دو عملیات ناکام و تلهگذاری سوم برای ایران
کیهان/آمریکا و غرب در ٢٠ سال گذشته، یک نقشه کلیدی را در دو فاز علیه ایران به اجرا گذاشتند؛ اما در هر دو، با وجود پیچیدگی عملیات ناکام ماندند: نخست، راهاندازی حجم بیسابقهای از فشار و تهدید خارجی، و دوم، زمینهسازی برای فراز آمدن «جریان منفعل در برابر غرب» در داخل، برای به تحلیل بردن قدرت جمهوری اسلامی در تمام ابعاد.
آمریکا و صهیونیسم مسیحی از ماجرای حمله نیابتی صدام به ایران، تا عَلَم کردن طالبان در افغانستان در دو دهه قبل، و از زمان حمله به افغانستان تا اشغال عراق، هیچ سالی را از تدارک تهدید علیه ایران غافل نبودند. تهدید ناشی از اشغال دو همسایه شرقی و غربی ایران در دو دهه قبل، بهانهای بود تا طیف غربگرا در دولت و مجلس وقت، تسلیمطلبی پیشه کنند. دولت اصلاحات حتی به اشغال افغانستان کمک کرد؛ اما بعدها رئیس دولت و وزیر خارجه از آمریکا گلایه کردند که با وجود این همراهی، عنوان محور شرارت را از دولت بوش گرفته و ایران تهدید به حمله اتمی شده است. شماری از نمایندگان مجلس ششم نیز نامه سرگشادهای منتشر کردند مبنی بر اینکه درباره برنامه هستهای، باید جام زهر را سر کشید و تسلیم آمریکا شد. جالب اینکه چندی قبلتر، سازمان مجاهدین انقلاب و برخی اعضای مجمع روحانیون، خواستار جنگیدن در کنار صدام و طالبان مقابل آمریکا شده بودند! اما جمهوری اسلامی ایران به واسطه رویکرد حکیمانه و عزتمندانه رهبر انقلاب، وارد هیچیک از بازیهای مطلوب آمریکا نشد و میدان را به نوعی مدیریت کرد که برآیند آن، هزیمت آمریکا و متحدانش در غرب آسیا بود.
تشکیل دولت نهم در ایران با رای قاطع مردم، زنجیره نقشههای غرب و غربگرایان را قطع کرد. و از آنسو یاران سردار سلیمانی در عراق و لبنان و فلسطین، جنگهای مستقیم آمریکا و اسرائیل را مغلوبه کردند. تقویت ساخت درونی قدرت در جمهوری اسلامی و پیروزی متحدانش در منطقه که در قالب تشکیل دولت مردمی در عراق و ارتقای جایگاه حزبالله و مقاومت فلسطین نمود پیدا کرد، ضمن تهدیدزدایی، موجب بالا رفتن قیمت نفت، افزایش درآمدهای ایران و رونق تجارت خارجی با کشورهای مختلف
(از شرق آسیا تا اروپا و آمریکای لاتین) شد. در ارزیابی راهبردی غرب، باید ترمز این حرکت شتابان کشیده میشد. تدارک فتنه سبز در سال 88 که سرمایه 40 میلیونی مشارکت را ابزار دوقطبی و جنگ خیابانی میخواست، سرمایهگذاری روی اختلاف در درون حاکمیت بهویژه به واسطه بازی حلقه انحرافی، ایجاد انحراف در برخی رویکردهای کلان دولت دهم و سرانجام تدارک تحریمهای فلجکننده (با گرایی که برخی دستاندرکاران فتنه 88 دادند)، مجموعه عملیات سنگینی بود که به روی کار آمدن دولتی منفعل در برابر غرب در سال 92 و 96 منتهی شد.
این، اولین فاز از نقشه عملیاتی غرب در دوره جدید بود؛ همان که روحالله زم، مدیر شبکه ضدامنیتی آمدنیوز، سال 97 (یک سال پس از آشوب دیماه 96) در پاریس و در گفتوگو با یکی از فعالان ضدانقلاب لو داد: «ما در انتخابات 96 تحلیل داشتیم. اینجور نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاحطلبیم یا عاشق روحانی هستیم. مجموعه ما، تحلیل امنیتی داشت. میخواهم بازش نکنم تا قضایای دیگر اتفاق بیفتد تا بنشینیم و مفصلتر با هم صحبت بکنیم. آیا اگر رئیسی یا قالیباف سر کار بود، این مشکلاتی که در کشور وجود دارد، الان بود؟ این تظاهراتی که ایجاد شد، آیا بود؟ ما بر اساس تحلیل امنیتی... (مجری: میشود اینطور تعبیر کرد که شما خواستید روحانی بیاید، تضاد درونی حاکمیت و عدم تدبیر و مدیریت روحانی، سبب این بشود که مردم معترض شوند؟ تدبیر شما این بود؟) میشود اینجوری هم تعبیر کرد و یکسری سناریوها را کنارش گذاشت. با توجه به شرایط سیاسی داخلی و خارجی، ما به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشتسر فردی مثل روحانی. کشور باید به نقطه جوش میرسید و اگر آدمی مثل رئیسی یا قالیباف سر کار میآمد، کار به نقطه جوش نمیرسید».
