افسانه پاکرو از خواهر دوقلویش رونمایی کرد! +تصاویر دیده نشده
افسانه پاکرو متولد ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ اصالتش ترک است اما خودش در اهواز به دنیا آمده و خود را یک آبادانی می داند.
مصاحبه جالب افسانه پاکرو و خواهرش را در ادامه بخوانید. افسانه پاکرو (متولد 4 اردیبهشت 1362 در اهواز ) هنرپیشه سینما ، تلویزیون و تئاتر ایران است. افسانه پاکرو یک خواهر و یک برادر کوچکتر از خود دارد و مجرد است. افسانه پاکرو متولد ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ اصالتش ترک است اما خودش در اهواز به دنیا آمده و خود را یک آبادانی می داند. افسانه پاکرو پس از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال ۸۳ انتخاب شد
بیوگرافی افسانه پاکرو
افسانه پاکرو (متولد 4 اردیبهشت 1362 در اهواز ) هنرپیشه سینما ، تلویزیون و تئاتر ایران است. افسانه پاکرو یک خواهر و یک برادر کوچکتر از خود دارد، مجرد است ، فارغ التحصیل کارشناسی گرافیک (نقاشی)است ، عاشق بازیگری است و از شهرت بیزار است و بازیگری را فقط به خاطر اینکه بتواند نقش یک انسان متفاوت با خود را بازی کند دوست دارد.
افسانه پاکرو، بازیگر جوانی است که این روزها گزیده کاری را انتخاب کرده و به دنبال ایده آل های خود است. او پس از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال 83 انتخاب شد و بعد از آن برای بازی در سریال رسم عاشقی دعوت شد و شهرت خود را در این سریال به دست آورد، از جمله فعالیتهای هنری اش عبارتند از:محکومین بهشت، پیدا و پنهان، رسم عاشقی، رؤیای خیس، محاکمه، زندگی شیرین، شیر و عسل و…
افسانه پاکرو در سکانسی از فیلم رویای خیس
پاکرو درباره فیلم محاکمه و همکاری با ایرج قادری می گوید:در این فیلم نقش دختر ایرج قادری را بازی کردم و تجربه خوبی بود. سینمای ایرج قادری را به خاطر پشت صحنه منظم و مرتب دوست داشتم. همه چیز دقیق بود، برعکس بعضی از کارها که آشفتگی و بی نظمی زیادی در پشت صحنه وجود دارد. جالب بود که در فیلم «شبکه» هم با توجه به اینکه حالشان خوب نبود ولی همان نظم و ترتیب برقرار بود.
در اواخر اردیبهشت 1395، افسانه پاکرو در صفحه ی اینستاگرام خود عکسی از خودش در چین منتشر کرد. چند روز بعد اعلام شد کیارستمی یک فیلم در چین میسازد که تنها بازیگر ایرانی آن، افسانه پاکرو است. خبر ساخت فیلم راهبه ها در چین، از یک سال قبل مطرح بود.
فیلم شناسی افسانه پاکرو
افسانه پاکرو در سینما
سال نام فیلم کارگردان
1394 دلتا ایکس
1394 دو عروس
1393 یادگاری نیما طباطبایی
1390 شبکه ایرج قادری
1389 چشم جمیل رستمی
1388 شیر و عسل آرش معیریان
1387 زندگی شیرین قدرت الله صلح میرزایی
1385 محاکمه ایرج قادری
1384 رؤیای خیس پوران درخشنده
1384 محکومین بهشت حجت الله سیفی
کارهای تلویزیونی افسانه پاکرو
1392 زیباتر از رؤیا محمدرضا رحمانی
1391 تکیه بر باد محمود معظّمی
1389 در مسیر زاینده رود حسن فتحی
1384 رسم عاشقی سعید سلطانی
1384 پیدا و پنهان حجت قاسم زاده اصل
1392 آقای عبدی نسب و بانو
1391 من کجا خوابم برد
1391 خط آفتاب محمدرضا خاکی
1390 فکر بد نکن بهرام کاظمی
افسانه پاکرو متولد ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ اصالتش ترک است اما خودش در اهواز به دنیا آمده و خود را یک آبادانی می داند. خیلی ها به او می گویند: « این خونگرمی که داری برگرفته از خطه ای است که به دنیا آمده ای.» افسانه پاکرو، بازیگر جوانی است که این روزها گزیده کاری را انتخاب کرده و به دنبال ایده آل های خود است.
