سلبریتی های ایرانی به جنگ طالبان می روند؟
آیا سلبریتی هایی که به انتقاد از مواضع ایران در افغانستان می پردازند حاضرند به افغانستان اعزام شوند؟
به گزارش جهان نیوز به نقل از جوان، این روزها برخی سلبریتی ها و کاربران و فعالان سیاسی و روزنامهنگاران که جمع زیادی از آنها اصلاحطلب هستند، در فضای مجازی حامی مقاومت در افغانستان شدهاند و سیاست ایران در قبال تحولات اخیر افغانستان را شدیداً به چالش میکشند.
این سلبریتی ها معتقدند که ایران باید در مقابل طالبان میایستاد و رویکرد مذاکرهای ایران را در قبال طالبان، محکوم میکنند. موجسازی اخیر حتی به برخی سلبریتیهای سینمایی هم رسید و کسانی که هیچ شناختی از سیاست و موضوعات مرتبط با افغانستان ندارند، ناگاه حامی پنجشیر و احمد مسعود و آن چیزی شدند که مقاومت نامیده میشود.
به نظر میرسد به موازات رصد تحولات میدانی و سیاسی افغانستان، باید فضای سیاسی و رسانهای ایران را هم رصد کرد تا دگردیسیهای این سو هم شناخته شود. از سویی، تبیین چرایی موضع ایران هم باید انجام پذیرد. برخی از مردم برایشان روشن نیست که چرا ایران به مداخله در اتفاقات افغانستان نپرداخته و ضد طالبان نیست.
حامیان دیروز مذاکره، جنگطلبان امروز
رویکرد سلبریتیهایی که ذکرشان رفت، عجیب است؛ چه آنکه طیفی که ذکرش آمد، همواره حامی مذاکره بودند و از قضا دوقطبی «جنگ و مذاکره» را آنان آفریدند تا خود را حامی مذاکره و هر کس را که با آنها نیست، جنگطلب توصیف کنند.
ایران طی سالهای اخیر با موضوعات بینالمللی مختلفی مواجه شده که در برابر هر یک از آنها، دوقطبی جنگ و مذاکره یا جنگ و صلح، گرچه با تعابیری دیگر، در همه آنها متولد شده یا قابل ردگیری بوده است. در موضوع سوریه، عراق، یمن و حتی در موضوع فلسطین و لبنان، طیفی که ذکرش رفت، شعار معروف «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» را رونمایی کرد و حتی اگر برخی از آنان، عیناً این شعار را بیان نکردند، اما در مفهوم، بارها و بارها طعنه و کنایه زدند که چرا پول ایرانیان باید خرج ملتهای دیگر شود و با همین مفاهیم کلی جوک و کنایه ساختند و در فضای مجازی منتشر کردند.
بعضاً از میان همین طیف، پیشنهاد مذاکره با داعش هم بیان شد و حتی بی اعتنایی به آنچه داعش در عراق و سوریه رقم میزند هم مورد توجه آنان بود. آیا ملتهای سوریه و عراق ملت نبودند و برای این جماعت، فقط ملت افغانستان ملتی قابل دلسوزی در برابر ظلم است؟ اینجا سؤالی دیگر وجود دارد و آن اینکه آیا در واقع، آنها دلسوز مردم افغانستان هستند یا این شیونها هدف دیگری را دنبال میکند؟ اگر هدف دلسوزی و طلب حمایت و کمک برای ملتهای تحت ظلم است که چه فرقی میان ملت افغان با عراقیها، سوریها، یمنیها و لبنانیهاست؟
گرچه موضوع افغانستان با موضوعات کشورهای دیگر قابل مقایسه نیست، اما باید به اینان گفت که فرض کنید این بار مقامات ایران حرف شما را گوش کرده و طبق سیاست شما که مقاومت نباید کرد و مذاکره راهحل است و هزینه مقاومت در کشورهای دیگر را مردم ایران نباید بپردازند، عمل کرده است؛ پس چرا باز معترض هستید؟ به مردم عراق و سوریه در برابر تروریستهای چند ملیتی داعش نباید کمک میکردیم؛ اما به مردم افغانستان در برابر اقدامات غیرنظامی هموطنان خودشان باید کمک کنیم؟! تناقضها آن قدر زیاد و شفاف و روشن است که عجیب است اگر کسی متوجه آن نشود و برای این اداهای دلسوزی هورای تأیید بکشد!