فاز موازی و همزمان این عملیات، با گستراندن سرطان گروههای تروریستی به عراق و سوریه کلید خورد. این ارتش چندملیتی سازمانیافته توسط آمریکا و ارتجاع عربی، علناً داعیه تشکیل دولت در عراق و سوریه و دستدرازی به ایران و لبنان را داشت. آنها در این جنگ نیابتی، از
یک سو پایتخت سوریه را محاصره کرده و به مرزهای لبنان و فلسطین رسیده بودند و با اسرائیل همپوشانی میکردند، و از طرف دیگر، ضمن اشغال شمال و غرب عراق، سودای بغداد را داشتند و مرز ایران را تهدید میکردند. این اتفاقات در اواخر سال 93 و اوایل 94 درست در زمانی رخ میداد که آمریکا، دولت ایران را برای پذیرش هرچه سریعتر توافق (برجام بعدی) تحت فشار گذاشته بود و دولت وقت نیز تحت فشار وعدههای نادرست خود داشت...
اما 6 سال پس از آن طوفان اتفاقات، آمریکا و غرب در هر دو مصاف راهبردی، متحمل ناکامی سنگین شدهاند. هم، سر افعی داعش در عراق و سوریه کوبیده شد - چنانکه نیوزویک با انتشار تصویر تمام صفحه سردار سلیمانی تیتر زد «او نخست با آمریکا جنگید و سپس داعش را خورد کرد»-
و هم در ایران، دولتی انقلابی سر کار آمده که بنا ندارد به بازی منفعلانه در زمین دشمن ادامه دهد و میخواهد فرصتهای بزرگ کار و گرهگشایی و پیشرفت و اقتدارافزایی را مغتنم شمارد. این دو ضربه، برای آمریکا بسیار گران آمده. آنها بالغ بر هفت هزار میلیارد دلار هزینه کردند، اما ایران با همه این تلاطمهای بزرگ، به سلامت از طوفانها عبور کرد و آب دیدهتر، با تجربهتر و قدرتمندتر شد و حالا هم میخواهد مرحله تازهای از ابتکار عمل و پویایی و پیشرفت را با تقویت ساخت درونی قدرت و دیپلماسی موثر جهانی آغاز کند.
این برای آمریکا بسیار سنگین آمده و باید پاتک دیگری در برابرشترتیب دهد. اما نقشه او، تکراری و لو رفته است. فعالسازی تهدیدهای نیابتی در منطقه و به صف کردن محافل مأمور یا منفعل در داخل برای «ایجاد خطای محاسباتی، سوق دادن کشور در درگیریهای زیانبار داخلی یا خارجی، بههم زدن تمرکز روی اولویتها، و غافل کردن خواص و عوام از نقشه دشمن». دولتهای ترامپ و بایدن - مثل دولت اوباما و بوش- به اسرائیل برای حمله به غزه و عملیات خرابکاری مخفی علیه ایران چراغ سبز نشان دادند، اما اسرائیل در ماههای اخیر، بدترین و تحقیرآمیزترین ضربات را در اثر ارتکاب این خبط بزرگ خورد. همزمان ظرف دو سال اخیر، وارد فاز فشار اقتصادی و آشوب افکنی در لبنان و عراق و ایران شدند. اما حزبالله لبنان از عهده فتنههای بزرگ بر آمد و این مزدوران غرب بودند که زیر علامت سؤال رفتند. ایران با ارسال سه نفتکش بزرگ سوخت، هم تحریمهای آمریکا را زیر پا گذاشت، هم به اسرائیل تو دهنی زد، هم اقتدار حزبالله در لال کردن زبان درشتگوی صهیونیستها به نمایش درآمد و هم ملت چند قومیتی و چند فرقهای لبنان، دوست و دشمن واقعی را در روزهای سخت شناختند. ایران حالا پس از صادرات بنزین به ونزوئلا (و کسب درآمد ارزی) برای دومینبار، تحریمها را تحقیر میکند و میگوید دوران تازهای آغاز شده، که از تحریمهای خصمانه، فرصتهای اقتصادی و دیپلماتیک بزرگ میسازد.