او پس از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال ۸۳ انتخاب شد و بعد از آن برای بازی در سریال رسم عاشقی دعوت شد و شهرت خود را در این سریال به دست آورد، از جمله فعالیتهای هنری اش عبارتند از: محکومین بهشت، پیدا و پنهان، رسم عاشقی، رؤیای خیس، محاکمه، زندگی شیرین، شیر و عسل و…
افسانه در همه زمینه ها حتی بازیگری یک همراه دوست داشتنی دارد. سعیده خواهر بزرگتر او که فاصله سنی آنها یک سال است. دو خواهر که از نظر خودشان، دوقلو هستند. علاقمندی هایشان، فعالیت شان و حتی لباس هایشان هم شبیه هم است. جالب است که دعای تحویل سال این دو خواهر هم یک چیز بود: «سلامتی و تندرستی».
مصاحبه با افسانه پاکرو و خواهرش
همیشه با هم بودیم
افسانه: به دلیل فاصله سنی کمی که داشتیم (یک سال) از بچگی مانند دوقلوها بودیم. لباس هایمان شبیه هم بود. حتی خاطرم است زمانی که سعیده به مهدکودک رفته بود اینقدر اصرار کردم تا من را هم زودتر از موعد به مهدکودک فرستادند. در اصل من دو سال مهدکودک رفتم. یک سال با سعیده، یک سال هم تنهایی. مدرسه هم که با هم بودیم و دقیقاً تا اول دبیرستان. از آن جا به بعد راهمان تغییر کرد. من به هنرستان رفتم و گرافیک خواندم .
سعیده: من هم تقریباً همین راه افسانه را رفتم. به هنرستان رفتم و کامپیوتر خواندم ولی در ادامه مانند افسانه هنر دغدغه ام شد و به سمت کارگردانی رفتم. حدود ۸ سال است که عکاسی و فیلمسازی را در کنار هم تجربه می کنم. حتی به افسانه کار بازیگری هم می کنیم، البته در کارهای خودم. پنج فیلم کوتاه ساخته ام که افسانه در آن بازی کرده ولی دغدغه اصلی من ساختن یک فیلم بلند است. البته رشته های ورزشی ما هم یکی بود؛ شنا، تکواندو، ژیمناستیک و… .
چرا سعیده به سراغ بازیگری نیامد؟
افسانه: راستش سعیده را هر کی می بیند فکر می کند بازیگر است. اتفاقاً چندین بار پیشنهاد بازیگری هم داشته اما قبول نکرده است. احساس می کنم به دلیل سختی کاری که من داشته ام او هم زده شد. در صورتی که شاید این فرصت را هر کس داشت به راحتی از دست نمی داد. من هم خیلی اصرار کردم. برادرم هم یکبار در یکی از سریال های تاریخی بازی کرد. آن موقع سن کمی داشت. وقتی کارگردان نوع دیالوگ گفتن را برایش توضیح داده بود، چون دیالوگ ها به سبک قدیمی بود، گفت نمی توانم این دیالوگ ها را بگویم. کار را رها کرده و آمده بود.(می خندد) فکر می کنم خانواده ام خیلی به این کار علاقه ندارند. شاید چون محدودیت ها و سختی های من را دیده بودند، نخواستند وارد این حرفه شوند.
سعیده : افسانه درست می گوید، پیشنهاد زیاد داشتم. من دوست داشتم اما آن زمان اصلاً فرصت این کار را نداشتم. آن موقع زیاد دوست نداشتم ولی الان دوست دارم این کار را به شکل حرفه ای ادامه بدهم. ولی خب الان دیگر پیشنهاد ندارم. البته کار فیلمسازی را بیشتر از بازیگری دوست دارم.