تفاوتهای افغانستان
شاید گفته شود اگر بشود این جماعت را بابت تفاوت در دیدگاهشان نسبت به افغانستان با دیدگاهشان درباره کشورهای دیگر سرزنش کرد، همین انتقاد به ایران هم وارد است که چرا همانطور که مثلاً در عراق و سوریه عمل کرد، در افغانستان عمل نمیکند؟
جواب روشنی به این سؤال وجود دارد و آن اینکه ایران، قائل به تفاوت موضوع تحولات افغانستان با حوادث عراق و سوریه است و طبیعی است در قبال موضوعات متفاوت، واکنش متفاوت داشته باشد. تفاوتها هم روشن است:
اول آنکه موضوع افغانستان یک رویداد داخلی است. طالبان، هر که باشند و نظر ما در مورد آنها هر چه باشد، بخشی از ملت افغانستان است. آنها همچون داعش یا صهیونیستها از نقاط مختلف جهان جمع آوری نشدهاند و ملتسازی دروغین از آنان انجام نگرفته است. طالبان شهروندان افغان هستند و از قضا حامیانی هم میان مردم افغانستان دارند. یکی از دلایل عدم مقاومت مردمی، در برابر طالبان و موفقیت آنان، در هفتههای اخیر هم همین موضوع بوده است. میشود با طالبان مخالف بود، اما نمیتوان واقعیتها را نادیده گرفت.
دوم آنکه در موضوعاتی همچون عراق و سوریه، ایران نه خودسرانه، بلکه با دعوت رسمی دولتهای قانونی این کشورها قدم به سرزمین آنها برای نبرد با تروریستها گذاشت. در افغانستان، اما دولت اشرف غنی، دست هم پیمانی – و بلکه کمکخواهیاش- در دست امریکاییها بود و ایران را پس میزد. اشرف غنی خواست به امریکا تکیه کند و پاسخش را هم به روشنی گرفت. ایران که نمیتواند کشورگشایی کند یا بدون هماهنگی و کمکخواهی دولت یک کشور، در امور داخلی آن مداخله کند.
سوم آنکه یکی از مهمترین دلایل حضور ایران در عراق و سوریه، ذیل این مفهوم تعریف میشد که «اگر امروز در موصل و عراق نجنگیم، فردا باید در تهران بجنگیم»؛ دلیل آن هم واضح و روشن بود؛ داعش به روشنی از قصد خود برای ورود به ایران گفته بود و همه میدانستند با موفقیت تکفیریها در تشکیل دولت در عراق و سوریه، نوبت به اشغال ایران خواهد رسید. اما طالبان پی تعرض به کشورهای دیگر نیست، داعیه ایران را ندارد و به خطوط مرزی احترام میگذارد. با این حساب، آنچنان که رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای فرمودند، ضمن تأکید بر «طرفدار ملت افغانستان» بودن، باید حرف رهبری را تکرار کرد: «نوع رابطه ما با دولتها هم به نوع رابطه آنها با ما بستگی دارد.» وقتی آنها پی تقابل با ایران نیستند، ما چرا باید دشمن تراشی کنیم؟
لذا در چنین شرایطی باید دید مردم افغانستان چه میکنند و بدون حمایت از طرفهای درگیر، حامی ملت افغانستان بود.
همانگونه که در مواضع رسمی مقامات کشورمان تأکید شده است؛ جمهوری اسلامی ایران امنیت افغانستان را امنیت خود میداند و ضمن محکوم کردن هرگونه اقدامات خشونتآمیز و غیر انسانی علیه ملت افغانستان توسط هرگروه و جریانی، حق تعیین سرنوشت توسط مردم این کشور را به رسمیت میشناسد و ضمن محکوم کردن مداخله خارجی، تحولات افغانستان را هوشیارانه و به دقت رصد میکند.
