ماجرای گلولهباران سروان نظری
آن 26 اسفند در ذهن جناب سروان حک شده است، نه برای آن 30 گلولهای که به سمتش شلیک شد. تصویر ضجههای همسرش را نمیتواند از یاد ببرد. تصویر مرگی را که در مویههای همسرش در خاطرش ثبت شد.
فرمانده یک ماهی در بیمارستان بستری بود. چند روز نخست در بیمارستان طالقانی آبادان و یک ماهی در بیمارستان ولیعصر ناجا. بارها مورد جراحی قرار گرفته، اما هنوز بهبود نیافته است. روزهای سختی را گذراند، دوری از همسر و تنها دخترش زخم ناسوری بر دلش گذاشته است. اما درمان همچنان ادامه دارد، بار دیگر باید تحت جراحی قرار گیرد. رد گلولهها زخم عمیقی بر پیکرش نشانده است. زخمهای سروان هنوز تازگی دارد. نقش این جراحتهای عمیق، آشکارا بر تن پلیس خرمشهر هویداست. او پس از ترور دو مرد ناشناس با مرگ فاصلهای نداشت. جناب سروان در گفتوگو با «شهروند» از آن رگبار گلوله گفت. از آن معمای ترور. از وحشتی که به جان اهالی محل در آن صبح آخر اسفند افتاد. از پازلی که هنوز گرهاش پس از 40 روز باز نشده است.
«ساعت7و30دقیقه 26 اسفند ماه بود. تنها چهار روز مانده بود به سال نو؛ سال 1400. سوار بر خودرو از پارکینگ بیرون آمدم. همزمان دو مرد موتورسوار که ماسک بهداشتی بر صورت داشتند، پشتسرم حرکت کردند. دو متری از خانه دور شده بودم که گلولهباران شروع شدم. تنها 6 ثانیه گذشت، اما 30 گلوله شلیک شده بود؛ 22 گلوله به خودرو اصابت کرد و هشت گلوله نصیب من شد. هنوز جان در بدن داشتم. حرکت موتورسواران را دیدم که صحنه تیرباران را ترک کردند. چشمهایم را به سختی باز نگه داشتم و توانستم با همکارانم تماس بگیرم. همزمان اهالی محل و همسرم به سمت من آمدند. ضجههای همسرم را در آن میدان خون و گلوله فراموش نمیکنم. تصور میکردم دیگر زنده نیستم. زجرآور بود تصور مرگم و شیونهای همسرم. با کمک همکارانم به بیمارستان طالقانی آبادان رفتیم. سه روزی آنجا بستری بودم. چندین عمل جراحی کردم، اما کافی نبود، به همین خاطر به تهران منتقل شدم و تمام عید را در بیمارستان بودم.»
میخواهم به مردم خدمت کنم
رنگوبوی امید به خاطراتش پاشید و کلماتش ضرباهنگ شدیدی گرفت.«هشت سال در آبادان خدمت کردم، یک سالی هم رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر خرمشهر بودم. از 18 سالگی وارد دانشگاه افسری شدم. علاقه زیادی به پلیس آگاهی و موادمخدر داشتم. هر روز تلاش میکردم تا بتوانم به مردم و نظام کشورم خدمت کنم. به حدی مصمم بودم که هیچ وقت به اتفاقهای ناگوار فکر هم نمیکردم. در حال حاضر هم انتظار میکشم تا دوباره بهبود پیدا کنم، میخواهم قوت قلب مردم باشم. هیچ وقت در پی ریاست نبودم، تنها دغدغهام کمک به مردم و نجات جوانان از دام اعتیاد بوده است. »
محمد نظری که 31 سال دارد از روسای جوانی است که با پشتکار توانسته به این جایگاه برسد.
سکوت به کلماتش میپیچد و کلمات لحظهای محو میشوند و دوباره جان میگیرند. «در این مدت دختر یک سالهام را ندیدم، وقتی پس از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم، دخترم به فرودگاه آمد. تصور میکردم پدرش را فراموش کرده است، اما خیلی آرام خودش را به آغوش من انداخت.»
پلیس در جستوجوی مردان تیرانداز
فرمانده ناجا سردار مهدیاننسب رئیس پلیس استان لرستان و معاونش و همچنین سردار کریمی رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر ناجا برای عیادت این جانباز فداکار به خانه محمد نظری رفتند و جویای احوال سروان شدند.
پس از ترور سروان نظری در مقابل منزل مسکونیاش این پرونده حمله تروریستی در دستور کار پلیس آبادان قرار گرفت و تلاشها برای دستگیری عاملان این تیراندازی ادامه دارد. او میگوید تروریستها شناسایی شدهاند و پلیس به دنبال ردی از این مردان تیرانداز است.
دیدگاه تان را بنویسید