دلیل تامه رای‌شان را اعتماد محض تلقی می‌کنند و وقتی این اعتماد به‌دلیل برآورده‌نشدن خواسته‌های‌شان مخدوش می‌شود، مقصر را صرفا اصلاح‌طلبانی می‌دانند که با تمام وجود روی‌کار‌آمدن حسن روحانی به‌عنوان رییس‌جمهور را خیر مطلق می‌دانستند؛ بنابراین حمایت از روحانی باعث تضعیف بنیان‌های اعتماد سیاسی بدنه اجتماعی اصلاحات شد. از سوی دیگر ورای این، عموم مردم دچار نوعی ناامیدی سیاسی نسبت‌به سیاست‌ورزی شدند و از آنجایی که اصلاح‌طلبان همواره در پی جذب آرای خاکستری یا سرگردان هستند و می‌کوشند با ایجاد موج اجتماعی رای بیاورند در قانع‌کردن این جنس از آرا به مشکل برخورده‌اند؛ زیرا دولت روحانی نه‌تنها نتوانست به خواسته‌های سیاسی سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان جامه عمل بپوشاند، بلکه در حوزه اقتصادی نیز چنان نابسامان عمل کرد که عملا سیاست از اولویت فکری مردم خارج شد. اصلاح‌طلبان همواره با گفتمان سیاسی وارد میدان شده‌اند و وقتی بخش وسیعی از طبقه متوسط جامعه که خاستگاه اصلی آنها به شمار می‌رود، به طبقه پایین ورود کرد، ایشان نتوانستند از گفتمان اقتصادی سخن بگویند؛ زیرا اولا هیچگاه مانیفستی روشن برای حل مشکلات اقتصادی نداشته‌اند و ثانیا هیچ‌وقت محور عدالت اقتصادی برای آنها موضوعیت نداشته است. به همه این دلایل هم طبقه موردتوجه آنها یعنی طبقه متوسط از رای‌دادن مجدد به اصلاحات ناامید شده است و هم توده‌های مردم اصلاح‌طلبان را منجی رفع مشکلات اقتصادی نمی‌دانند؛ بنابراین اصلاح‌طلبان خاصه در دوره کنونی نه پایگاهی در میان عموم مردم دارند و نه دیگر موردتوجه طبقه متوسط ضعیف‌شده از نظر اقتصادی هستند.

 نامزدهای متعدد ماحصل اختلافات نظری بنیادین

مشکل دیگر اصلاح‌طلبان، درون‌جبهه‌ای است. آنها در سال84 به‌دلیل نوعی غرور کاذب سیاسی و البته وزن‌کشی سیاسی با نامزدهای متعدد وارد انتخابات شدند. شاید شرایط کنونی به ظاهر شبیه به آن دوران باشد؛ زیرا بازهم نام‌های متعددی به‌عنوان نامزدهای اصلاح‌طلبان در انتخابات سال آینده به گوش می‌رسد اما در باطن، وضعیت سیاسی جبهه اصلاحات حتی از سال84 هم بغرنج‌تر است؛ زیرا تعدد نامزدها در سال84 ناشی از غرور سیاسی بود، درحالی‌که اکنون ناشی از اختلاف‌های بنیادین است. اصلاح‌طلبان امروز بیش از هر زمانی تعریف درستی از اصلاحات ندارند و در تفکر طیف‌هایی از آنها مشاهده می‌شود که صرف کسب قدرت اهمیت یافته است؛ یعنی دیگر برای بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان مهم نیست که در چه دولتی قدرت -ولو اندک- داشته باشند. برای مثال، حزب کارگزاران سازندگی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین احزاب اصلاح‌طلب ممکن است با یک دولت محافظه‌کار همراه شود و همزمان این امکان برایش وجود دارد که هم‌نوا با یک دولت رادیکال چپ شود. کارگزاران سیاست خود را کسب قدرت تعریف می‌کند؛ درحالی‌که بخش‌های دیگری از نیروهای اصلاح‌طلب باور دارند نباید به هر قیمتی برای کسب قدرت تلاش کرد. چنین تفاوت دیدگاهی به مشاهده نامزدهای متعدد منجر می‌شود و به قول حجاریان که زمانی می‌گفت اصلاحات بین‌العباسین است؛ یعنی از عباس دوزدوزانی تا عباس عبدی خود را اصلاح‌طلب می‌دانند، اکنون هم کسانی که قائل به حضور اصلاح‌طلبانه در انتخابات هستند از نامزدهای‌ حداکثری سخن می‌گویند و طیف راست اصلاحات بیشتر تمایل دارد غیراصلاح‌طلبان میانه‌رو را معرفی کند و در چنین حالتی برای مثال از محمدرضا خاتمی و مصطفی معین تا علی لاریجانی و محمدباقر نوبخت را می‌توان نامزدهای مختلف این جبهه دانست. در این بین، بخش سومی هم در میان اصلاح‌طلبان می‌توان قائل شد؛ کسانی که در ناکامی در نامزد کردن نامزدهای حداکثری‌شان مسیر عدم شرکت در انتخابات یا به تعبیر صریح‌تر، تحریم انتخابات را پیش می‌گیرند؛ یعنی آن دسته‌ای که می‌گوید باید با نامزدهای حداکثری وارد انتخابات شویم وقتی خواسته‌شان محقق نمی‌شود به دو بخش تقسیم می‌شوند؛ آنهایی که به نامزد درجه دو و سه اصلاح‌طلب رضایت می‌دهند و آنهایی که طغیان می‌کنند و مسیر تحریم را پیش می‌گیرند.