کفش های نو سفید در راه مدرسه
افسانه: لباس خریدن من و سعیده برای عید، هم خودش داستانی داشت. همیشه هم لباس هایمان یک شکل بود. حتی خودمان به خیاط طرح می دادیم. لباس عروسکی و… دوست داشتیم. خاطرم است اولین روزی که بعد از تعطیلات مدرسه می رفتیم کفش های نو سفیدمان از چند متری تابلو بود.
سعیده: همانطور که افسانه گفت، لباس هایمان را خودمان انتخاب می کردیم. قدیم خیلی مهم بود که لباس نو بپوشیم. البته ما تولدهایمان هم همینطور بود. جشن مفصلی می گرفتیم. مثلا ۱۰ سالمان که بود تولد می گرفتیم در حد عروسی.
با مادرم نمایشگاه نقاشی می گذارم
افسانه: راستش را بخواهید من خیلی دوست داشتم نمایشگاه نقاشی برگزار کنم. من دانشگاه نقاشی خواندم. خیلی دوست داشتم آثارم را در معرض دید عموم بگذارم . اصلاً قبل از بازیگری، بیشترین علاقه ام نقاشی بود. ولی همیشه مشکلی پیش آمده که نتوانستم این کار را به سرانجام برسانم. از طرفی مادر من نقاش هستند. نقاش فوق العاده ای هم هستند. ایشان با این که تحصیلات آکادمیک در زمینه نقاشی ندارند واقعاً عالی کار می کنند و من که رشته تحصیلی ام نقاشی بوده از دیدن آثار ایشان متعجب می شوم. به نظرم استعداد مادرم در نقاشی بیشتر ذاتی است. ایشان حتی کلاس هم نرفته است. انشاءا… تصمیم داریم به اتفاق مادرم نمایشگاه برای آثارمان ترتیب دهیم.
سعیده: برعکس افسانه و مادرم من اصلاً در زمینه نقاشی استعداد ندارم. حتی نمی توانم یک خط ساده بکشم.
برای دخترها خلبانی نبود، رفتیم دوره مهمانداری گذراندیم
افسانه: من و سعیده علاقه زیادی به خلبانی داشتیم ولی آن زمان برای خانم ها خلبانی نبود؛ بنابراین مجبور شدیم مهمانداری را انتخاب کنیم. حتی آن زمان که می خواستم این دوره را بگذرانم سنم خیلی کم بود و اجازه نمی دادند ولی آنقدر اصرار کردم که قبول کردند. ولی جالب است درست شبی که می خواستیم پرواز کنیم و لباس هایمان را دادند من انصراف دادم. ترسیدم هواپیما سقوط کند. فکر می کنم خانواده ام خوشحال شدند، ولی خب کسانی که با ما همدوره بودند الان یا مهماندار هستند یا خلبان. کلاً دوست های خلبان زیاد دارم.
سعیده: هیچ وقت از این که مهمانداری را ادامه ندادم پشیمان نیستم. چون علاقه اصلی ما خلبانی بود و به خاطر علاقه نداشتن این کار را کنار گذاشتیم. افسانه هم شب پرواز همه چیز را کنار گذاشت.
دوبرادر برای ازدواج
افسانه: هر وقت حرف ازدواج پیش می آید، تصمیم می گیریم با دو برادر ازدواج کنیم که مجبور نشویم از هم جدا شویم. (می خندد) ولی تا الان خیلی به شکل جدی به ازدواج فکر نکرده ایم. جدا شدن از همدیگر هم برایمان سخت بود. ولی کم کم باید به این قضیه جدی تر فکر کنیم.
سعیده: موافقم.
سریال های خوب ایام نوروز
افسانه: آقای فرهنگ برای سریال جشن تولد از من دعوت کردند. خیلی هم دوست داشتم با ایشان کار کنم. ولی از آن جایی که کار در کاشان بود و فشرده انجام می شد و اجازه رفت و آمد نداشتم، قبول نکردم. البته با تهیه کننده هم به توافق نرسیدیم.
در مورد کارهای دیگر هم خیلی از کم و کیف آنها خبر ندارم. ولی می دانم که شبکه یک قرار است پایتخت ۲ را پخش کند. آقای مقدم برای پایتخت ۱ از من دعوت کردند ولی قسمت نشد. مطمئنم این کار هم خوب می شود. اصلا آقای مقدم هر کاری بسازند مورد استقبال قرار می گیرد.