بهانهتراشی برای دوقطبیسازی
جماعتی که ذکرشان رفت، دنبال دوقطبیسازی خود با جمهوری اسلامی هستند. هر سویی حکومت بایستد، آنان میخواهند سوی دیگر باشند و آن تناقضهای شفاف و متعدد که پیشتر گفته شد، از سر همین مبنای غلط برای موضعگیری است. مبنا باید حق و منفعت ملی باشد، نه آنکه ببینیم حاکمیت چه تصمیمی گرفته و بعد جهتمان را دقیقاً مخالف آن تنظیم کنیم. افرادی از همین جماعت، حامیان نظام را متهم میکنند که دنباله روی کور و کر نظام شدهاند، اگر پیروی غیرآگاهانه از سیاستهای نظام بد است – که البته بد است- مخالفت کورکورانه با این سیاستها هم بد است و همین تناقضها را میآفریند.
اغلب در رویدادهای سیاسی، یک دوقطبی کلی وجود دارد؛ دو قطب آن ایران و امریکا هستند. این طیف ترجیح میدهند همواره سوی مخالف امریکا نباشند. اگر امریکا مخالف بشار اسد است، آنها هم مخالف باشند و اگر موافق اشرف غنی است، آنها هم موافق باشند. در واقع خود را بخشی از پازل امریکا تعریف کردهاند و در موضوع افغانستان هم تلاششان را میکنند تا با متهم کردن ایران، جنایات امریکا در افغانستان و افتضاح اشغال ۲۰ ساله این کشور را بپوشانند. مقاومت برای آنها همین قدر سیاسی و دم دستی است.
چرخشهای اصلاحطلبانه
این میان نگاهی به مواضع پیشینی اصلاحطلبان برای شناخت تناقضات آنها جالب توجه است. اصلاحطلبان در میان خود یکدست نیستند. شاید بیراه نباشد بگوییم اولین گروه در ایران که طالبان را یک گروه جهادی نامید، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به لیدری بهزاد نبوی و یکی از اصلیترین احزاب اصلاحطلب بود.
علاوه بر این، اصلاح طلبانی بودند که در زمان جنگ خلیج فارس و حمله عراق به کویت خواهان حمایت ایران از صدام شدند که رهبر معظم انقلاب در سخنانی با انتقاد از مواضع این عده فرمودند: «ما هرگز بهنفع چپ، با راست دشمنی پیدا نمیکردیم؛ بهنفع راست هم با چپ دشمنی پیدا نمیکردیم. دو اردوگاه و دو جناحاند که بهخاطر اهداف غلط و غیرالهی و نامقدس ــ از نظر ما و از نظر همه انسانهای واقعبین ــ با هم میجنگند. جمهوری اسلامی، هر دو جناح را رد میکند...»
و یا بحث پذیرش داعش که جدا از مخالفت دائمی با سیاستهای ایران برابر داعش، به عنوان مثال مصطفی تاجزاده از چهرههای تندروی اصلاحات مدعی بود که نمیتوان بهطریق نظامی بر داعش غلبه کرد و اسد باید با آنها به مذاکره بنشیند: «مثل برجام رفتار کنیم، با قدرتها بنشینیم و به توافق برسیم که این داستان، فاتح نظامی ندارد. اسد نمیتواند مخالفان مسلح خود را نابود کند. آنها نیز نمیتوانند اسد را بهزیر بکشند، پس باید مذاکره کنند... داعش یک فکر و گرایش است و حالاحالاها خواهد بود...»
شکی نیست که اگر ایران وارد جنگ با طالبان میشد، کمترین مثلهایی که به کار میبردند، کاسههای داغتر از آش بود و چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است و... وقتی انسانی اصول نداشته باشد، به همین ورطههای مبتذل و متناقض میافتد و همچون آفتابپرست رنگ عوض میکند و ژست حقوقبشر میگیرد؛ اما انسانی که مدام رنگ عوض کرد، راهی به بهشت نخواهد داشت.
دیدگاه تان را بنویسید