 تشکیل نهاد اجماع‌ساز در

بحبوحه اختلافات

افزون بر این، اصلاح‌طلبان در انتخابات پیش رو از لحاظ شکلی در ایجاد وحدت عمل انتخاباتی دچار مشکل‌اند. اصلاح‌طلبان در این دوره با سازوکاری جدید برای نیل به وحدت وارد انتخابات شده‌اند. آنها که شورای عالی سیاست‌گذاری را به‌دلیل استعفای ناگهانی عارف و البته اختلاف‌نظرهای فراوان در ساختارهایش تعطیل‌شده دیدند، اخیرا براساس مصوبه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات اقدام به تشکیل مجمعی با عنوان «نهاد اجماع‌ساز» کردند که این نهاد متشکل از 31حزب و 15عضو حقیقی است. اگر قدم نخست و جدی اصلاح‌طلبان در مسیر اجماع انتخاباتی را تشکیل این شورا بدانیم، نخستین منشأ اختلاف هم در همین نقطه به وجود می‌آید؛ زیرا همان ایراداتی که به شورای عالی سیاست‌گذاری گرفته می‌شد، اکنون نیز به قوت خود باقی است. در زمان فعالیت شورای عالی سیاست‌گذاری گفته می‌شد چرا اعضای حقیقی همان حق رایی را دارند که احزاب دارا هستند؟ این موضوع تا جایی پیش رفت که برخی از احزاب از حضور در شورای عالی امتناع می‌کردند. انتظار می‌رفت در نهاد جدید اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان این نقص برطرف شده باشد که نه‌تنها رفع نشد، بلکه نقش شخصیت‌های حقیقی در کنار احزاب تشدید هم شد. افزون بر این، اعضای تشکیل‌دهنده اعم از حقوقی و حقیقی همان‌هایی هستند که در خارج از نهاد اجماع‌ساز اختلافات عمیقی با یکدیگر دارند و محل پرسش است که آیا یک تشکیلات انتخاباتی می‌تواند باعث از یاد رفتن همه اختلافات شود؟

 رویارویی اتحاد ملت و کارگزاران

موضوع دیگری که شاید بتواند در مسیر انتخاباتی اصلاح‌طلبان مشکل ایجاد کند، رقابت دو حزب اصلی جبهه اصلاحات با یکدیگر است؛ کارگزاران و اتحاد ملت. این دو حزب که نماینده دو طیف چپ و راست جبهه اصلاحات محسوب می‌شوند در سال‌های اخیر نشان داده‌اند سر سازگاری با یکدیگر ندارند؛ برای مثال، در انتخابات مجلس یازدهم حزب اتحاد اصرار داشت که نباید لیست انتخاباتی داده شود و حزب کارگزاران به‌شدت اصرار می‌کرد که باید لیستی ائتلافی ارائه شود که در نهایت، نظر اتحاد ملت در شورای عالی سیاست‌گذاری غالب شد و بلافاصله بعد از مصوبه شورای عالی مبنی بر عدم ارائه لیست از سوی اصلاح‌طلبان، کارگزاران لیستی با عنوان «یاران هاشمی» را منتشر کرد که البته نتوانست توفیقی در انتخابات داشته باشد. افزون بر این، اختلاف دیدگاه‌های این دو حزب محدود به شیوه‌های انتخاباتی نیست و هریک دیگری را به تمایل به «پدرخواندگی» اصلاحات متهم می‌کنند. اتحاد ملت که متشکل از نیروهای جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است، سال‌هاست به کارگزاران چنین عنوانی را نسبت می‌دهد و اخیرا کارگزارانی‌ها و مشخصا فائزه هاشمی پدرخواندگی را به اتحاد ملتی‌ها نسبت می‌دهند. فائزه هاشمی اخیرا گفته بود اتحاد ملتی‌ها با تاثیر بر خاتمی قصد پدرخواندگی اصلاحات را دارند که البته این سخن با واکنش تند سران اتحاد ملت روبه‌رو شد. با درنظرداشتن چنین شرایطی به نظر می‌رسد حضور این دو حزب در نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان باعث بروز مجادله‌ها و تقابل‌هایی شود که رسیدن به اجماع را سخت می‌کند.