شبکه ۳ هم قرار است سریال شماره ۱۱ را با کارگردانی سروش صحت و نویسندگی برادران قاسم خانی پخش کند. بی شک می تواند کار خوب و پرمخاطبی شود. مانند سریال ساختمان پزشکان که سال پیش پخش شد.
بچه مثبت
زمانی که می خواستم وارد این حرفه شوم پدرم تا اندازه ای مخالف بود. مانند همه پدرها دل نگران بود. متاسفانه همیشه به دنبال نام بازیگری حاشیه هایی هم بوده است. فکر می کنم پدرم هم از این قضیه نگران بودند، به خصوص اینکه من دختر بودم و حساسیت بیشتر بود. نمی توان درباره این مسئله کلی صحبت کرد. فقط می توانم درباره خودم بگویم که چون در هر صنفی همه نوع آدمی دیده می شود. پس نمی توان گفت که همه اهالی سینما بد هستند. هیچکس هم مسئول رفتاری دیگری نیست. من مسئول رفتار خودم هستم. همیشه سعی کرده ام در همه مراحل زندگی، حتی پیش از اینکه به این عرصه قدم بگذارم، رفتار مناسبی داشته باشم. حتی زمانی که وارد بازیگری شدم خودم را محدودتر کردم. خیلی هم خسته شدم. چون بارها شنیدم که این بچه مثبته و… ولی روی همه این حرف ها چشم بستم. چون می خواهم درست زندگی کنم.
مامانمون ما رو نشناخت
افسانه: چند سال پیش به اتفاق سعیده و دوستان مان رفتیم کیش. هوا گرم بود و ما هم دائم کنار دریا بودیم. وقتی برگشتیم آنقدر سیاه شده بودیم که مامانمان هم ما را نشناخت. فکر می کنم ۱۲ سال پیش بود. ولی هیچ وقت چهره مادرم یادم نمی رود. می گفت مثل سیاه پوست ها شده اید.
سعیده: یک بار برای مسبقه شنا به شهر دیگری رفتیم. یک ساک بستیم از خودمان بزرگتر. مسابقه دادیم و منتظر بودیم که پدر و مادرمان بیایند دنبال مان. من و افسانه کلی گریه کردیم. آن سفر برای من تلخ و در عین حال پرخاطره بود. خیلی دلمان تنگ شده بود.
سعیده بازیگردان من است
سعیده: ما همیشه در درباره نقش هایی که به افسانه پیشنهاد می شود صحبت می کنیم و نقش هایی را که قبول می کند در خانه تمرین می کنیم.
افسانه: عوامل کار همه سعیده را می شناسند. به نوعی بازیگردان کارهای من است.
هر دو هدیه تهرانی را دوست داریم
سعیده: همه بازیگران خوب هستند، ولی در بین بازیگران خانم هدیه تهرانی را خیلی دوست دارم. از شخصیت ایشان خوشم می آید. خیلی دوست دارم افسانه با ایشان کار کند.
افسانه: من هم ایشان را دوست دارم.
سعیده: از بین بازیگران آقا، رضا کیانیان را دوست دارم. افسانه هم ایشان را دوست دارد. بازیگران مورد علاقه مان هم یکی هستند. (می خندد)
سفره هفت سین خوب بود اما خانه تکانی، هرگز!
افسانه: همیشه به سفره هفت سین اهمیت می دادم. از بچگی «هفت سین» را دوست داشتم و به خصوص رنگ کردن تخم مرغ را. فکر می کنم علاقه همه ما به دلیل اهمیت و علاقه مادرم بود. اگر نبود انگار یک چیزی کم داشتیم.
ولی خانه تکانی نه. اصلاً مشارکت نمی کردم. فقط لباس خریدن را دوست داشتم و البته سفره هفت سین. البته الان دیگر لباس خریدن هم برایم به اندازه آن سال ها جذاب نیست. ولی نظرم درباره خانه تکانی تغییر نمی کند.
دیدگاه تان را بنویسید