آمریکا با آشوبافکنی در عراق، دولت قانونی را سرنگون کرد و دولت انتقالی که مدعی بود موقتا (شش ماهه) سر کار خواهد بود، به مدت دو سال قدرت را قبضه کرده و میگوید تا چند هفته دیگر، به مسئولیت عقبافتاده برگزاری انتخابات عمل میکند. با این وجود، پارلمان عراق پس از جنایت ترور شهیدان ابومهدی مهندس و سردار سلیمانی، رسما حکم به اخراج اشغالگران آمریکایی داد و آنها در انظار جهانی، در نقطه «آفساید» ایستادهاند. آمریکا در هر نوع انتخابات سالم در عراق، طرف بازنده خواهد بود. اما درباره افغانستان، محافل سیاسی و رسانهای غرب اتفاق نظر دارند که آمریکا پس از تحمل بیش از دو هزار میلیارد دلار هزینه و چند هزار نفر تلفات نظامی، به شکستی بزرگ نائل آمده است. باید به آمریکاییها حق داد که بهخاطر دو هزیمت بزرگ در قبال ایران، عصبانی باشند و به خود بپیچند. اما چرا برخی محافل در داخل، با آمریکا همدلی و همدردی میکنند؟ چرا اصرار دارند ایران را در شکست آمریکا در افغانستان شریک نمایند؟ و چرا به هر دستاویز سستی میآویزند تا در مقابل فعالیت دولت تازهنفس و انقلابی، کارشکنی کنند یا مردم را نسبت به آن ناامید سازند؟ آیا صرفا بهخاطر رقابت سیاسی است؟ از سر لجاجت و کینهتوزی کور با جمهوری اسلامی است؟ یا افتادن در تور اطلاعاتی و سربازگیری شدن برای دشمن؟
متأسفانه برخی محافل، انگیزهای فراتر از عقدهگشایی و کینهتوزی به هر طریق، و مخالفخوانی به هر دستاویز ندارند. بنابراین، به جای آنکه در موضوع تحریمهای ظالمانه، به دغلبازی و عهدشکنی آمریکا و تروئیکای اروپایی اعتراض کنند، علیه نظام فضاسازی میکنند که چرا مذاکره و توافق نمیکند؟ یا اگر آمریکا حتی در برابر خرید دارو و واکسن کارشکنی میکند، به جای آمریکا، به چین و روسیه حمله میکنند. حضرت امام(ره) چقدر دقیق فرمود ««نباید فراموش کنیم ما در جنگ با آمریکا و تفالههای آمریکا (هستیم)، تفالههایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الان هم هستند... خط این بود که اصلاً آمریکا منسی [فراموش] بشود. یک دسته شوروی را طرح میکردند تا آمریکا منسی بشود، خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود».
آمریکا در افغانستان، قطعا شکستی تحقیرآمیز را به جان خرید. برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، زمانی که آمریکا گروهی از جهادیون (طالبان بعدی) را در افغانستان علیه شوروی به خدمت گرفت، گفت «ما این فرصت را داریم که به روسها، جنگ ویتنامشان را عرضه کنیم. برای ده سال، حکومت مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت. چه چیزی در تاریخ مهمتر است؟ وجود طالبان یا فروپاشی شوروی؟». با وجود این منطق تلهگذاری برای حریف، بایدن اخیرا اذعان کرد: «ایالات متحده برخلاف ٢٠ سال پیش، فاقد یک هدف روشن در افغانستان است. ما روزانه ٣٠٠ میلیون دلار در افغانستان هزینه میکنیم و نمیتوانستیم ادامه دهیم. ما درگیر رقابت جدی با چین و روسیه و حمله سایبری و اشاعه هستهای [ایران] هستیم... چین و روسیه آرزو دارند که آمریکا ده سال دیگر در افغانستان گرفتار شود». همزمان، ٩٠ ژنرال آمریکایی نوشتند: «لطمهای که به اعتبار آمریکا وارد شده قابل توصیف و جبران نیست. تا سالیان دور در هر توافق یا عملیات چندملیتی، شریکی غیرقابل اتکا دیده خواهیم شد. دشمنان، حالا بهدلیل ضعفی که نشان داده شد، برای اقدام علیه ما جسور شدهاند. ابتدا چین و بعد از آن روسیه، ایران، کرهشمالی و دیگران بیشترین نفع را میبرند».
اما در این میان از همه عجیبتر، فضاسازی غربگرایان است. آنها مطابق آرزوی آمریکا، اصرار داشتند ایران پا در تلهای بگذارد که آمریکا برای شوروی چید و خودش گرفتار آن شد. باید بررسی شود که این محافل چرا اصرار دارند شکست آمریکا را بپوشانند؛ و در مقابل، مردم ما را شریک ورشکستگی آمریکا کنند، یا حس شکست را در داخل ایران تزریق نمایند؟ لجاجت و کینهتوزی، کورشان کرده و نمیفهمند؟ یا مأموریت دارند عصا زیر بغل آمریکا بگذارند؟! بیتردید اگر ما وارد جنگ افغانستان میشدیم، همینها میگفتند چرا برای کشور هزینه درست میکنید و سایه جنگ را بر سر کشور میکشانید. آنها امروز هم نمیگویند بازی در نقشه مورد آرزوی آمریکا با چقدر هزینه، برای چند سال و با کدام راهبرد و دورنما؟
دیدگاه تان را بنویسید