 بحران لیدری در اصلاحات

نقش سیدمحمد خاتمی هم در این بین حائزاهمیت است. خاتمی که تا سال96 می‌توانست حرف آخر را میان نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب بزند و با جمله «تَکرار می‌کنم» باعث ایجاد وحدت رویه انتخاباتی میان اصلاح‌طلبان می‌شد، بعد از ناامیدی مردم از دولت موردحمایتش پایگاه اجتماعی خود را از دست داده است و شاید همین عامل بود که او در انتخابات مجلس یازدهم دیگر هیچ سخنی نگفت و به نوعی دیگر خود را هزینه نکرد. اما مساله جایگاه خاتمی فرای پایگاه اجتماعی او است. این‌روزها او در میان اصلاح‌طلبان هم جایگاه سابق را ندارد و دیگر به شکل سابق نقش لیدری اصلاحات را بازی نمی‌کند و گرچه مدام گفته می‌شود نهاد اجماع‌ساز با محوریت خاتمی پیش می‌رود، شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان دیگر او را لیدر اصلاحات نمی‌دانند؛ به‌نحوی‌که چندی پیش غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی گفت خاتمی را رهبر اصلاحات نمی‌دانم. در حقیقت، اصلاح‌طلبان در این دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری سر آن را ندارند که این موضوع می‌تواند بر مسیر انتخاباتی آنها تاثیر منفی بگذارد.

 تناقض بر سر اصل انتخابات

مساله دیگر تناقض اصلاح‌طلبان درباره اصل انتخابات است. نیروهای اصلاح‌طلب در مدت اخیر بارها گفته‌اند که رییس‌جمهور از اختیارات کافی برخوردار نیست و حتی برخی از آنها در این راستا بحث اصلاح قانون اساسی را مطرح کرده‌اند. این گفتمان سیاسی درحالی است که جبهه اصلاحات در هر دوره انتخابات اعم از ریاست‌جمهوری، مجلس، شورای شهر و حتی خبرگان تمام سعی خود را می‌کند تا همه جایگاه‌ها را نصیب خود کند که البته درباره انتخابات ریاست‌جمهوری این حالت به شکلی تشدیدشده دیده می‌شود. اصلاح‌طلبان حتی در سال92 برای آنکه تاثیر خود در انتخابات را نشان دهند و البته سهمی از دولت برای خود بگیرند، به حمایت از حسن روحانی راضی شدند که یک نیروی غیراصلاح‌طلب محسوب می‌شد و اکنون نیز با آنکه مدام سخن از عدم اختیارات رییس‌جمهور می‌زنند، اما با نامزدهای متعدد در صحنه انتخابات ظاهر شده‌اند. آنها از یکسو اصل انتخابات در نظام جمهوری اسلامی را ناکارآمد توصیف می‌کنند و هم‌زمان برای شرکت در همان انتخابات نه‌تنها با اصول‌گرایان بلکه با خود به رقابت می‌پردازند و پاسخ نمی‌دهند که چرا وقتی باور دارید رییس‌جمهور در کشور کاره‌ای نیست، برای فرستادن نامزد خود به پاستور این همه تلاش می‌کنید؟ البته شاید بتوان یک پاسخ برای رفع چنین تناقضی پیدا کرد و آنکه یکی از حربه اصلاح‌طلبان برای فرار از پاسخگویی در قبال عملکرد دولت روحانی، بی‌اختیار جلوه‌دادن اوست؛ به این شکل که آنها می‌خواهند مسئولیت ناکارآمدی‌های هشت‌ساله دولت روحانی را بر گردن دیگر نهادهای نظام بیندازند و بگویند اگر مشکلات حل نشد و البته بر آنها افزوده هم شد، کاری از دست رییس‌جمهور موردحمایت ما برنمی‌آمد.

 ابهام در مناسبات بخشی از اصلاح‌طلبان با لاریجانی و نزدیکان دولت

در پایان بازهم باید گفت که مسیر انتخاباتی اصلاح‌طلبان به همه این دلایل که بیان شد، مسیری پرابهام و سراسر چالش خواهد بود. آنها هنوز نمی‌دانند در انتخابات پیش رو چه می‌خواهند؛ به این معنی که تمایل دارند با نامزد اصلاح‌طلب وارد شوند یا با نیرویی غیراصلاح‌طلب پا به عرصه بگذارند. طیفی از اصلاح‌طلبان اصرار بر نامزد اصلاح‌طلب دارد و طیفی دیگر با مطرح‌کردن نام علی لاریجانی او را گزینه مناسبی قلمداد می‌کند. از طرفی، مشخص نیست کارگزاران سازندگی به‌عنوان طیف حامی لاریجانی تا چه حد در ارتباط با حزب اعتدال و توسعه که حزب نزدیک به حسن روحانی قلمداد می‌شود و با هماهنگی دولت فعلی بر مسیر انتخاباتی اصلاح‌طلبان تاثیر می‌گذارد؟ همه اینها پرسش‌هایی است که باید صبر کرد و دید که سیب سیاست چه چرخ‌هایی می‌خورد و در نهایت به دست چه جناحی می‌افتد؟